الیوم الأحد 2024/11/24
Skip to main content
×

تحذير

Assign the component VirtueMart to a menu item

منشورات پژوهشکده

MOD_FARA_CONTENTS_MORE
کتاب

کتاب ۶

  • سال نشر: 1401
  • قطع: رقعی
  • تعداد صفحه: 1
  • شابک: 908-961-531-102-3
  • ناشر: بنیاد علوم انسانی اسلامی
TPL_MOHIYEDDIN_BOOK_PRESENTATION

دوره های آموزشی

مدرس: آیت الله علی اکبر کلانتری

زمان: (برگزار شده)

مکان: سالن جلسات مدرسه آقاباباخان

محور تدریس: کتاب «مبانی، اصول و روش استنباط علوم انسانی اسلامی»

نشست ها و همایش ها

سخنرانان: آیات عظام سبحانی، اعرافی، دژکام و آقایان دکتر داوری اردکانی، دکتر گلشنی

زمان: پنجشنبه ۱۳۹۹/۱۱/۲۱ ساعت ۱۰ تا ۱۲

مکان: سالن جلسات مدرسه آقاباباخان

کرامت در مقابل استخفاف است . قرآن درباره فرعون می گوید: (و اســتخف قومه فاطاعوه انهم کانوا قوماً فاسقین) فرعون مردم را تحقیر کرد، سبک کرد، کوچک کرد، چگونه؟ به فرعون می گوید: «ذی الاوتاد» رسم بــود دو چوب عمود بر هم، آن که افقی بود کوتاه و آن که عمودی بود بلند، نصب می کردند و سپس متهم را در آن چهار میخ می کشــیدند. میخ ها را از بدن متهم تا داخل صلیب فرو می کردند، برای این که جان دادن توأم با درد کشــیدن باشد و کســی جرئت مخالفت با فرعون را نداشته باشد، این کار استخفاف بود و انسانی کــه به دلیل ترس از این مجازات مطیع و همراه فرعون می شــد، فاســق بود. تکریم ضد اســتخفاف است؛ کرامت انسانی یعنی حفظ آزادی، حفظ حرمت، حفظ عزت، حفظ استقلال، حفظ حق انتخاب.

کرامت در مقابل استخفاف است . قرآن درباره فرعون می گوید: (و اســتخف قومه فاطاعوه انهم کانوا قوماً فاسقین) فرعون مردم را تحقیر کرد، سبک کرد، کوچک کرد، چگونه؟ به فرعون می گوید: «ذی الاوتاد» رسم بــود دو چوب عمود بر هم، آن که افقی بود کوتاه و آن که عمودی بود بلند، نصب می کردند و سپس متهم را در آن چهار میخ می کشــیدند. میخ ها را از بدن متهم تا داخل صلیب فرو می کردند، برای این که جان دادن توأم با درد کشــیدن باشد و کســی جرئت مخالفت با فرعون را نداشته باشد، این کار استخفاف بود و انسانی کــه به دلیل ترس از این مجازات مطیع و همراه فرعون می شــد، فاســق بود. تکریم ضد اســتخفاف است؛ کرامت انسانی یعنی حفظ آزادی، حفظ حرمت، حفظ عزت، حفظ استقلال، حفظ حق انتخاب.

 بــرای روشــن شــدن موضوع  قضیه ای را برایتان نقل مــی کنم:  در دوره جنگ بود یک روز مســئول انجمن اسلامی کامیون داران پیش من آمد و گفت : چرا پسران من این کارها را می کنند؟ گفتم منظورتان از پسرانتان کیانند؟ گفت: بچه های بچه های سپاه. گفتم چه کار کرده اند؟ گفت: کامیون دارها را با اسلحه مجبور کرده اند برای جبهه بار ببرند. ســپس گفت: چرا از من نخواستند تا برایشــان هر مقدار که لازم دارند، شب و حتی نصف شــب از رختخواب بلند کنم؟ با زبان )پسرم، عزیزم ،جان من، جنگ برای ناموس ماســت( من هر وقت هر اندازه کامیون بخواهند برایشان فراهم می کنم. چرا به این صورت؟ چرا به زور اســلحه؟ سپس اضافه کرد: یک پهلوان، یک بزغالــه را بغل می کند به یک میدان می برد خسته می شود و زمین می گذارد ولی یک بچه دوازده ساله دو هزار گوسفند را از شهری به شهری می برد نه خود خســته شده و نه گوسفندان خسته شده اند و بــه کار خود ادامه می دهد. در ایــن مثال او به این نکته ها توجه فرمایید.

1ـ یک پهلوان و یک بچه دوازده ســاله؛

2ـ یک بزغاله و دو هزار گوسفند؛

3  بغل کردن و روی پای خود بردن؛

4  یک میدان راه و از شهری به شهر دیگر؛

5  هر دو خسته شدن و هیچ کدام خسته نشدن؛

6  تعطیل کردن و ادامه دادن.

از زور اســتفاده  کردن یا مردم را بغل کردن استخفاف اســت، با پای مردم راه رفتن کرامت انســانی است ،شــوروی رســماً دیکتاتوری مــی کرد. هفتاد ســال مردم شــوروی را بغل کرد مردم خســته شدند، حزب کمونیست هم خسته شد. حزب مردم را زمین گذاشت .فروپاشی یعنی همین. صدام مردم عراق را با استخفاف اداره می کرد. او فقط در یک نوبت، هفتصد جوان که خود را معرفی نکرده بودند، اعدام کرد.

 رژیم آمریکا به زور اســلحه مردم آمریکا را اداره نمی کند ولی مســئله اختلاف طبقاتی و نفــوذ ثروتمندان در امــور به صورت برهنه و عریان نیســت. مثل مردم شوروی سابق بغل شده نیستند اما روی پای وجدان و شرافت و کرامت انسانی هم  گام بر نمی دارند. مسئله طمع و زیاده خواهی است که به عنوان منافع آنها را به این سو و آن سو می کشد.

چه کرامت انسانی برای مردم آمریکاست که اسرائیل ، نماینــده ثروتمندان کلیمی آمریــکا و اروپا مردم کشــور را برای منافع خود به دنبال می کشــد. سلطه یهــود بر اروپــا و آمریکا ســلطه سیاســی، فرهنگی ، اقتصادی اســت، نوعی بغل کردن است. منتها برهنه و عریان نیســت، بلکه پوشیده و نهان است و استخفاف به صورت نقاب دار انجام می گیرد.

 اما رابطه آمریکا با کشورهای  اســلامی که استخفاف بی نقاب اســت رســماً همه این کشورها را تحقیر می کند و رژیم های وابســته به خود را به آنها تحمیل می کند.  قیــام امام خمینی )ره( چه در مقابل شــاه و چه در مقابــل آمریکا و چــه در مقابل صدام برای کرامت انسانی و برای براندازی اســتخفاف بود. رفتار امام با مــردم بر مبنای کرامت انســانی بــود. یکی از بزرگان جبهه و جنگ گفت: شــبی خدمت امام خمینی، راجع به امور بســیجیان و احیاناً تنبیه آنان صحبت شد امام فرمود: باید ناز آنها را کشــید. چرا امام چنین واکنشی نشــان داد؟ چون مفروض بحث، فاسقین نبودند که با استخفاف مطیع شوند.

 آن که مؤمن اســت برای مطیع شدن او کرامت انسانی کارساز است نه استخفاف و لذا  وقتی امام می گفت:

«من دست شما را می بوســم» مردم زار زار گریه می کردند. هر چه تواضع امام در برابر مردم بیشتر می شد اطاعــت مردم از امام افزایــش می یافت. اما در عراق رابطــه حکومت با مردم رابطة اســتخفاف بود. صدام هر گاه می دید مردم در اطاعــت او کوتاهی می کنند دست به اعدام های دســت جمعی می زد.  چرا چنین بود؟ چون صدام یا آمریکا و رهبران شوروی بر مبنای فطرت قیام نکرده بودند . مبنای قیامشــان حفظ قدرت یک جریان اســتکباری و طبیعــت گرایانه بود. و این مبنا از اصل و اســتراتژی با کرامت انســانی در تضاد است؛ زیرا در مقایســه بین فطرت و طبیعت یا عقل و جهل تقدم فطرت بــر طبیعت و عقل بر جهل کرامت انسانی است.

 علی (ع) دربارۀ  معاویه می گوید: «ســا جهد فی ان اطهــر الارض من هذا الرجل المعکوس والشــخص المنکوس» و در جای دیگر دربارۀ کسی که «منکرات »را به قلب هم محکوم نمی کند می گوید: «این شخص منکوس شــده است» سپس شرح می دهد که «اعلی »در او «اســفل» شده و «اســفل» در او «اعلی» شده است. کرامت انســانی یعنی «اعلی» در جایگاه خود قرار گیرد.

 بخــش اعلای انســان، عقل و فطــرت حقیقت جوی اوست و بخش اســفل در انسان غریزه حیوانی است؛ که برای خدمت به انسان و خدمت کاری آفریده شده نه این که  فرماندهی و سیادت نماید. پس اساس کرامت انسانی این اســت که خود انسان اقدام به تکریم خود نمایــد. این مطلب بــه اندازه ای برای انســان بدیهی بوده که شــاعر جاهلی زهیر بن ابی سلمی این ابیات را سال ها قبل از اسلام سروده است:  

 و مــن یعزب یحســب  عدوّاً صدیقــه /  و من لا یکرم نفسه لا یکرم

 «من لا یکرم نفســه لا یکرم» این خود انســان است که باید کرامت انســانی خود را مراعات نماید. نمونۀ عینی این قضیه رفتار امــام با خودش بود. کرامت در جریــان زندگی امام خمینی، مقاومت ســخت او بود با علاقه های غریزی. اگر درســت نقل کرده باشند که امام بر هندوانه بســیار مرغوت نمک پاشــیده بود و به همین دلیل به میهمــان تعارف نمی کرد وقتی بالاخره در خواســت نمــود و تعارف کرد. اگــر چنین چیزی صحت داشــته باشد زیاد تعجب نیست، زیرا علی)ع( مــی فرمود: «عدالت نســبت به نفس انســانی، بخل ورزیدن به خواهش های اوست». وقتی بخش «اسفل »توقعاتش محدود شود بخش «اعلی» استقلال بیشتری پیدا می کند اما وقتی بخش «اســفل» به خواسته خود رســید این طور نیست که متقابلاً همکاری بهتری بین بخش «اسفل» و «اعلی» برقرار خواهد شد بلکه خط توقع و مرز تعلق به نفع توســعة توقعات بخش اســفل مرزبندی خواهد شــد و بخش «اعلی» بایستی عقب نشــینی نماید. هیچ فرقی بین بخش «اسفل» که غریزه انســانی است با ساواک شاه و سازمان سیای آمریکا و رژیم اســرائیل نیست، همه از سر یک طاقه، پاره شده انــد و همه از یک قماش انــد. همه از بخش جانوری انسان جوشیده اند. کرامت انسانی مقاومت در مقابل همه آنهاســت و نزدیک ترین موضــع مقاومت بخش جانوری، خود انسان است) و أنذِر عشیرتک الا قربین ( و هم چنین آیه دیگری است)  قاتلوا الذین یلوونکم من الکفــار ( با کافر دیوار به دیوار خود قتال کنید. «اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک.»

 کرامت انســانی در قامــوس امام خمینــی، مقاومت جامــع و همــه جانبــه او بــا تمــام مظاهــر و مظان ذلــت و پســتی اســت. چــرا در روایــت آمــده که «عــزَّ من قنع و ذلَّ من طمع»؛ عزیز شــد آن کس که قناعت ورزید و ذلیل شد کسی که طمع ورزید. کرامت انسانی در ســنت امام خمینی، قناعت او بود و دندان طمــع را حتی در حد این که به او «زنده باد» بگویند ،کنده بود. کســانی که به طمع «زنده بادِ» مردم فعالیت می کنند کرامت انسانی خود رِا از دست داده اند ابلیس بــه طمع حفظ کرامت خــود از قبول کرامت آدم خود داری کرد و به دلیل این  طمع ذلیل شد. کرامت انسانی ریشــه در راز آفرینش انسان دارد وقتی در سوره «هل اتی» جریان پیدایش انســان را کالبد شکافی می کند ،بحث کرامت انسانی را باید در این سوره جست:  ( هل اتی علی الانسان حین من الدهر لم یکن شیئاً مذکورا ) این خط و حد انســان اســت. بالاتــر از این، کرامت انسانی نیســت، کرامت دروغین اســت، غلوّ است .به عیســوی می گوید: «هل اتی علی عیسی حین من الدهر لم یکن شــیئاً مذکورا» پاسخ باید مثبت باشد ،غیر از این پاســخ غلوّ و افراط در بزرگ بینی است. به غلو کنندگان درباره علی(ع) می گوید: «هل اتی علی علی(ع) حین من الذهر لم یکن شــیئاً مذکورا»  پاسخ قطعاً باید مثبت باشــد. اگر پاســخ مثبت بود دیگر هر چه درباره علی)ع( گفته شــود مشکلی نیست.

 آیه بعدی  ( انا خلقنا الانســان من نطفة امشاج ) درباره انسان در مقابل آفرینش جانوران و فرشتگان است. آن دو نطفه امشاج نیستند، فرشتگان از نور و پاکی و ذکر و توجــه و بندگی و جانوران محدود به غرایز جانوری ،اما انسان هم از نور ملکوتی و هم از کشش فوق العاده جانوری اســت تا تضاد بین این دو جریان در انســان تعادل و بی وزنی ایجاد کند و انسان آزاد شود و امانت دار گردد. همان امانتی که آسمان ها و زمین و کوه ها از تحمل آن عاجز بودند. این کرامت بالا، استعداد انسان اســت که اگر به فعلیت رســید انسان اکرم موجودات خواهد شــد و اگر در این امانت خیانت شــد انســان اذل موجودات خواهد گردید. در این مرحله، ابتلاء و امتحان انســان است که امانت را به اهلش می رساند ،یا نمی رســاند؛ به همین دلیل به انسان سمیع و بصیر بودن عطا شــده اســت که)  فالهمها فجورها و تقواها ( مال انسان است. کرامت انســانی به  بهره برداری هر چه بیشــتر از این سمیع و بصیر بودن است) . فلما بلغ اشده آتیناه حکماً و علماً و کذالک نجزی المحسنین ( درباره یوسف)ع( اســت. این حکمت و علم به دلیل یوســف بودن نبود به دلیل پیغمبر شــدن نبود، بلکه به دلیل از محســنین بودن بود؛ او به ســمیع بودن خود احترام کرده بود و کرامت انسانی خود را مراعات کرده بود. از باب)  لئن شــکرتم لازیدنکم ( حکمت و علم اضافی به او عطا شد. حال، هر انسانی چنین کند ما به او چنان خواهیم کرد.  آیه بعد رسالت  انبیاء است: ) انا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفورا ( کرامت انسانی در گرو شکور بودن انسان اســت. امام خمینی به پیروی از جمیــع اولیای الهی برای احیای کرامت انســانی با شاه و ساواک جنگید تا مردم آزاد شوند؛ راهی که امام راحل رفت به پایان نرسیده است. برای احیای کرامت انسانی بایستی براندازی طاغوت در جهان انجام گیرد . زیرا از دیدگاه امام ، اســلام دین انســان است، قرآن کتاب انســان و نماز، کارخانه انســان سازی است. و شامل همه انسان های روی زمین می شود حافظ چه زیبا فرموده است:

رندی آموز و کرم کن که نه چندان هنر است / حیوانی که ننوشد می و انسان نشود

امام خمینی می فرمود : حافظ زبان خاص خود را دارد. حافظ می گوید کرامت انسان به گذر از مرحله جانوری و بی خود شدن از خود و خودخواهی خویش است. این همان مستی است. و به تعبیری این همان هوشیاری است. این همان سمیع و بصیر شدن است وگرنه) من کان فی هذه اعمی فهو فی الاخره اعمی ( اسام حقیقی از دیدگاه حافظ همین است و کرامت انسانی چنین است.

حافظ در جای دیگر فرماید:

سحرم هاتف میخانه به دولت خواهی

گفت بر خیز که دیرینه این درگاهی

همچو جم جرعه می کش که ز سر

ملکوت باده جام جهان بین دهدت آ گاهی

کرامت انسانی باز شدن چشم ملکوتی و حضور درعالمی که این عالم ظاهر در جنب او خاک در گاهی است.

با گدایان درِ میکده ، ای سالک راه

با ادب باش گر از سرّ خدا آ گاهی

خشت، زیر سر و بر تارکِ هفت اختر پای

دست دولت نگر و منصب صاحب جاهی

بر در میکده رندان قلندر باشند

که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی

اگر عالم ملکوت بر عالم ملک سلطنت می کند تعجبی نیست که چنین باشد.

امام خمینی، مرحوم رجایی و همین مقام معظم رهبری را خود به ریاست جمهوری منصوب کرد و همین امام بود که تاج شاهی را از سلسله پهلوی باز گرفت و حاکمیت شاهنشاهی را کلاً بر انداخت. همه این ها به برکت چشم اندازی بود که ایشان به عالم ملکوت داشت. کرامت انسانی گذر از ملک و حضور در ملکوت است.

ای دل ار سلطنت فقر ببخشند تو را

کمترین ملک تو از ماه بود تا ماهی

راه رسیدن به این کرامت انسانی همان است که درجای دیگر فرماید:

ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند

هر آن که خدمت جام جهان نما بکند

پس کرامت انسانی، در حقیقت ذو مراتب است. هر چه قله های موانع را بپیماید بر معراج کرامت بیشتر عروج کرده است. این گره های رفیع که موانع راهند اگر طی شوند نردبان های ترقی و معراج سالک خواهند بود. وقتی به ابراهیم گفتند زن و فرزند را در بیابان «لم یزرع» بگذار و برگرد چه کوه رفیعی در وسط راه او پیدا شــده بود؟ وقتی فرمان را اجرا کرد بر قله تعلق به زن و فرزند رســیده بود و این قله را تســخیر کرده و پرچم توحیــد را بر فراز آن به اهتزاز در آورده بود.

 وقتی به ابراهیم امر شــد کــه فرزند خود را ذبح کند و جریان را به اطلاع او برساند وقتی فرزند اعلام آمادگی کــرد، قله رفیعی از موانع پیــش روی پدر و فرزند در مسیر سلوک پیدا شده بود وقتی تسلیم شدند هر دو به قله ای از معراج انســانی رسیده بودند که تا ابد پرچم توحید آنها بر آن نصب  است که بنده ای از بندگان خدا فرزنــد آن چنانی خود را به دســت خود برای خداوند قربانی می نمود.

 از دیدگاه امام  خمینــی کرامت انســانی بــه جهاد با موانع وابســته اســت (و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم ســبلنا ) حتی ابلیس مــی تواند معراج عروج انســان شــود اگــر انســان او را رمی جمــره نمایــد. آمریکا هم مــی توانــد معــراج عــروج مومنین باشــد این کــه امام مــی فرماید: «مــا آمریکا را زیــر پای خود می گذاریم». این کرامت انسانی است.

 آن روز که جوانان  لانه جاسوســی را تســخیر کردند بالاتر از آن روزی بود که کاخ سعد آباد را تسخیر کرده بودند. چون این قله رفیع تر بود. آن روز که حزب الله ،اسرائیل را شکست داد قله بالاتری تسخیر شده بود این مراتب کرامت انسانی در این حیات دنیاست تا مراتب کرامت انسانی در عالم ملکوت چه باشد. و چون ملک و ملکوت به هم پیوســته است تنها راه گذر از ملکوت طی مراتب ملک اســت. آن کــس که با طاغوت ملک نجنگد از برکت فتح عالم ملکوت محروم است. همان گونــه که آن کس که با طاغوت درون نجنگیده و بر آن پیروز نشده، پیروزی بر طاغوت بیرون بر او غیر میسر و غیر ممکن اســت به همین دلیل طالوت گفت: ( ان الله مبتلیکم بنهر فمن شــرب منه فلیس منی و من لم یطعمــه فانه منی الا من اغترف غرفة بیده ).

 چون کســی که بر طاغوت درون پیروز نیســت و نمی تواند جلو آب خوردن خود را بگیرد  این طاغوت به او اجازه نمی دهد در مقابل جالوت بایســتد و مقاومت کنــد، به همین دلیل برای این کــه فراری پیش نیاید و روحیه ای شکسته نشود قبلاً همه ممکن الفرارها را از حضور محروم کردند تا آنها که مستحق کرامت انسانی هســتند با پا گذاشــتن بر قله کوه جالوتیــان و زیر پا گذاشتن جالوت و جنود او به مقام عروج نائل گردند.

 امــروز هم نهــر آزمایشــگاه ما نهر قــدرت و ثروت و عزت هــای سیاســی اســت. وقتــی بــه آن مــی رســیم اگــر نوشــیدیم و از آن اندوختیم خــود را از حضّــور در محضــر آن منتظــر محــروم کــرده ایم

( الا من اغترف غرفه بیده ).

منبع: مؤسســه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)

COM_FARA_COMMENT_YOUR_COMMENT

captcha