الیوم الأحد 2024/11/24
Skip to main content
×

تحذير

Assign the component VirtueMart to a menu item

منشورات پژوهشکده

MOD_FARA_CONTENTS_MORE
کتاب

کتاب ۶

  • سال نشر: 1401
  • قطع: رقعی
  • تعداد صفحه: 1
  • شابک: 908-961-531-102-3
  • ناشر: بنیاد علوم انسانی اسلامی
TPL_MOHIYEDDIN_BOOK_PRESENTATION

دوره های آموزشی

مدرس: آیت الله علی اکبر کلانتری

زمان: (برگزار شده)

مکان: سالن جلسات مدرسه آقاباباخان

محور تدریس: کتاب «مبانی، اصول و روش استنباط علوم انسانی اسلامی»

نشست ها و همایش ها

سخنرانان: آیات عظام سبحانی، اعرافی، دژکام و آقایان دکتر داوری اردکانی، دکتر گلشنی

زمان: پنجشنبه ۱۳۹۹/۱۱/۲۱ ساعت ۱۰ تا ۱۲

مکان: سالن جلسات مدرسه آقاباباخان

به همت مرکز تحول و ارتقاء علوم انسانی و اجتماعی دانشگاه شیراز کرسی ترویجی پیش نیازهای تغییر ساختاری فرهنگ با ارائه دکتر سیدسعید زاهد زاهدانی برگزار شد. دکتر منصور طبیعی رئیس بخش جامعه شناسی به عنوان ناقد و دکتر پرویز رستم زاده عضو هیئت علمی دانشکده اقتصاد، مدیریت و علوم اجتماعی دانشگاه شیراز به عنوان مدیر جلسه حضور داشتند.

به همت مرکز تحول و ارتقاء علوم انسانی و اجتماعی دانشگاه شیراز کرسی ترویجی پیش نیازهای تغییر ساختاری فرهنگ با ارائه دکتر سیدسعید زاهد زاهدانی برگزار شد. دکتر منصور طبیعی رئیس بخش جامعه شناسی به عنوان ناقد و دکتر پرویز رستم زاده عضو هیئت علمی دانشکده اقتصاد، مدیریت و علوم اجتماعی دانشگاه شیراز به عنوان مدیر جلسه حضور داشتند.

این نشست چندی پیش در پژوهشکده تحول و ارتقاء علوم انسانی و اجتماعی، دانشکده اقتصاد، مدیریت و علوم اجتماعی برپا شد.

در ادامه گزارشی از سخنان دکتر زاهد می آید:

 

مقدمه:

فرهنگ امروز جامعۀ ما به علت بیش از صد و پنجاه سال تأثیرات تحمیلی فرهنگ و سیاست های فرهنگی غرب دچار نوعی التقاط است. هنوز ساختار های رسمی به جا مانده از دوران رژیم پهلوی، دگرگون نشده و متناسب با فرهنگ اسلامی تنظیم نگردیده است.  رهبر معظم انقلاب اسلامی که مسئول تعیین سیاست های کلان نظام جمهوری اسلامی ایران می باشند، در آغاز به کار دولت سیزدهم، اشاره به اصلاح ساختاری نظام فرهنگی داشتند. از این رو بر دست‌اندرکاران لازم است که تمهیدات لازم برای این تغییر بیندیشند. در این کرسی تلاش ما بر این است که عیوب ساختاری فرهنگ را برشماریم و پیش نیازها یا مقدمات لازم برای تغییر ساختاری مطلوب را ارائه دهیم.

 

تعریف فرهنگ و الگوی آن

“اگر فرهنگ را مجموعه ی ادراکات به توافق جمع رسیده تعریف کنیم (زاهد، ۱۳۸۴: ۸۳)، و با توجه به جمیع جهات، اگر تمدن را شکل عملیاتی و اجرائی شده فرهنگ بدانیم به نظر می رسد تعبیر شایسته تری از این دو مفهوم به دست داده باشیم.  وقتی فرهنگی به منصه ی ظهور می رسد تمدنی ظاهر می گردد.  به عبارت دیگر تمدن عملیاتی شده و یا رویه ی آشکار و اجرائی یک فرهنگ است.” (زاهد، ۱۳۹۲: ۶۴)

لازم به توضیح است که اعتبار این ادراکات توافق شده، مانند یک مُد در جامعۀ غربی، به وجود اکثریت نیست؛ هر چند لازم است تعداد متنابهی از جمعیت حاضر در جامعه آن را در جریان جامعه پذیری به عنوان یک توافق جمعی پذیرفته باشند.  ممکن است توافقی در جمع حاصل شده باشد، اما از حیثیت اکثری خود خارج شده ولی کماکان به عنوان یک عنصر فرهنگی مورد قبول باشد.   این چنین است تمام رسم و رسوماتی که در گذشته وجود داشته اما دیگر در جامعه جاری نیست.  این گونه از عناصر فرهنگی در تاریخ فرهنگ، ممکن است همچنان از آن به عنوان یک عنصر فرهنگی یاد شود و ای بسا که برای آن یادواره هم برگزار شود.

اگر ادراکات هر انسان را مشتمل بر ادراکات قلبی، عقلی و حسی بدانیم می توانیم بگوئیم در فرهنگ هر جامعه ادراكات قلبي به توافق جمع رسيده و ادراكات عقلي و حسي به توافق جمع رسيده خواهيم داشت.  اگر براي اين سه دسته از ادراكات وجود واقعي در نظر داشته باشيم، ادراكات به توافق جمع رسيده ي قلبي، خود داراي بعد حسي، عقلي و قلبي براي نشان دادن، تفهيم و باور خود دارد.  ادراكات عقلي به توافق جمع رسيده نيز براي نشان دادن و ملموس كردن خود نياز به حيثيتي حسي و براي فهم خود نياز به بعد عقلي و براي به باور درآمدن خود نياز به وجهي قلبي دارد.  ادراكات به توافق جمع رسيده حسي نيز همين طور؛ داراي بعد حسي براي عينيت بخشيدن به خود، بعدي عقلي براي تفهيم و بعدي قلبي براي باور است.

به عبارت دیگر این ابزار به یکدیگر متقوم هستند و شناخت حاصل از به کارگیری آنان متقوماً واقعیت ذهنی و عینی می یابند.  از اين رو مي توان گفت كه ما داراي سه لايه فرهنگي از جنس های قلبي، عقلي و حسي خواهيم بود كه هر يك داراي سه بعد قلبي، عقلي و حسي هستند. مي توانيم بگوئيم لايه ي قلبي كه شامل دريافتهاي قلبي به توافق جمع رسيده مي باشد باور هاي جمعي است كه در واقع ارزش ها و اخلاق جامعه را رقم مي زند. ارزش ها و اخلاق هر جامعه بنيادهاي هر فرهنگ را تشكيل مي دهد از اين رو آن را لايه ي بنيادي فرهنگ مي خوانيم. لايه عقلي كه عمدتاً توسط متخصصين و انديشه مندان جامعه دريافت و جمع بندي مي شود علم و معرفت آن جامعه را در بر مي گيرد و نام فرهنگ تخصصي را بر آن مي نهيم. لايه حسي كه آشكار مي گردد و در رفتار هاي عموم مردم تجلي مي يابد آداب و رسوم و كليه ي رفتار هاي جمعي است كه فرهنگ عمومي ناميده مي شود. این همان اصطلاحاتی است که پیروزمند به کار می برد اما با تعابیری کمی متفاوت. هر يك از اين لايه ها داراي سه بعد قلبي، عقلي و حسي هستند كه به اين ابعاد نيز به ترتيب گرايش، بينش و دانش مي گوئيم.(زاهد و دیگران، ۱۳۹۲: ۶۵-۶۴ ، با اندکی تغییر)

گرایش بیشتر از جنس قلب است، بینش بیشتر از جنس عقل و دانش بیشتر از جنس حس.  هرچند آن ها هم به نوبۀ خود ابعاد حسی، عقلی و قلبی خواهند داشت. در این جا لازم است توضیح داده شود که منظور ما از کلمۀ دانش فعل دانستن است؛ آنچه به عنوان دانائی گفته می شود را دانش می نامیم. دانش محصول و چگونگی به کارگیری بینش مبتنی بر گرایش را به ما نشان می دهد.

در نوشته های قبلی این جانب به جای دانش از کلمۀ کنش استفاده شده است که منظور ما را درست منتقل نمی کند. کنش به عنوان یک مفهوم جامعه شناختی حکایت از نقش های اجتماعی می کند حال آن که دانش مورد نظر ما آنچه از دانستن حاصل می شود است.

این جدول نه خانه، در واقع الگوی فرهنگ است که برای مطالعۀ آن، مورد استفاده قرار می گیرد.

 

ماتريس يا الگوی پایه فرهنگ

ابعادِ لايه هاي فرهنگ

گرایش

بینش

دانش

بنيادی

گرایش بنیادی

بینش بنیادی

دانش بنیادی

تخصصی

گرایش  تخصصی

بینش تخصص

دانش تخصصی

عمومی

گرایش عمومی

بینش عمومی

دانش عمومی

 

 این جدول ساختار فرهنگ را نشان می دهد.  ساختار فرهنگ بنیادی از جنس باور های قلبی ارزش ها و اخلاق، ساختار فرهنگ تخصصی از جنس علم و معرفت و ساختار فرهنگ عمومی از جنس رفتار است.  آن چه در این کرسی به دنبال آن هستیم این است که بدانیم پیش نیاز های تغییر ساختار فرهنگ عمومی چیست.  با توجه به این که فرهنگ بنیادی را زیربنا و پیش زمینۀ فرهنگ تخصصی می دانیم و فرهنگ تخصصی را زیربنا یا پیش زمینۀ فرهنگ عمومی، از این رو می توانیم بگوئیم پیش نیاز تغییر ساختار فرهنگ عمومی یا رفتار مردم در جامعه، در واقع تغییر فرهنگ بنیادی و به تبع آن فرهنگ تخصصی است.

 

انواع فرهنگ ها

“فرهنگ های موجود در عالم را می توان به دو دسته تقسیم کرد. فرهنگ هائی که در ادراکاتشان واقعیت را فقط واقعیت مشهود می دانند و اجتماعاتی که علاوه بر واقعیت مشهود به واقعیت غیب نیز باور دارند.  در دستۀ اول وسائل شناخت در خدمت دریافت فقط واقعیت قابل مشاهده است و در دستۀ دوم این ابزار برای دریافت واقعیت قابل مشاهده و نیز واقعیت غیب به کار می رود.  کسانی که به هر دو نوع واقعیت قائل هستند از ادیان تبعیت می کنند.  دین ها در تاریخ زندگی بشر از مراحل گوناگونی گذشته اند. به روایتی ادیان از خداپرستی شروع کرده به بت پرستی و سپس بنا بر وجود پیامبران مرسل مجدداً به خداپرستی سوق یافته اند.  بت پرستی خود انواع گوناگون دارد.  عقلای عالم تکامل ادیان را در ادیان ابراهیمی جستجو می کنند. پیروان ادیان ابراهیمی خداپرست هستند و وجود او را که غیب است باور دارند.  آخرت را نیز که قابل مشاهده نیست می پذیرند و به پیام آوران الهی نیز معتقدند. در این سلسله، مسلمانان آخرین پیامبر را پیامبر اسلام می دانند.  از نظر آنان تعلیمات ارائه شده توسط رسول اکرم (ص) کامل ترین نوع دستورات الهی است” (زاهد، ۱۳۹۰: ۸۳-۸۲). “دستۀ دیگر که فقط به واقعیت مشهود باور دارند دنیاگرا هستند و اصطلاحاً به آنان سکولار می گویند” (همان، ۸۳).  از نظر آنان ورای جهان مادی چیز موثری وجود ندارد.

“گرایش به واقعیت مشهود پس از رنسانس در اروپا رواج یافت.  خرافاتی که از ناحیه ي دین در جامعه ي سیاه و تاریک قرون وسطا رواج یافته بود عقلای اروپا را بر آن داشت تا بحث پیرامون واقعیت غیب را که هیچ مرجع ملموسی برای وارسی صحت آن نداشتند کنار بگذارند و همّ خویش را مصروف تفکر پیرامون واقعیت مشهود نمایند” (زاهد، ۱۳۷۸: ۲۱۳).  با توجه به پیشرفت هائی که در تدوین و تنظیم این فرهنگ حاصل شد تمدن تازه ای تحت عنوان مدرنیته در کشور های موسوم به کشور های غربی شکل گرفت. “این حرکت در جهان اسلام روی نداد زیرا مسلمانان یک منبع لایزال و مطمئن به اسم قرآن کریم دارند که می توانند همه ي اندیشه های دینی را با آن بسنجند و به صحت و ثقم آن پی برند.  از این رو تفکر پیرامون واقعیت غیب و رابطه ي واقعیت مشهود و غیب با اتکاء به ملاک صحت قرآن کریم (که معجزۀ تغییر ناپذیر الهی شناخته می شود) در جامعه ي اسلامی مبنائی منطقی و علمی دارد.” (همان)

 

الگوی پایه فرهنگ سکولار و فرهنگ اسلامی

بر اساس آنچه در بالا گفته شد به طراحی الگوی فرهنگ های مطرح موجود می پردازیم.  “در جامعه ای که فقط به واقعیت مشهود می اندیشد و یا تنها اعتبار را به این نوع از واقعیت می دهد انسان اشرف “موجودات” تلقی می شود.  اما در جامعه ای که واقعیت غیب و مشهود هر دو مورد نظر است انسان اشرف “مخلوقات” است.  وقتی انسان اشرف موجودات تلقی شود همه ي موجودات برای او در نظر گرفته می شود و حاکمیت بلا منازع انسان بر دیگر موجودات توجیه می گردد” (زاهد، ۱۳۷۸: ۲۱۳).  با این تصور عقل و خرد انسانی بالاترین منبع برای رسیدن به بینش های این جهانی می گردد و استفاده ی بی قید و شرط برای خوش آمد و لذت جوئی انسان از عالم موجودات به راحتی پذیرفته می شود.  بنابراین انسان گرائی، اصالت عقل و لذت جوئی بنیادی ترین ارزش ها در جامعه تلقی می شوند (همان).

فرهنگ تخصصي مبتني بر بنيان هاي فوق از طريق اندیشمندان و ديگر توليد کنندگان فرهنگي بر دانشگاه ها و ديگر مؤسسات تخصصي حاکم می شود.  همان طور که گفته شد این فرهنگ محمل و رسانه ای برای عملیاتی شدن فرهنگ بنیادی است. بنیانی ترین گرایش تخصصی در این فرهنگ تجربه گرائی است.  بینش های تخصصي با توجه به تجربه صرف تولید می شود و از طريق دانشگاه ها و ديگر مؤسسات علمي عالي در قالب علوم مختلف در رشته هاي متفاوت شکل می گیرد.  فن آوري و مهارت هاي تخصصي نيز از طريق دانشکده هاي مهندسي و ديگر علوم کاربردي بر اساس دانش نظری تولید شده به وجود می آید. نتيجه ي اين توليدات علمي با ابزار هاي نشر فرهنگ مبدل به فرهنگ عمومی و در نهايت شيوه ي زندگي مدرن می گردد. خصلت رسانه ای فرهنگ تخصصی از طریق ابزار رسانه ای عمل می کند.  وسايل ارتباط جمعي، مدارس اعم از ابتدائي و متوسطه، دانشگاه ها و دستگاه هاي هنري و هنرمندان وسيله براي مبدل کردن دست آوردهاي فرهنگ تخصصي به فرهنگ عمومي هستند. در فرهنگ عمومی گرایش به قوانین و مقررات وضع شده توسط بشر پیدا می شود و بر اساس آنان هنجار های اجتماعی بشری شکل می گیرند. با عملیاتی شدن این هنجار ها تمدن مدرن ظاهر می شود. در ضمن نباید تعامل متقابل اين پديده ها با يکديگر را فراموش کرد.  يک رابطه ي خطي صد در صد به نحوي که توضيح داده شد بين عوامل فوق برقرار نیست بلکه عناصر فرهنگ عمومي به نوبه ي خود بر فرهنگ تخصصي و آنان بر فرهنگ بنيادي تأثير دارند(زاهد، ۱۳۸۴ با کمی اصلاحات).

در جامعه ي اسلامی “که واقعیت غیب و واقعیت مشهود هر دو اعتبار دارند انسان اشرف مخلوقات است و می باید طبق قواعدی که خالق متعال وضع نموده است با جهان رفتار نماید” (زاهد، ۱۳۷۸: ۲۱۳).  قواعد آفریده شده توسط خداوند تبارک و تعالی حق تلقی می شود و به این ترتیب توحید، اصالت وحی و تقرب جوئی پایه ای ترین بنیان های فرهنگ می شوند. تعبد به وحی گرایش اصلی و مبنائی دانشمندان می گردد و بر این اساس دانش های اسلامی و متعاقب آن فن آوری های اسلامی شکل می گیرند.  در فرهنگ عمومی گرایش به اجرای احکام الهی به وجود می آید و به این ترتیب معروف و منکر های دینی بینش و دانش عمومی مردم می شوند. با عملیاتی شدن این معروف و منکر ها در جامعه تمدن اسلامی شکل می گیرد(زاهد، ۱۳۸۴ با کمی اصلاحات).

با توجه به خصلت هر يک از اجزاء به دست آمده در خصوص فرهنگ مدرن مي توان گفت انسان گرائي در واقع ظرفيت فرهنگ را تعيين مي کند. يعني اين فرهنگ تا جائي که اين مفهوم اجازه مي دهد قدرت بسط و گسترش دارد و به عبارتي ديگر، خط قرمز در اين فرهنگ با این عامل معين مي شود. در محدوده ی اين فرهنگ هيچ کس حق ندارد اين ارزش بنيادين را بشکند. جهت اين فرهنگ با تجربه گرائی مشخص مي گردد.  حجیت روش های تحقیق در جامعه به تجربه گرائی باز می گردد.  عامليت تحقق این جهت تمسک به ارزش ها و قوانین و مقرراتی است که بشر از طریق تجربه خود و با قرار دادن ملاک اکثریت به دست آورده است. اجرای این قوانین موجب تحقق اين فرهنگ مي شود(همان).

محور ساختار فرهنگ مدرن بر خردگرائي محض و عقل ابزاري استوار است. دانش های سکولار خصلت يا ظرفيت تصرفي فرهنگ را معين مي کنند؛ يعني اين که تا چه حد قدرت تصرف توسط اين فرهنگ وجود دارد وابسته به دانش هاي ذکر شده است. هنجار های اجتماعی به تبع این دانش ها حاصل مي گردد. از اين رو به آن ساختار تبعي فرهنگ مي گوئيم(همان).

لذت جوئی و سود جوئی و عملگرائی هماهنگ کننده فعاليت هاي مردم متخلق به اين فرهنگ مي باشند. يعني هر عملي که مي خواهد انجام گيرد حول محور لذت جوئی و اصالت فايده و عمل گرائی با ديگر عوامل موجود در اين فرهنگ هماهنگ مي شود. فن آوری های سکولار وسيله به حساب مي آيند و شيوه ی زندگي مدرن زمينه ي فعاليّت هاي اين فرهنگ را در یک نظام فرهنگی فراهم مي نمايد(همان).

در فرهنگ اسلامي توحيد و ربوبیت تکوینی و تشریعی ظرفيت فرهنگ را تعيين می کند.  تعبد به وحی و استفاده از عقل و تجربه تعين کننده جهت موضع گیری های فرهنگ می باشد.  گرایش به احکام الهی عامليت فرهنگ است.  يعنی آن را عملياتی می کند.  اصالت وحی محور ساختار فرهنگ و علوم و دانش های اسلامی ظرفيت تصرفي، فرهنگ را می سازند.  معروف و منکر های اسلامي ساختار تبعي است.  تنظيم امور بر اساس تقرب جوئی به عنوان هماهنگ کننده، صورت می پذيرد.  فن آوری های اسلامي وسيله اجرای فرهنگ و شيوه ي زندگي مبتنی بر تمدن اسلامی زمينه فرهنگ را فراهم می سازد(همان).

جدول زیر به طور خلاصه دو فرهنگ سکولار و اسلامی را به هم به مقایسه گذاشته است.

ماتريس يا الگوي پایه فرهنگ (اسلامی و سکولار) 

ابعادِ لايه هاي فرهنگ

گرایش

بینش

دانش

بنيادی

اسلامی

توحید و خداگرائي

خالقیت و ربوبیت تکوینی و تشریعی

هستی شناسی بر پایه واقعیت غیب و مشهود

دنیا -آخرت گرائی

تقرب جوئی

جلب رضایت الهی و حق محوری

سکولار

انسان گرائی

هستی شناسی بر پایه واقعیت مشهود

لذت جوئی – سود جوئی- عمل گرائی

تخصصی

اسلامی

معرفت شناسي بر پايه اصالت وحی، عقل و تجربه

دانش های پایه اسلامی 

فن آوری های مورد نیاز نظام اسلامی

سکولار

معرفت شناسي بر پايه اصالت تجربه   

دانش های پایه سکولار  

فن آوری های مورد نیاز نظام مدرنیته

عمومی

اسلامی

گرایش به احکام الهی     

معروف و منکر های دینی           

تحقق تمدن اسلامی

سبک زندگی اسلامی

سکولار

گرایش به ارزش ها بشری با ملاک اکثریت    

هنجار های اجتماعی بشری با ملاک اکثریت           

استقرار تمدن مدرن

سبک زندگی مدرن

 مأخذ (زاهد، ۱۳۸۴ با اصلاحات)

اختلاط فرهنگی

“تعامل فرهنگ غرب با ديگر فرهنگ ها در دوران جديد عموماً از طريق پديده اي به نام استعمار بوده است.  در جريان تاريخي استعمار و استثمار کشور هاي ديگر، کشور هاي غربي يا با حضور مستقيم خود و يا از طريق دولت هاي دست نشانده به نشر و تحميل فرهنگ خود بر ديگر ملت هاي جهان پرداختند.  در صورت تحميل فرهنگ، آنان قادر می شدند ادراکات و به تبع آن قواي تصميم گيري ملت ها را در اختيار خود بگيرند. در جريان استعمار فرهنگي در اغلب کشور ها آنان در برنامه ريزي هاي خود از لايه ي مياني يعني فرهنگ تخصصي و گسترش علوم و معارف غربي به صورت کنترل شده به نحوي که همواره عنان اختيار ملت هاي مظلوم در دست خودشان باشد اقدام نمودند.  از اين رو دانشگاه هاي وابسته و ديگر مراکز آموزشی وابسته را به وجود آوردند.  وابستگي دانشگاه ها به غرب يکي از نقطه هاي کليدي راهبرد فرهنگي آنان در امر استعمار و استثمار فرهنگي است”( زاهد، ۱۳۸۴: ۸۹-۸۸).

در دوره ي بعد از استعمار مستقيم، که عمدتاً بعد از جنگ جهاني دوم مي باشد آنان براي ملزم کردن دولت ها به عمل در راستاي جهاني شدن غربي از دستگاه هائي مانند سازمان هاي بين المللي نيز استفاده مي نمايند. با استفاده از اين دستگاه ها با مفهوم سازي هاي واحد در سطح جهان براي جمع آوري اطلاعات و برنامه ريزي، مدل واحدي را به همة آنان تحميل مي نمايند. امروزه دستگاه هاي فکري و برنامه ريزي دولتها براي دريافت کمک هاي غرب ملزم به تبعيت از الگو هاي واحدي هستند که عمدتاً از طريق سازمان ها و قرار دادهاي بين المللي اعمال مي شود. بحث جهاني سازي اخير نيز براي واحد کردن عمل و دريافتهاي مردم اين کشور ها به راه افتاده است. از نظر برنامه ريزان غربي ديگر به مرحله اي رسيده ايم که بايد فرهنگ واحدي بر مردم همة کشور ها حاکم باشد. فرهنگي که پايه هاي اصلي آن سه مجموعه مفاهيم “انسانگرائي و دنياگرائي”، “خرد محض گرائي و عقل ابزاري” و “لذت جوئی، عملگرائي و اصالت فايده” است. اين سه مفهوم از طريق دستگاه هاي تخصصي که عمدتاً دانشگاه هاي وابسته و سازمان هاي بين المللي مي باشند در سطح فرهنگ تخصصي، جهاني شده است. اين اصول در نظر متخصصين دانشگاه هاي وابسته از بديهيات تلقي مي شوند. به نظر آنان امروز روز آن است که با پيگيري بحث جهاني سازي در اذهان عمومي نيز اين مفاهيم به صورت بديهي درآيد (همان).

در نزد مسلمانان و در دين اسلام دنيا مزرعة آخرت تلقي مي شود و به علت اعتقاد به توحيد تبعيت از دستورات پيامبر اکرم (ص) پاية هر عملکردي قرار مي گيرد، خرد بر پاية دين و وحي الهي سامان مي يابد و کژي هاي خود را اصلاح مي کند و عملگرائي به دنيا- آخرت گرائي و جلب رضاي خداوند تبارک و تعالي مبدل گشته است. به طور مشخص در مقابل انسان گرائی، دنياگرائي، اعتقاد به توحيد، دنیا- آخرت گرائی و حق محوري، در مقابل خردگرائي محض و عقل ابزاری خرد تحت فرمان وحي، و عمل بر اساس تقوا و قرب الی الله در مقابل عملگرائي و اصالت لذت و فايده، سه پاية بنيادين فرهنگ اسلامي را تشکيل مي دهند. اين عوامل در فرهنگ تخصصي اثرگذاشته قرآن کريم را در محور دانش هاي ديني قرار داده و ارزش ها و اخلاق ديني متخصصين اسلامي را تحت تعاليم قرآني و رِوائي قرار داده است. در سطح عمومي نيز اسلام خواهي و به طبع آن عدالت خواهي و ظلم ستيزي از ارزش هاي رايج است و عقول مسلمين عادي، منفعت طلبي هاي دنيائي را در درجة دوم اهميت قرار داده است(همان با کمی اصلاحات).

فرهنگ امروز ما مخلوطی از این دو نوع فرهنگ است.  در لایۀ فرهنگ بنیادی بیشتر، ارزش ها و اخلاق اسلامی حاکم است اما در لایۀ تخصصی به علت گسترش آموزش رسمی در دبستان ها و دبیرستان ها و دانشگاه ها بیشتر مبتلا به فرهنگ تخصصی سکولار تمدن مدرن هستیم.  فرهنگ عمومی هم مخلوطی از سبک زندگی اسلامی و غربی را در خود دارد.

 

تغییرات لازم فرهنگي

به طوری که اشاره شد، کشور ما از اواسط دورۀ قاجار تحت تأثیر تمدن مدرن قرار گرفت و به تدریج ساختارهای فرهنگ بومی آن متحول شد.  این تحولات با روی کار آمدن سلسلۀ پهلوی که کشور را به سبک سکولار اداره می کردند، گسترش یافت و تثبیت شد.  بعد از انقلاب همان جریان روی ریل افتادۀ دوران پهلوی با عدم توجه برخی از مدیران و نادیده گرفتن هشدار های تهاجم فرهنگی مقام معظم رهبری ادامه یافت و امروزه این ساختارهای معیوب تقریباً کل جامعه را فرا گرفته است؛ هرچند هنوز فرهنگ بومی در حال نفس کشیدن و به یمن انقلاب اسلامی سر برآوردن می باشد.

ظرفيت فرهنگ بومي ما توحيد، ربوبیت تکوینی و تشریعی است. هر چه دريافت ما از اين سه مفهوم بيشتر شود ظرفيت فرهنگ اسلامي بالاتري خواهيم داشت. جهت فرهنگي ما را معرفت شناسی اسلامی مشخص مي کند که با تجربه و عقل و اعتقاد به وحی به دست می آید. در کشور ما مي بايد این مباني رواج يابد و فراگیر شود.  احکام ارزشی، توصیفی و تکلیفی اسلامي فرهنگ ما را به ظهور و صحنة عمل مي رساند.  تسليم شدن به ارزش ها و هنجار هاي راِيج در غرب اعمال فرهنگي ما را از فرهنگ اسلامي به فرهنگ رايج غرب تغيير خواهد داد.  محور ساختار فرهنگ اسلامي هستی شناسی اسلامي و اعتقاد به واقعیت غیب و مشهود و دنیا- آخرت گرائی مي باشد.  اگر اصالت خرد ابزاري را جايگزين آن کنيم اين محور فرهنگي ما مبدل به محور فرهنگ غربي خواهد شد.  قدرت تصرف ما توسط علوم و هنرهاي تخصصي و علوم پاية مبتني بر فرهنگ بنيادي اسلامي و علوم انساني و تجربی اسلامي تعيين مي گردد.  به هر مقدار که در اين گونه از علوم عقب باشيم و يا از علوم رشد يافته در فرهنگ غربي استفاده کنيم قدرت تصرف ما در عالم به همان ميزان در حد همين علوم خواهد شد.  نتيجه اين که در فرهنگ عمومي، معروف و منکر های رايج در غرب به جاي معروف و منکر های اسلامي رواج خواهد يافت.  اگر توجه به قرب الی الله و تقوای الهی و به عبارت دیگر حق محوري را از دست بدهيم و عملگرائي و اصالت سود و فايده صرفِ اين جهاني را در نظر بگيريم هماهنگي افکار و رفتار ما توسط همين عوامل فرهنگي صورت خواهد گرفت و بقيه اقلام فرهنگي ما نيز به سمت هماهنگ شدن با اين مفاهیم سوق داده مي شد.  ابزار عملکرد ما مي بايد فقه، علوم مهندسي و ديگر علوم کاربردي مبتني بر فرهنگ بنيادي اسلامي باشد.  اگر اين دسته از علوم را نداشته باشيم و يا ناقص داشته باشيم وسيلة فرهنگي مناسب براي اسلامي زيستن را نخواهيم داشت. در اين صورت به ناچار مي بايد از ابزار فرهنگ غربي استفاده کنيم. در زمينة زندگي نيز هر مقدار که سبک و شيوة زندگي اسلامي ترک شود سبک و شيوة زندگي غربي جايگزين آن خواهد شد.

از آنجا که در دين مبين اسلام، که اساس فرهنگ ملي ما را تشکيل مي دهد، رشد و توسعه، در افزايش امکان عبوديتِ خداوند تبارک و تعالي است، در تغییر ساختار های فرهنگی مي بايد تلاش کنيم امکان عبوديت فردي و اجتماعي تسهيل و در حد ممکن گسترش يابد.  اين شيوه است که ما را به سعادت دنيوی و اخروی می رساند.  اين امکان عبوديت با گسترش و رشد فرهنگ اسلامي در تمام ابعاد و لايه هاي معرفي شده حاصل خواهد شد.  بنابراين تلاش برنامه ريزان فرهنگي ما مي بايد در گسترش و رشد فرهنگ اسلامي باشد.  افزايش قدرت فرهنگي در افزايش قدرت مفهوم سازي و بالا بردن توليدات فرهنگي متناسب با فرهنگ بنيادي اسلامي است.

 

ضرورت تغییر ساختار فرهنگ

جامعۀ ما بعد از انقلاب اسلامی در تلاش است تا تمدن نوینی بر پایۀ مبانی اسلامی شکل دهد. گفته شد، آنچه تا کنون به شکل رسمی و ساختاری در طول یکصد و پنجاه سال اخیر به صورت رسمی شکل گرفته است، ساختار فرهنگ سکولارِ تمدن مدرن می باشد.  بعداز انقلاب اسلامی آن بخش از جامعه که تحت تأثیر آن تمدن قرار نگرفته بود به تدریج با گسترش نظام آموزشی، به خصوص گسترش آموزش عالی، به همان سمت رفت و امروز ما با گستره ای از فرهنگ تمدن مدرن در کل جامعه رو به رو هستیم. یعنی محور ساختار فرهنگی نهاد های رسمی در جامعۀ ما به جای این که وحی و عقل و تجربه متقوم به هم باشد واقعیت مشهود و اصالت تجربه قرار گرفته است.  دانش های ما که ظرفیت تصرفی ما را شکل می دهند نیز عمدتاً دانش های سکولار است.  فقط حوزه های ما غیر از این عمل می کنند که حضور آموزشی آنان نسبت به پوشش آموزشی مدارس و دانشگاه ها بسیار محدود می باشد.  مراکز علمی رسمی و دانشگاهی ما علوم و دانش های کاربردی را در اختیار ما می گذارند که مادی و بر اساس منفعت طلبی است.  آنان احکامی را برای اجرا صادر می کنند که با همان مبانی سکولار سازگار است.  به تبع این آموزش ها معروف و منکر های جامعه معروف و منکر های نظام تمدن مدرن شده است.  یعنی معروف و منکر های حاصل از دانش های تمدن مدرن رهنمودهای ارزش و هنجاری را ارائه می کنند و از محصول این تحولات نمی توان زمینۀ فرهنگی غیر از فرهنگ و تمدن مدرن انتظار داشت.

 

 جمع بندی: مقدمات و پیش نیازهای تغییر ساختار فرهنگی

گفتیم در آغاز به کار دولت جدید مقام معظم رهبری که تدوین و ارائۀ سیاست های کلی نظام را بر عهده دارند، دستور تغییر ساختارهای فرهنگی را صادر نمودند.  این دستور در واقع آغاز راهی طولانی و گسترده برای ایجاد تحول در نظام فرهنگی کشور است.  این راهی است که در پیش پای دولت سیزدهم قرار دارد و می باید مقدمات این تغییر ساختاری را فراهم آورد.

همان گونه که تحول در فرهنگ گذشتۀ ایرانی ما از طریق دستگاه های آموزشی با تغییر منطق حاکم بر ذهن تحصیل کرده های ما صورت گرفت، این تغییر هم می باید از همین موضع شروع شود. برنامه تحول بنیادین در آموزش و پرورش که سال ها از تدوین آن می گذرد و هنوز عملیاتی نشده است می باید سر لوحۀ فعالیت های آموزشی در آموزش و پرورش قرار گیرد و منطق تحقیق در علوم انسانی دانشگاه ها از سکولار به منطق اسلامی تغییر یابد. کارگزارانی که یار آموزش و پرورش در ایجاد تحول بنیادین هستند در دانشگاه ها آموزش می بینند. منطق اصالت تجربه که در آموزشهای علوم انسانی دانشگاهی حاکم است می باید به منطق مبتنی بر وحی، عقل و تجربه تغییر یابد. تغییر این منطق می تواند روش های تحقیق را متحول کند و بر اساس آن است که نظریه پردازی تحول خواهد یافت.

با توجه به الگوی مطالعۀ فرهنگ، جریان رشد فرهنگ از فرهنگ بنیادی به فرهنگ عمومی تشریح شد.  به عبارت دیگر منطق فرهنگ باید بر اساس فرهنگ بنیادی و گرایش فرهنگهای بنیادی، تخصصی و عمومی تنظیم گردد.  بر این اساس، گسترۀ افق دید دانش آموزان و دانشجویان می باید توحیدی و فراجهانی باشد که هم این دنیا و هم آن دنیا را در بر گیرد.  آنان باید گسترۀ رشد خویش را محدود به اهداف فقط این دنیا ننمایند.  بلکه جهان آخرت را هم در افق دید خود داشته باشند.  به این ترتیب است که فرهنگ ظرفیت توحیدی پیدا می کند.  این گسترۀ دید ارضا نخواهد شد مگر با توجه به دنیا-آخرت گرائی و دیدن واقعیت غیب و مشهود.  این جاست که محور ساختار فرهنگ بر اساس وجود دنیا و آخرت شکل می گیرد.  این راه پیموده نمی شود مگر به شوق دیدار خداوند تبارک و تعالی و قرار گرفتن در جوار قرب الهی؛ یعنی میل به تقرب جوئی، جلب رضایت الهی و حق طلبی هماهنگ کنندۀ همۀ رفتار ها می شود.  این مقدمات در فرهنگ بنیادی جهت نگاه ها را به سوی وحی الهی، عقل و تجربه معطوف می دارد که راه های رسیدن به کمال در آن را پیغمبر اکرم صلوات الله علیه و ائمۀ اطهار علهم السلام نشان می دهند.  همین تعلیمات، مقدمات تنظیم علوم را فراهم می کند.  دانش های شکل گرفته بر این اساس به ما قدرت تصرف می دهد و ظرفیت تصرفی فرهنگ شکل می گیرد.  دانش های فنی و کاربردی وسیله ای هستند برای عملیاتی شدن منویات فرهنگی.  احکامی را که این دانش های کاربردی صادر می کنند و راه هائی را که برای اجرا به ما نشان می دهند عاملیت اجرای فرهنگ هستند.  معروف و منکر های تعیین شده توسط این احکام، ساختار تبعی فرهنگ را شکل می دهد و در نهایت زمینۀ عملیاتی فرهنگ می شود فرهنگ اسلامی.

 

منابع:

زاهد، سعید، (۱۳۸۴) در باب توسعه ی فرهنگی در ایران، راهبرد یاس، تهران: فصلنامه ی پژوهشی مؤسسه یاس، صص ۹۲-۸۱.

زاهد، سید سعید (۱۳۸۷) “امر به معروف و نهی از منکر با تأکید بر حقوق شهروندی”، مجموعه مقالات همایش ملی نقش امر به معروف و نهی از منکر در حقوق شهروندی و مردم سالاری دینی، شیراز: ستاد امر به معروف و نهی از منکر استان فارس، صص ۲۱۸-۲۰۶.

زاهد، سید سعید (۱۳۹۰) “مقایسۀ پرستش فردی و اجتماعی”، دو فصلنامه پژوهشنامه مطالعات تطبیقی فرهنگ اسلام و ایران، سال اول، شماره ۱، کرمان: دانشگاه کرمان، پژوهشکده فرهنگ اسلام و ایران، صص ۸۶-۶۹.

زاهد، سید سعید و محسن جاجرمی زاده، سید محمد رضا تقوی (۱۳۹۲) “فرهنگ به مثاله رسانه ای میان اراده و عمل جمعی”، رسانه و فرهنگ، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، شمارۀ سوم، سال دوم، پائیز و زمستان، صص ۷۶-۵۵.

مطهری، مرتضی، (۱۳۶۱) شناخت در قرآن، تهران: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی. 

 

COM_FARA_COMMENT_YOUR_COMMENT

captcha