امروز جمعه 1403/02/07
Skip to main content
×

هشدار

اجزای کامپوننت را به یک آیتم منو اختصاص بدهید

حجت‌الاسلام والمسلمین سیدیدالله یزدان‌پناه، عضو مجمع عالی حکمت اسلامی، در نشست «چیستی و نحوه وجود فرهنگ» که از سوی مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم برگزار شد به سخنرانی پرداخت. در ادامه متن سخنان وی را می‌خوانید:

تلقی بنده این است که بسیاری از جامعه‌شناسان که در فضای نظریات جامعه‌شناسانه کار می‌کنند توجهی جدی به هستی‌شناسی دارند چراکه مشاهده می‌کنیم بدون اندیشه‌ای به نام مباحث هستی‌شناسانه جامعه، نمی‌توانند کار خود را پیش ببرند و پیش فرض‌هایی هم در این زمینه دارند. بنده مشاهده کردم که آنتونی گیدنز نیز در نوشتن کتاب «ساخت جامعه» اشاره کرده که باید نگاه‌های هستی‌شناسانه داشته باشیم بنابراین این اندیشه وجود دارد و حتی اگر یک جامعه شناس از این اندیشه تعدی کند عملا در پشت صحنه اندیشه‌های وی چنین چیزی وجود دارد. مسئله دیگری که در کتاب به آن پرداخته‌ام درباره نگاه فلسفه اسلامی است که وقتی وارد مباحث می‌شود روش آن اکتشافی است بنابراین ما باید خطاهای خود را هم در بستر اکتشاف پیدا کنیم نه اینکه دنبال رها کردن منطق اکتشاف باشیم.

اجزای تشکیل دهنده اجتماع

برخی از واقعیت‌ها بسیار پیچیده هستند یا حداقل برای ما که در آغاز کار هستیم پیچیده‌اند و به مرور زمان ممکن است قابل حل باشند اما ما عملا سر چنین سفره‌ای ننشسته‌ایم هرچند که یکی مانند فارابی این راه را شروع کرد اما ما ادامه ندادیم. این پیچیدگی‌ها باعث شد وقتی بنده در کتابم درباره نحوه وجود جامعه و فرهنگ بحث می‌کنم به این اندیشه‌ها نیز اشاره داشته باشم. نکته دیگر اینکه در این کتاب از اندیشه صدرایی استفاده کرده‌ام چراکه فیلسوف باید نحوه وجود در ابعاد مختلف را بیان کند و نحوه وجود جامعه و فرهنگ هم در همین راستا هستند اما قاعدتاً باید ابتدا مسئله چیستی را حل کنیم.

لازمه دیگر نگارش این کتاب توضیح جامعه بود. جامعه یک فشردگی اجتماعی است که از دو بخش شامل فرهنگ و ساخت‌های عینی تشکیل شده است. بحث دیگری که باید به آن می‌پرداختم مسئله «نقطه آغاز» بود یعنی از کجا باید شروع کنیم؟ معمولا یکی از گرفتاری‌های ما در نگارش کتاب‌ها این است که از کجا شروع کنیم که آغاز درستی باشد و به نتیجه‌ای منطقی هم ختم شود. بنده در همین راستا در کارهای برخی افراد همانند فیلسوفان اجتماعی مطالبی پیدا کردم اما لزوما سر آن سفره‌ها ننشستم ولی در نهایت آنچه بر آن تأکید کردیم نحوه وجودِ انسانی بود چون برای شناخت جامعه باید انسان را شناخت.
بررسی ساحات شعوری انسان

همچنین به بررسی ساحات شعوری انسان پرداختم و گفتم که انسان در ابعاد مختلف همانند خلاقیت و اعتبار و هر کاری که انجام می‌دهد، ساحت تعامل را در نظر دارد. بحث دیگری که باید به آن می‌پرداختم «انسان در موقعیت» بود یعنی بررسی کردیم که انسان در چه موقعیتی به تعامل می‌پردازد. منظور از موقعیت هم، موقعیتی است که انسان با انسان تعامل می‌کند. در چنین شرایطی و با ادامه این تعاملات، انباشتی ایجاد می‌‌شود که پدیداری جامعه را در پی دارد. بعد از طرح هویت جامعه، زمینه‌های کار ما آماده شد اما مسئله دیگر این بود که وقتی گفتیم جامعه دارای فرهنگ و ساختار است بنابراین باید علاوه بر اثبات فرهنگ به اثبات جامعه هم بپردازیم. این باعث شد تا به صورت مختصر در کتاب به اثبات جامعه بپردازیم و نشان دهیم پدیده‌هایی وجود دارند که قابلیت تقلیل به فرد را ندارند.

همچنین گفتیم که باید روشن کنیم وقتی می‌گوییم انسان کنش ارادی دارد که منجر به معنا می‌شود منظور از معنا چیست؟ در اینجا به معناداری، فضای فلسفی دادم. تمام ساحت‌هایی که در کنش اثر می‌گذارد و کنش در آن حاضر می‌شود را به عنوان معنا در نظر گرفتیم خواه اطلاعات و معرفت آن شخص و خواه احساسات و اغراض و نیات وی باشد. بنده مشاهده کرده‌ام که برخی معناداری را فقط در فضای شعور در نظر گرفته و آن را در جنبه‌های احساسی مورد توجه قرار نداده‌اند اما سؤال این است که وقتی مادری به فرزندش محبت می‌کند صرفاً احساس است یا معنا؟ ما معتقدیم که در اینجا معنا هم وجود دارد.
مولفه‌های نحوه وجود فرهنگ

همچنین به «معنای عمومی» پرداخته‌ایم و گفته‌ایم منظور معنایی است که همگانی باشد. وقتی اتفاقی یا حرکتی در جامعه ما رخ دهد ممکن است همه ما معنای آن را بدانیم در حالی‌که اگر همین حرکت در جامعه‌ای دیگر رخ دهد ممکن است برای مردم آن جامعه دارای معنا نباشد. البته در اینجا با انباشت معنا رو به رو هستیم چون فرهنگ همه کنش‌های جامعه را به لحاظ معناداری شکل می‌دهد بنابراین باید حتما در فرهنگ انباشت معنا وجود داشته و به صورت گسترده در همه ساحت‌های زندگی بشری حضور پیدا کند. در این کتاب بیان کرده‌ام که فرهنگ، نه در سطح شخصی بلکه باید در سطح عمومی مطرح شود.

بنده تعبیر سبک زیست را هم مورد توجه قرار داده‌ام به جای اینکه از سبک زندگی استفاده کنم. در کتاب به گستره فرهنگ شامل نمادها، امور ابرازی همانند زبان و … اشاره کردم و این دستم را باز کرد که به تعریف فرهنگ بپردازم. این مسائل باعث شد وقتی در زمینه فرهنگ صحبت می‌‌کنیم آن را به انباشت معانی عمومی در سطح فاهمه عمومی در کنش و ساختار تعریف کنیم. در نحوه وجود فرهنگ نیز مولفه‌هایی یافتیم که از جمله آنها هویت واحد، سیالیت، سمت فاعلی فرهنگ، تاریخ‌مندی آن و سیر فرهنگ در اعضای جامعه هستند.

دیدگاه‌ها درباره امتداد فلسفه اسلامی

همچنین محمدتقی موحد ابطحی، دبیر علمی این نشست نیز در ابتدا گفت: یکی از لذاتی که فلسفه می‌‌تواند به همراه داشته باشد این است که آثار آن را در زندگی خودمان مشاهده کنیم و این بحثی را تحت عنوان امتداد فلسفه ایجاد کرده است. در اینکه آیا فلسفه اسلامی قابلیتی برای امتداد در عرصه علوم دارد یا خیر دیدگاه‌های مختلفی وجود دارد. برخی افراد می‌گویند فلسفه اسلامی اصولا امکان امتداد ندارد. نگاه دیگر این است که فلسفه اسلامی در اشکال سه گانه شامل فلسفه مشاء، فلسفه اشراق و فلسفه صدرایی امکان امتداد ندارد اما می‌‌توان فلسفه‌های دیگری در اسلام ایجاد کرد که امکان امتداد پیدا کنند.

وی ادامه داد: نگاه دیگر این است که فلسفه اسلامی قابلیت امتداد دارد اما قابلیت‌های آن به منصه ظهور نرسیده و لازم است ظرفیت‌های آن را آشکار کنیم. برخی می‌گویند باید ظرفیت‌های فلسفه اسلامی را با برخی از ظرفیت‌های فلسفه غربی ترکیب کنیم تا بتواند تداوم و امتداد را به همراه داشته باشد. برخی از اساتید نیز می‌‌گویند که حکمت متعالیه این ظرفیت را دارد که امتداد فلسفه اسلامی را به نمایش بگذارد و یکی از کسانی که چنین دیدگاهی دارند جناب حجت الاسلام والمسلمین یزدان‌پناه هستند که آثاری نیز در این زمینه دارند که از جمله آنها چیستی و نحوه بروز فرهنگ است.

حجت‌الاسلام والمسلمین سیدیدالله یزدان‌پناه، عضو مجمع عالی حکمت اسلامی، در نشست «چیستی و نحوه وجود فرهنگ» که از سوی مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم برگزار شد به سخنرانی پرداخت. در ادامه متن سخنان وی را می‌خوانید:

تلقی بنده این است که بسیاری از جامعه‌شناسان که در فضای نظریات جامعه‌شناسانه کار می‌کنند توجهی جدی به هستی‌شناسی دارند چراکه مشاهده می‌کنیم بدون اندیشه‌ای به نام مباحث هستی‌شناسانه جامعه، نمی‌توانند کار خود را پیش ببرند و پیش فرض‌هایی هم در این زمینه دارند. بنده مشاهده کردم که آنتونی گیدنز نیز در نوشتن کتاب «ساخت جامعه» اشاره کرده که باید نگاه‌های هستی‌شناسانه داشته باشیم بنابراین این اندیشه وجود دارد و حتی اگر یک جامعه شناس از این اندیشه تعدی کند عملا در پشت صحنه اندیشه‌های وی چنین چیزی وجود دارد. مسئله دیگری که در کتاب به آن پرداخته‌ام درباره نگاه فلسفه اسلامی است که وقتی وارد مباحث می‌شود روش آن اکتشافی است بنابراین ما باید خطاهای خود را هم در بستر اکتشاف پیدا کنیم نه اینکه دنبال رها کردن منطق اکتشاف باشیم.

اجزای تشکیل دهنده اجتماع

برخی از واقعیت‌ها بسیار پیچیده هستند یا حداقل برای ما که در آغاز کار هستیم پیچیده‌اند و به مرور زمان ممکن است قابل حل باشند اما ما عملا سر چنین سفره‌ای ننشسته‌ایم هرچند که یکی مانند فارابی این راه را شروع کرد اما ما ادامه ندادیم. این پیچیدگی‌ها باعث شد وقتی بنده در کتابم درباره نحوه وجود جامعه و فرهنگ بحث می‌کنم به این اندیشه‌ها نیز اشاره داشته باشم. نکته دیگر اینکه در این کتاب از اندیشه صدرایی استفاده کرده‌ام چراکه فیلسوف باید نحوه وجود در ابعاد مختلف را بیان کند و نحوه وجود جامعه و فرهنگ هم در همین راستا هستند اما قاعدتاً باید ابتدا مسئله چیستی را حل کنیم.

لازمه دیگر نگارش این کتاب توضیح جامعه بود. جامعه یک فشردگی اجتماعی است که از دو بخش شامل فرهنگ و ساخت‌های عینی تشکیل شده است. بحث دیگری که باید به آن می‌پرداختم مسئله «نقطه آغاز» بود یعنی از کجا باید شروع کنیم؟ معمولا یکی از گرفتاری‌های ما در نگارش کتاب‌ها این است که از کجا شروع کنیم که آغاز درستی باشد و به نتیجه‌ای منطقی هم ختم شود. بنده در همین راستا در کارهای برخی افراد همانند فیلسوفان اجتماعی مطالبی پیدا کردم اما لزوما سر آن سفره‌ها ننشستم ولی در نهایت آنچه بر آن تأکید کردیم نحوه وجودِ انسانی بود چون برای شناخت جامعه باید انسان را شناخت.
بررسی ساحات شعوری انسان

همچنین به بررسی ساحات شعوری انسان پرداختم و گفتم که انسان در ابعاد مختلف همانند خلاقیت و اعتبار و هر کاری که انجام می‌دهد، ساحت تعامل را در نظر دارد. بحث دیگری که باید به آن می‌پرداختم «انسان در موقعیت» بود یعنی بررسی کردیم که انسان در چه موقعیتی به تعامل می‌پردازد. منظور از موقعیت هم، موقعیتی است که انسان با انسان تعامل می‌کند. در چنین شرایطی و با ادامه این تعاملات، انباشتی ایجاد می‌‌شود که پدیداری جامعه را در پی دارد. بعد از طرح هویت جامعه، زمینه‌های کار ما آماده شد اما مسئله دیگر این بود که وقتی گفتیم جامعه دارای فرهنگ و ساختار است بنابراین باید علاوه بر اثبات فرهنگ به اثبات جامعه هم بپردازیم. این باعث شد تا به صورت مختصر در کتاب به اثبات جامعه بپردازیم و نشان دهیم پدیده‌هایی وجود دارند که قابلیت تقلیل به فرد را ندارند.

همچنین گفتیم که باید روشن کنیم وقتی می‌گوییم انسان کنش ارادی دارد که منجر به معنا می‌شود منظور از معنا چیست؟ در اینجا به معناداری، فضای فلسفی دادم. تمام ساحت‌هایی که در کنش اثر می‌گذارد و کنش در آن حاضر می‌شود را به عنوان معنا در نظر گرفتیم خواه اطلاعات و معرفت آن شخص و خواه احساسات و اغراض و نیات وی باشد. بنده مشاهده کرده‌ام که برخی معناداری را فقط در فضای شعور در نظر گرفته و آن را در جنبه‌های احساسی مورد توجه قرار نداده‌اند اما سؤال این است که وقتی مادری به فرزندش محبت می‌کند صرفاً احساس است یا معنا؟ ما معتقدیم که در اینجا معنا هم وجود دارد.
مولفه‌های نحوه وجود فرهنگ

همچنین به «معنای عمومی» پرداخته‌ایم و گفته‌ایم منظور معنایی است که همگانی باشد. وقتی اتفاقی یا حرکتی در جامعه ما رخ دهد ممکن است همه ما معنای آن را بدانیم در حالی‌که اگر همین حرکت در جامعه‌ای دیگر رخ دهد ممکن است برای مردم آن جامعه دارای معنا نباشد. البته در اینجا با انباشت معنا رو به رو هستیم چون فرهنگ همه کنش‌های جامعه را به لحاظ معناداری شکل می‌دهد بنابراین باید حتما در فرهنگ انباشت معنا وجود داشته و به صورت گسترده در همه ساحت‌های زندگی بشری حضور پیدا کند. در این کتاب بیان کرده‌ام که فرهنگ، نه در سطح شخصی بلکه باید در سطح عمومی مطرح شود.

بنده تعبیر سبک زیست را هم مورد توجه قرار داده‌ام به جای اینکه از سبک زندگی استفاده کنم. در کتاب به گستره فرهنگ شامل نمادها، امور ابرازی همانند زبان و … اشاره کردم و این دستم را باز کرد که به تعریف فرهنگ بپردازم. این مسائل باعث شد وقتی در زمینه فرهنگ صحبت می‌‌کنیم آن را به انباشت معانی عمومی در سطح فاهمه عمومی در کنش و ساختار تعریف کنیم. در نحوه وجود فرهنگ نیز مولفه‌هایی یافتیم که از جمله آنها هویت واحد، سیالیت، سمت فاعلی فرهنگ، تاریخ‌مندی آن و سیر فرهنگ در اعضای جامعه هستند.

دیدگاه‌ها درباره امتداد فلسفه اسلامی

همچنین محمدتقی موحد ابطحی، دبیر علمی این نشست نیز در ابتدا گفت: یکی از لذاتی که فلسفه می‌‌تواند به همراه داشته باشد این است که آثار آن را در زندگی خودمان مشاهده کنیم و این بحثی را تحت عنوان امتداد فلسفه ایجاد کرده است. در اینکه آیا فلسفه اسلامی قابلیتی برای امتداد در عرصه علوم دارد یا خیر دیدگاه‌های مختلفی وجود دارد. برخی افراد می‌گویند فلسفه اسلامی اصولا امکان امتداد ندارد. نگاه دیگر این است که فلسفه اسلامی در اشکال سه گانه شامل فلسفه مشاء، فلسفه اشراق و فلسفه صدرایی امکان امتداد ندارد اما می‌‌توان فلسفه‌های دیگری در اسلام ایجاد کرد که امکان امتداد پیدا کنند.

وی ادامه داد: نگاه دیگر این است که فلسفه اسلامی قابلیت امتداد دارد اما قابلیت‌های آن به منصه ظهور نرسیده و لازم است ظرفیت‌های آن را آشکار کنیم. برخی می‌گویند باید ظرفیت‌های فلسفه اسلامی را با برخی از ظرفیت‌های فلسفه غربی ترکیب کنیم تا بتواند تداوم و امتداد را به همراه داشته باشد. برخی از اساتید نیز می‌‌گویند که حکمت متعالیه این ظرفیت را دارد که امتداد فلسفه اسلامی را به نمایش بگذارد و یکی از کسانی که چنین دیدگاهی دارند جناب حجت الاسلام والمسلمین یزدان‌پناه هستند که آثاری نیز در این زمینه دارند که از جمله آنها چیستی و نحوه بروز فرهنگ است.

نظر شما

captcha