امروز سه شنبه 1403/09/13
Skip to main content
×

هشدار

اجزای کامپوننت را به یک آیتم منو اختصاص بدهید

دکتر سیدسعید زاهد زاهدانی دکترای جامعه‌شناسی از دانشگاه لیدز انگلستان و رئیس پژوهشکده تحول و ارتقای علوم‌انسانی دانشگاه شیراز در یادداشتی که در روزنامه ایران منتشر کرده به این سؤال پاسخ داده است که وقتی معروف و منکرهای ما مبتنی بر «نظام تمدن مدرن» می‌شود چه مصائبی برای جامعه و فرهنگ‌مان ایجاد می‌کند؟

دکتر سیدسعید زاهد زاهدانی دکترای جامعه‌شناسی از دانشگاه لیدز انگلستان و رئیس پژوهشکده تحول و ارتقای علوم‌انسانی دانشگاه شیراز در یادداشتی که در روزنامه ایران منتشر کرده به این سؤال پاسخ داده است که وقتی معروف و منکرهای ما مبتنی بر «نظام تمدن مدرن» می‌شود چه مصائبی برای جامعه و فرهنگ‌مان ایجاد می‌کند؟

فرهنگ امروز جامعه ما به علت بیش از صد و پنجاه سال تأثیرات تحمیلی فرهنگ و سیاست‌های فرهنگی غرب دچار نوعی التقاط است. هنوز ساختارهای رسمی به جا مانده از دوران رژیم پهلوی، دگرگون نشده و متناسب با فرهنگ اسلامی تنظیم نگردیده است. رهبر معظم انقلاب که مسئول تعیین سیاست‌های کلان نظام جمهوری اسلامی ایران هستند، در آغاز به کار دولت سیزدهم، اشاره به «اصلاح ساختاری نظام فرهنگی» داشتند. از این رو، بر دست‌اندرکاران لازم است که تمهیدات لازم  را برای این تغییر بیندیشند. در این یادداشت تلاش ما بر این است که عیوب ساختاری فرهنگ را برشماریم و به پیش‌نیازها یا مقدمات لازم برای تغییر ساختاری مطلوب اشاره کنیم.

«اگر فرهنگ را مجموعه ادراکات به توافق جمع رسیده تعریف کنیم و با توجه به جمیع جهات، اگر تمدن را شکل عملیاتی و اجرایی‌شده فرهنگ بدانیم؛ به نظر می‌رسد تعبیر شایسته‌تری از این دو مفهوم به دست داده باشیم. وقتی فرهنگی به منصه ظهور می‌رسد تمدنی ظاهر می‌‌شود. به عبارت دیگر تمدن، عملیاتی شده یا رویه آشکار و اجرایی یک فرهنگ است»(زاهد، 1392: 64).

کشور ما از اواسط دوره قاجار تحت تأثیر تمدن مدرن قرار گرفت و بتدریج ساختارهای فرهنگ بومی آن متحول شد. این تحولات با روی کار آمدن سلسله پهلوی که کشور را به سبک سکولار اداره می‌کردند، گسترش یافت و تثبیت شد. بعد از انقلاب، همان جریان روی ریل افتاده دوران پهلوی با بی توجهی برخی از مدیران و نادیده گرفتن هشدارهای تهاجم فرهنگی رهبر معظم انقلاب ادامه یافت و امروزه این ساختارهای معیوب تقریباً کل جامعه را فرا گرفته است؛ هر چند هنوز «فرهنگ بومی» در حال نفس کشیدن و به یمن انقلاب اسلامی سر برآوردن است.

ظرفیت فرهنگ بومی ما توحید، ربوبیت تکوینی و تشریعی دنیا- آخرت‌گرایی و حق‌محوری است. هر چه دریافت ما از این سه مفهوم بیشتر شود ظرفیت فرهنگ اسلامی بالاتری خواهیم داشت. جهت فرهنگی ما را «معرفت‌شناسی اسلامی» مشخص می‌کند. در کشور ما ‌باید این مبانی رواج یابد و فراگیر شود. احکام ارزشی، توصیفی و تکلیفی اسلامی، فرهنگ ما را به ظهور و صحنه عمل می‌رساند. تسلیم شدن به احکام و ارزش‌ها و هنجارهای رایج در غرب، اعمال فرهنگی ما را از فرهنگ اسلامی به فرهنگ رایج غرب تغییر خواهد داد.

محور ساختار فرهنگ اسلامی «هستی‌شناسی اسلامی» و اعتقاد به «واقعیت غیب و مشهود» است. اگر «اصالت خرد ابزاری» را جایگزین آن کنیم این محور فرهنگی ما مبدل به محور فرهنگ غربی می‌شود. قدرت تصرف ما توسط علوم و هنرهای تخصصی و علوم پایه مبتنی بر فرهنگ بنیادی اسلامی و علوم‌انسانی و تجربی اسلامی تعیین می‌شود. به هر مقدار که در اینگونه از علوم عقب باشیم یا از علوم رشد یافته در فرهنگ غربی استفاده کنیم قدرت تصرف ما در عالم به همان میزان در حد همین علوم خواهد شد. نتیجه اینکه در «فرهنگ عمومی» معروف و منکرهای رایج در غرب به جای معروف و منکرهای اسلامی رواج خواهد یافت.

اگر توجه به قرب‌الی‌الله و تقوای الهی را از دست بدهیم و عملگرایی و اصالت سود و فایده صرفِ این جهانی را در نظر بگیریم هماهنگی افکار و رفتار ما توسط همین عوامل فرهنگی صورت خواهد گرفت و بقیه اقلام فرهنگی ما نیز به سمت هماهنگ شدن با این مفاهیم سوق داده می‌شود. ابزار عملکرد ما می‌باید فقه، علوم مهندسی و دیگر علوم کاربردی مبتنی بر فرهنگ بنیادی اسلامی باشد. اگر این دسته از علوم را نداشته باشیم یا ناقص داشته باشیم وسیله فرهنگی مناسب برای «زیست اسلامی» را نخواهیم داشت. در این صورت به ناچار می‌باید از ابزار فرهنگ غربی استفاده کنیم. در زمینه زندگی نیز هر مقدار که سبک و شیوه زندگی اسلامی ترک شود سبک و شیوه زندگی غربی جایگزین آن خواهد شد.

از آنجا که در دین مبین اسلام، که اساس فرهنگ ملی ما را تشکیل می‌دهد، رشد و توسعه، در افزایش امکان عبودیت خداوند تبارک و تعالی است، در تغییر ساختارهای فرهنگی می‌باید تلاش کنیم امکان «عبودیت فردی و اجتماعی» تسهیل و در حد ممکن گسترش یابد. این شیوه است که ما را به سعادت دنیوی و اخروی می‌رساند. این امکان عبودیت با گسترش و رشد فرهنگ اسلامی در تمام ابعاد و لایه‌های معرفی شده حاصل خواهد شد. بنابراین تلاش برنامه‌ریزان فرهنگی ما می‌باید در گسترش و رشد فرهنگ اسلامی باشد. افزایش قدرت فرهنگی در افزایش قدرت مفهوم‌سازی و بالا بردن تولیدات فرهنگی متناسب با فرهنگ بنیادی اسلامی است.

ضرورت بازسازی ساختار فرهنگ

جامعه ما بعد از انقلاب اسلامی در تلاش است تا تمدن نوینی بر پایه مبانی اسلامی شکل دهد. آنچه تا کنون به شکل رسمی و ساختاری در طول یکصد و پنجاه سال اخیر شکل گرفته است، ساختار فرهنگ سکولارِ تمدن مدرن می‌باشد. بعد از انقلاب اسلامی، آن بخش از جامعه که تحت‌تأثیر آن تمدن قرار نگرفته بود به تدریج با گسترش نظام آموزشی، بخصوص گسترش آموزش عالی، به همان سمت رفت و امروز ما با گستره‌ای از فرهنگ تمدن مدرن در کل جامعه رو به رو هستیم.

یعنی محور ساختار فرهنگی نهادهای رسمی در جامعه ما به جای اینکه وحی باشد، «واقعیت مشهود» و «اصالت تجربه» قرار گرفته است. دانش‌های ما که ظرفیت تصرفی ما را شکل می‌دهند نیز عمدتاً دانش‌های سکولار است. فقط حوزه‌های ما غیر از این عمل می‌کنند که حضور آموزشی آنان نسبت به پوشش آموزشی مدارس و دانشگاه‌ها بسیار محدود است.

مراکز علمی رسمی و دانشگاهی ما علوم و دانش‌های کاربردی را در اختیار ما می‌گذارند که مادی و براساس منفعت‌طلبی است. آنان احکامی را برای اجرا صادر می‌کنند که با همان مبانی سکولار سازگار است. به تبع این آموزش‌ها، معروف و منکرهای جامعه، معروف و منکرهای نظام تمدن مدرن شده است. یعنی معروف و منکرهای حاصل از دانش‌های تمدن مدرن رهنمودهای ارزشی و هنجاری را ارائه می‌کنند و از محصول این تحولات نمی‌توان زمینه فرهنگی غیر از فرهنگ و تمدن مدرن انتظار داشت.

پیش‌نیازهای لازم برای بازسازی انقلابی ساختار فرهنگی

در آغاز به کار دولت جدید، رهبر معظم انقلاب که تدوین و ارائه سیاست‌های کلی نظام را برعهده دارند، دستور تغییر ساختارهای فرهنگی را صادر نمودند. این دستور در واقع آغاز راهی طولانی و گسترده برای ایجاد تحول در نظام فرهنگی کشور است. این راهی است که در پیش پای دولت سیزدهم قرار دارد و باید مقدمات این تغییر ساختاری را فراهم آورد.
همانگونه که تحول در فرهنگ گذشته ایرانی ما از طریق دستگاه‌های آموزشی با تغییر منطق حاکم بر ذهن تحصیلکرده‌های ما صورت گرفت، این تغییر هم باید از همین موضع شروع شود.

برنامه تحول بنیادین در آموزش و پرورش که سال‌ها از تدوین آن می‌گذرد و هنوز عملیاتی نشده است باید سرلوحه فعالیت‌های آموزشی در آموزش و پرورش قرار گیرد و منطق تحقیق در علوم‌انسانی دانشگاه‌ها از «سکولار» به «منطق اسلامی» تغییر یابد. کارگزارانی که یار آموزش و پرورش در ایجاد تحول بنیادین هستند در دانشگاه‌ها آموزش می‌بینند. «منطق اصالت تجربه» که در آموزش‌های علوم‌انسانی دانشگاهی حاکم است می‌باید به «منطق مبتنی بر وحی» تغییر یابد. تغییر این منطق می‌تواند روش‌های تحقیق را متحول کند و براساس آن است که نظریه‌پردازی، تحول خواهد یافت.

با توجه به الگوی مطالعه فرهنگ، جریان رشد فرهنگ از «فرهنگ بنیادی» به «فرهنگ عمومی» باید مهیا شود. بر این اساس، گستره افق دید دانش‌آموزان و دانشجویان می‌باید توحیدی و فراجهانی باشد که هم این دنیا و هم آن دنیا را دربرگیرد. آنان باید گستره رشد خویش را محدود به اهداف فقط این دنیا ننمایند. بلکه جهان آخرت را هم در افق دید خود داشته باشند. به این ترتیب است که فرهنگ «ظرفیت توحیدی» پیدا می‌کند. این گستره دید محقق نخواهد شد مگر با مراجعه به وحی و شناخت عالم از زاویه وحی الهی. اینجاست که محور ساختار فرهنگ بر اساس «اصالت وحی» شکل می‌گیرد. این راه پیموده نمی‌شود مگر به شوق دیدار خداوند تبارک و تعالی و قرار گرفتن در جوار قرب الهی؛ یعنی «میل به تقرب‌جویی» هماهنگ‌کننده همه رفتارها ‌شود.

این مقدمات در فرهنگ بنیادی، جهت نگاه‌ها را به سوی سعادت دنیوی و اخروی معطوف می‌دارد که راه‌های رسیدن به آن را پیغمبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) نشان می‌دهند. همین تعلیمات، مقدمات تنظیم علوم را فراهم می‌کند. دانش‌های شکل‌ گرفته بر این اساس به ما قدرت تصرف می‌دهد و «ظرفیت تصرفی» فرهنگ شکل می‌گیرد. دانش‌های فنی و کاربردی وسیله‌ای هستند برای عملیاتی شدن منویات فرهنگی. احکامی را که این دانش‌های کاربردی صادر می‌کنند و راه‌هایی را که برای اجرا به ما نشان می‌دهند «عاملیت» اجرای فرهنگ هستند. معروف و منکرهای تعیین‌شده توسط این احکام، ساختار تبعی فرهنگ را شکل می‌دهد و در نهایت فرهنگ اسلامی زمینه عملیاتی فرهنگ می‌شود.

 

نظر شما

captcha