امروز جمعه 1403/01/10
Skip to main content
×

هشدار

اجزای کامپوننت را به یک آیتم منو اختصاص بدهید

مرحوم آیت الله حائری شیرازی را همگان به عنوان یک نیروی وحدت آفرین میان جریان های مختلف سیاسی می شناسند اما این تمام تلاش آن مرحوم برای ایجاد یک دلی در جامعه نبود بلکه ایشان با نگاهی به مراتب وسیع تر، به وحدت و یکدستی میان دو مذهب اصلی اسلام نظر داشت. متن زیر یکی از  سخنرانی های آیت الله حائری شیرازی در جمع علمای اهل سنت است که در محل تیپ ۳۵ زرهی شیراز ایراد شده است و آن مرحوم در این سخنرانی به تحقق وعده های الهی و لزوم کنار گذاشتن اختلافات میان شیعه و سنی جهت پیروز شدن بر دشمنان اشاره داشته اند که در ادامه مشروح آن را می خوانید.

مرحوم آیت الله حائری شیرازی را همگان به عنوان یک نیروی وحدت آفرین میان جریان های مختلف سیاسی می شناسند اما این تمام تلاش آن مرحوم برای ایجاد یک دلی در جامعه نبود بلکه ایشان با نگاهی به مراتب وسیع تر، به وحدت و یکدستی میان دو مذهب اصلی اسلام نظر داشت. متن زیر یکی از  سخنرانی های آیت الله حائری شیرازی در جمع علمای اهل سنت است که در محل تیپ ۳۵ زرهی شیراز ایراد شده است و آن مرحوم در این سخنرانی به تحقق وعده های الهی و لزوم کنار گذاشتن اختلافات میان شیعه و سنی جهت پیروز شدن بر دشمنان اشاره داشته اند که در ادامه مشروح آن را می خوانید.

بسم الله الرحمن الرحیم.

سعدی شیرازی از نظر انسان شناسی جزو انسان های کم نظیر اســت، با بیتی از سعدی بحثم را شروع می کنــم. « بلغ العلی بکماله کشــف الدجــی بجماله حســنت جمیع خصاله صلوا علیه و آله» خیر مقدم عرض می کنم به همه شــما عزیزان، از این لطفی که داریــد، گاهی احوالی از ما مــی گیرید. یک بار هم دوستان شــما در زمان جنگ اینجا آمده بودند و می خواســتند که صبح بروند، تا برادرهای دفتر خواستند صبحانــه تهیه کنند، دیگر آقایان خودشــان صبحانه تهیــه کردند و تا من رســیده بودم اینهــا صبحانه را خورده بودند. آمدم که ازشان عذرخواهی کنم. اتفاقا ناشتایی شان هم تخم مرغ بود، توی آذوقه شان تخم مرغ بــود. من بدون قصد و نیتــی گفتم من معذرت  مــی خواهم از آقایــان و از این کوتاهــی دفتر عذر خواهی می کنم.

در آن ســفر حاصل همین شــوخی، بیــن برادران ما یــک نوع درهــم آمیختنی، یکرنگــی و صفایی پیش آمد، گاهی می شود با یک خنده ای، دل دو مومن با همدیگر گره می خورد.

برای مثــال در جبهــه، دعای کمیل مــی خواندند ،برادرمان آقای مرتضی قربانی نقل کرد که کســی که دعای کمیل می خواند یکدفعه یک قسمت را به یکی از فرماندهان تعارف کرد. می فرمودند، می خواست نفســی بگیرد و از امام زمان یــاد کند، گفت آقا امام زمان کجایــی، هر کجا که می رویم نیســتی، «آ تو این پیزورا هم که نیســتی». این علف هایی هست که در جزیره مجنون رشــد می کند، اصفهانی ها به اینها پیزور می گویند، گفت تا توی این پیزور ها هم آمدیم دنبالت می گردیم تو این پیزور ها هم نیســتی. وقتی ایــن را گفت، بچه هایی که می شــنیدند، بی اختیار خنده شــان گرفــت و هرچه کردند تا خنده شــان را کنترل کنند، نشد. بخاطر شدت خنده از سنگر بیرون آمدند. دیگران هم یکی یکی خنده شــان می گرفت و بیــرون می آمدند. آقای دعاخــوان نگاه کرد و دید که همه رفتند، هیچ کســی نیســت. ایشان هم بیرون آمد و همان موقع توپی روی ســر سنگر آمد و سنگر با سقفش پایین آمد .

اگر اینها چند دقیقه قبل آنجا بودند، زیر این ســقف همه دفن می شدند، حالا خدا جنود دارد، الله جنود الســماوات و الارض، یکی از جنود الهی هم خنده اســت. با این خنده خداوند اینها را نجات داد. همه چیز در دست اوست .

وقتــی خــدا می خواســت حضرت موســی (ع) را حفظ کند، مادر موســی حیران بود کــه چگونه این کار انجــام می شــود. اینها کــه هر پســری را پیدا می کردند، می کشــتند، این را چکارش کند؟ حیران بود که یک ســاعت دیگر موسی را می کشند! آخر به یک شــیر دادن می ارِزد؟ قرآن می گوید: «وَأَوْحَیْنَا إِلی أمِّ مُوسَی أنْ أرْضِعیهِ» به مادر موسی وحی کردیم که به او شیر بده. ببینید به مادر باید وحی کنند که به بچه اش شــیر بدهد؟ مایوس بود. تا وحِی نشد، شیر نداد. «وَ أوْحَیْنا إِلی  أمِّ مُوســی  أنْ أَرْضِعیهِ فَإِذا خِفتِ عَلیْهِ» وقتی ترســیدی مامورین بیایند و کشفش کنند «قذفیــه في التابوت» او را در صِندِوق بْگذارید. بعْد صْندوق را بگِذار دم آب «فَاقْذِفیهِ في الیَمِّ». «فَلْیُلقِهِ الیَمُّ بِالسَّــاحل» دریا این صندوق را به ســاحل می اندازد« .یأخذهُ عَدُوّلي وعدوّلة» دشمن من و دشمن او، این را می گیرد.

وقتی مادر موســی می گفت چکارش کنم وقتی می خواهند او را بکشند، خدا گفت بده دست خودشان .مگــر اینها نمی کشــند؟ اگر اینها مــی توانند این را بکشــند و در این حال بود که مادر موسی (ع) بچه را دم آب داد. پروین اعتصامی اشــعاری در این حالت تحت عنوان «لطف حق» دارد که شــنیدنی است:

مادر موسی، چو موسی را به نیل

در فکند، از گفته رب جلیل

خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه

گفت کای فرزند خرد بی گناه

گر فراموشت کند لطف خدای

چون رهی ز ین کشتی بی ناخدای

کشــتی او که ناخدا ندارد، یک قوطی هست، این بچه هم درونش است.

گر فراموشت کند لطف خدای

 چون رهی ز ین کشتی بی ناخدای

گر نیارد ایزد پاکت بیاد

 آب خاکت را دهد ناگه بباد

وحی آمد کاین چه فکر باطل است

رهرو ما اینک اندر منزل است

ما گرفتیم آنچه را انداختی

دست حق را دیدی و نشناختی

به که برگردی، بما بسپاریش

 کی تو از ما دوست تر میدار یش

نسبت نسیان بذات حق مده

  بار کفر است این، بدوش خود منه

اعتمــاد کن به ما، بده به ما و برو.

به که برگردی، بما بسپار یش

کی تو از ما دوست تر میدار یش

در تو، تنها عشق و مهر مادری است

شیوه ما، عدل و بنده پروری است

ما، بدر یا امر طوفان می دهیم

ما، به سیل و موج فرمان می دهیم 

رودها از خود نه طغیان می کنند

آنچه می گوئیم ما، آن می کنند

قطره ای کز جویباری می رود

از پی انجام کاری می رود

سوزن ما دوخت، هر جا هر چه دوخت

 زاتش ما سوخت، هر شمعی که سوخت

در میان مستمندان، فرق نیست

این غر یق خرد، بهر غرق نیست

سنگ را گفتم بزیرش نرم شو

برف را گفتم، که آب گرم شو

گرگ را گفتم، تن خردش مدر

دزد را گفتم، گلوبندش مبر

بخت را گفتم، جهاندار یش ده

هوش را گفتم، که هشیار یش ده

میگــه ما این همه به این بچــه خدمت کردیم، بزرگ شد و پادشاه شد.

ایمنی دیدند و ناایمن شدند

 دوستی کردم، مرا دشمن شدند

آن همه مهر و محبت دود شد

 طفل مسکین عاقبت نمرود شد

این کشــتی، این بچه نجات پیدا کرد، این بچه وارد طاغوتی به نام نمرود شد.

خواست تا لاف خداوندی زند

برج و باروی خدا را بشکند

پشه ای را حکم فرمودم که خیز

خاکش اندر دیده خودبین بر یز

آنکه با نمرود، این احسان کند 

ظلم، کی با موسی عمران کند

خب شــما می بینید، اجانب طراحی می کنند که به مســلمان ها بگویند تروریست و به خودشان بگویند طرفداران انسان و شــرافت انسانی و حقوق انسانی .مردم هم ممکن اســت باورشان بشود. چه باید بشود که عالم باور کند اینها مکار هستند و دروغ می گویند که مســلمان ها و غیر مسلمان ها اینها را بشناسند. آیا اگر برادران اهل سنت ما در فلسطین یا برادران تشیع مــا در جنوب لبنان، مقاومت نکنند آن ها جنایت می کنند که شناســایی بشوند؟ نه. مقاومت برادران اهل ســنت باعث می شــود که آن ها شــرارت کنند؟ اگر مقاومت نباشد، شرارت نمی توانند بکنند؟ مقاومت اســت که آن ها را مجبور به شــرارت می کند؟ وقتی آن ها شــرارت کردند مشــت شــان باز می شود. در روســتاهای شما، برادران شــما می گویند یهودی ها و آمریکایی هــا دروغ مــی گویند، دلشــان برای ما  نمی ســوزد، دلشــان برای مســلمان ها نمی سوزد ،آن ها دنبال غارت ما هســتند، دنبال ایجاد تفرقه بین ما هســتند، دنبال اذیت و آزار ما هستند .

مردم مالزی مسلمانند، چه کسی بیاید به مردم مالزی بگوید آقا بین شــیعه و ســنی دعوا است؟! اینها می خواهنــد دعوای مصنوعی درســت کننــد. در عراق آمدند گنبد امام هادی )ع( و امام حســن عســگری )ع( را تخریب کردند که بگویند برادرهای اهل سنت کردند. توطئه برای جنگ داخلی درست کردند و بعد هم گفتند اینجا دارد جنگ می شــود. برادرهای اهل سنت و شــیعیان آمدند نماز وحدت با هم خواندند:

از قضا سکنجبین صفرا فزود / روغن بادام خشکی می نمود

در ایــران روز 19 ماه رمضان، آمدند در شــب یک سینمای بزرگی را در آبادان با مردمش آتش زدند، همه ســوختند که بگویند این شــیعیان به احترام حضرت امام علی )ع(، خشم شان گرفته و مردم را آتش زدند که مــردم بیایند مثلا بگویند «مــرگ بر انقلابی ها .»کســی که مامور بود این ســینما را آتــش بزند، مواد منفجره و آتــش زا بگذارد، رفته بــود و تمام مواد را گذاشته بود و آمده بود. وقتی سینما آتش می گرفت ،رفته بود خانه اش، دید هیچ کســی خانه نیســت. از همسایه ها پرســید بچه های من کجا رفتند؟ دخترم ،خانمم، خواهرهایم کجا رفتند؟ گفتند ظاهرا به سینما رکس رفته اند. اینجایی هم که ایشــان آتش زد سینما رکس بود. این دو دســتی زد روی ســرش که خودم کردم کــه لعنت بر خودم بــاد، گفتند چکار کردی؟ اینکه حتــی به بچه خودش نگفته بود که من این کار را کــردم، از زبانش در رفت که خودم کردم که لعنت بر خودم باد، اینها آمدند به خانواده هایشان گفتند که دولت این کار را انجام داده و مامورش هم همســایه ما اســت و زن و بچه های خودش هم سوخته. مردم فردایش که تشــییع جنازه می کردند مرگ بر شاهشان بلندَّ شدَ.  وقتی اوّنْها یک کْارَیَ می کنند برای تفرقه ،«کُلمَا أوْقَدُواْ نَارًا لِلحَرْبِ أَطفأهَا اللهُ» هر وقت آتشی برای جنگ داخلی روشــن کردنــد، خدا آن آتش را خاموش کرد چرا که همه چیز دســت خداســت. آن خدایی که موســی را در خانه فرعون حفظ می کند ،وقتی موسی را آوردند، صندوق را باز کردند، فرعون گفت این هم بچه بنی اسرائیل است. یعنی تکلیفتان روشن است که باید او کشته شود. اما در همین حال «وقالت امرأة فرَعونَ لا تَقتلــوهَ» خَانم فرعون گفت او را نکشید! « أن یَنفعَنَا أوْ نَتَّخِذهُ وَلدًا » او می تواند برای ما نافع باشــد جای پسر ما را بگیرد.  برای همه بنی اســرائیل فرعون قاتل شد، برای حضرت موسی شــد پدر؟ خدا به مادر موسی گفته بود این بچه را به ســوی تو بر می گردانیم. مــی خواهد این وعده اش واقع شــود. وقتی این بچه را گرفتند و بنا شد نگهش دارند گفتند دایه بیاوریم تا شــیرش بدهد. دایه ها را آوردند، پســتان به دهان این بچه گذاشــتند اما بچه قبول نمی کــَرد دْهنش را قفل کــرد. قرآن می گوید

«وَحَرَّمْنَــا عَلیْهِ المَرَاضِعَ مِنْ قَبْــلُ» ما از قبل دایه ها را بر ایــن بچه حرام کردیم! چرا؟ چــون گفته بودیم شــیرش بده، شیرش داد مزه شیر مادر رفت به کامش رفت، هیچ شیر دیگر را قبول نمی کند تا بوی مادر را نشوند هیچ چیز دیگر را قبول نمی کند.  این ها دیدند هر چیَ دایه آوردند، نگرفت، این بچه تلف می شود .

« وَ قالتْ لِأُخْتِهِ قُصِّیهِ» مادر موسی به خواهر موسی گفت برو ببین عاقبت بچه چطور می شــود، پشــت سرش برو ببین این صندوْق چطور می شود. «فَبَصُرَتْ بِــهِ عَنْ جُنُبٍ وَهُمْ لا یَشــعُرُونَ»، از فاصله دور دید که اینها بچه را برداشــتند و آن ها متوجه نشــدند که ایــن دختر دارد آنها را نگاه میکَنَــد. فرعونَیاُّن حیرَان شَــدند که چکُاُرش کنیم. « فَقَالتْ هَــلْ أدُلکُمْ عَلی أهْلِ بَیْــتٍ یَکْفلونَهُ لَکُمْ وَهُمْ لــهُ نَاصِحُونَ » در این لحظه خواهر موســی گفت می خواهید یک خانواده به شما نشان بدهم که این بچه را برایتان بزرگ کنند و خَیرخُواهش باشند که اینها هم قبول کردند. « فَرَدَدْنَاهُ إِلی أمِّهِ» بچه را نزد مادرش آوردند که خدا گفته ما به تو برمی گردانیم حتما به همین صورت هم باشد، نه اینکه مادر موســی را آوردند که شیرش بدهد و قبول کند، نه! دایه های دیگر را نزد موسی بردند اما موسَی رُا نــزد مادر آوردند چون خــدا گفته بود «َردَدْنَاهُ إِلی أمِّهِ» این را بر می گردانیم پیش تو، نه به معنای اینکه بچه گیرت می آید، همینطور بنشین، او را می آوریم.

یک ســیدی که همسر نداشــت در نجف بود، بالای ســر حضرت امام علی (ع) آمد و گفــت که یا امام علی، من وارث می خواهم. رفت، نگفت من زن می خواهم، گفت من یک وارث می خواهم. وضعش هم خوب نبود، یکی از شیوخ نجف دخترش مریض شد .یکی به آن شــیخ گفت، آن دختر را برای یک سیدی نذرش کن شاید خوب بشود. ایشان هم نذر کرد اگر دخترم خوب شــد، او را به یک ســید طلبه می دهم .خوب شد، حالا می خواست نذرش را ادا کند، دنبال یکی می گشــت، یکی ایشــان را معرفی کرد که رفته بود به حضــرت امام علی (ع) گفتــه بود من وارث می خواهم. این بنــده خدا هم تمام هزینه ازدواج را داد و خانه ای برای او درســت کرد و این خانم را به عقد ســید درآورد. ســید هم از این همسر یک پسر نصیبش شــد اما متاســفانه وقتی این پسر بزرگ شد ،دوبــاره آن خانم مریض شــد و از دنیا رفت. این آقا هم یادش آمد که بالای سر امام علی (ع) نگفت زن می خوام، گفت من یک وارثی می خوام. حالا بهش وارث را دادنــد، مادرش هم مــرده و باید این بچه را بزرگش کند. بچه را بغل گرفت و بالای ســر حضرت امام علی (ع)آمد. گفت من گفتم وارث می خواهم اما خودتان می دانید که من زن می خواهم حالا من اینطوری هم گفته باشــم، حالا باید عین عبارتی که من گفتم ســرم بیاید! به امام علی )ع( گفت صاحب کفایــه هم اینطور بــر الفاظ جمود نمــی کند که  تو می کنی!  اما عَزیزُان خدا اینطور جمود بر الفاظ می کند! «َردَدْنَاهُ إِلی أمِّــهِ» آن خدایی که این بچه را در پیش فرعون حفظ می کند، عالم اسلام را نمی تواند در مقابل این جنود و شیاطین حفظ کند؟ تفرقه عالم اســلام را نمی تواند بر طرف کند؟ دل عالم اســلام را به هم نمی تواند بــا محبت کند؟ عزت را به عالم اســلام نمی تواند برگرداند؟ دوباره این وعده ای که گفته شده« یُظهِرَهُ عَلی الدّینِ کُلِهِ» را نمی تواند اجرا کنــد تا این دین بر تمام ادیان ظاهر و غالب بشــود ،این وعده نشــده دیگه. آیا خدا قادر نیست که زمینه این وعده را فراهم کنــد؟ قطعا می تواند و امروز نیز آثــار آن را می توانید بینید. امــام راحل فرمود من با اطمینــان می گویم، اســلام، ابرقدرت ها را به خاک مذلت می کشــد. من با اطمینان می گویم، اســلام ســنگرهای کلیدی را یکی پــس از دیگری فتح می کند. ببینید یک ســنگر کلیدی این ها داشــتند به نام دموکراسی. اســلام چه جوری این را فتح کرد؟ اینها می خواســتند در عراق رای گیری بشــود، خودشان رای بیاورند، آمریکا پسندها رای بیاورند. رای گیری کردند، ضد آمریکایی ها رای آوردند.

در فلســطین گفتند رای گیری بشــود تا اینهایی که با اسرائیل مدارا می کنند، رای بیاورند، اینهایی که مدارا نمی کنند رای آوردند، آقای خالد مشعل، افتخار اهل سنت. خب کدام شیعه از خالد مشعل ایراد می گیرد ،اتحاد شیعه و اهل ســنت یعنی اتحاد خالد مشعل و رهبر ما.. اینها کجایش اختلاف است؟  وقتی خالد مشــعل صحبت می کند، تمام شیعیان به وجود خالد مشــعل افتخار می کنند همانطور که ما به وجود ســعدی افتخار می کنیم. سعدی پل خوبی اســت بین عالم تسنن و عالم تشیع. حلقه واسطه بین طرفین است. ممکن اســت مثلا حافظ، شیعه باشد اما نســبت به ســعدی، از مجموع بر می آید که هم اهل ســنت است و هم عاشــق اهل بیت، این خوب اســت. اهل سنتی که عاشــق اهل بیت است. ببینید چه جمله ای گفت «سعدی اگر عاشقی کنی و عشق جوانی / عشــق محمد بس اســت و آل محمد» مثل اینکه سعدی این شعر ها را برای امروز گفته بود. شما ببینید اســرائیلی ها ادعا می کنند که عاشق وطن شان هســتند. عاشق صهیونیزم و عزت اســرائیلی هستند که ما برای این حاضر هســتیم جان بدهیم. مسلمان هم که می گویند ما عاشــق قرآنیم، ببینیم کدامشان راســت می گویند، آنهایی که عاشــق تورات هستند واقعا ببینیم عاشــق تورات هســتند و حاضرند برای تورات جان بدهند. اینها که عاشــق قرآن هستند چه جوری؟ سعدی این دو تا عاشق را با همدیگر مقایسه می کند، عاشــق تورات و عاشق قرآن. عاشق تورات ادعایش این است که من عاشقم و شما عاشق نیستید مــا برای تورات همه گونه خرجی می کنیم.

 سعدی اینجوری بیان می کند « شبی یاد دارم که چشمم نخفت. شــنیدم که پروانه با شمع گفت.» عاشق توراتی را به پروانه و عاشــق قرآنی را به شــمع تشبیه می کند .«شنیدم که پروانه با شمع گفت. که من عاشقم گر بسوزم رواست. تو را ناله و سوز باری چراست؟» پروانه انکار می کرد که شمع عاشق باشد.

شبی یاد دارم که چشمم نخفت

شنیدم که پروانه با شمع گفت

که من عاشقم گر بسوزم رواست 

تو را گر یه و سوز باری چراست؟

بگفت ای هوادار مسکین من

برفت انگبین یار شیر ین من

چو شیر ینی از من به در می رود

چو فرهادم آتش به سر می رود

نظر شما

captcha