Compartir en Telegram مدیر اخبار یکشنبه ۱۴۰۰/۰۲/۱۹ | ۱۸:۱۹ ۷۲۳ بازدید حائری با هیچکس تعارف نداشت «حسین شریعتمداری» چهره نام آشنای سیاسی و رسانه ای کشور است که هم سرمقالههای او در روزنامه کیهان و هم مناظرات سیاسی که تا به حال داشته است، او را به چهره ای شناخته شده در کشور تبدیل ساخته است. او که به صراحت لهجه و بیان شهرت دارد در این گفت و گو خاطرات خود از آیت الله حائری شیرازی و پندها و اندرزهای آن استاد اخلاق در عرصه مهم رسانه را بیان کرد. «حسین شریعتمداری» چهره نام آشنای سیاسی و رسانه ای کشور است که هم سرمقالههای او در روزنامه کیهان و هم مناظرات سیاسی که تا به حال داشته است، او را به چهره ای شناخته شده در کشور تبدیل ساخته است. او که به صراحت لهجه و بیان شهرت دارد در این گفت و گو خاطرات خود از آیت الله حائری شیرازی و پندها و اندرزهای آن استاد اخلاق در عرصه مهم رسانه را بیان کرد. اگرچه که آغاز آشنایی این دو از سفر حج سال ۱36۰ بوده است اما ارتباط بین آنها روز به روز تقویت شد و تا پایان حیات ایشان ادامه یافت. شریعتمداری در این گفت و گو به نکاتی جالبی پرداخته است که در ادامه مشروح آن را از نظر می گذرانید. *در ابتدا از آغاز آشنایی خود با مرحوم آیت الله حائری شیرازی بفرمایید. مرحوم آیت الله حائری شیرازی، شخصیت دینی و سیاســی برجسته ای بودند که نام ایشان در کنار نام ســایر بزرگان مطرح بود و از همان انقلاب ایشان را نسبتا می شــناختم. اما اولین برخوردی که با ایشان داشتم در سفر حج بود . سال 1360 ســازمان حج و زیارت از سپاه دعوت کرده بود که چند نفر را به عنوان مهمان اعزام کند که در آن سفر توفیق بود علاوه بر بنده جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان، شــهید حاج ابراهیم همت و چند نفر دیگر از دوســتان نیز حضور داشتند. قرار هم بر این بود که با آخرین پرواز برویم و با اولین پرواز به ایران برگردیم و طول ســفر ما مجموعا 17 روز بود . در فردوگاه مهرآباد که بودیم مرحوم آیت الله حائری شــیرازی را دیدم و پس از احوالپرسی های متعارف،ایشان برنامه ما را جویا شدند و ما هم توضیح دادیم که ســفر بسیار فشــرده ای پیش رو داریم و گفتند با ما می آیند. من در این لحظه به شوخی به ایشان گفتم «إِنَّكَ لَنْ تَسْــتَطِیعَ مَعِيَ صَبْراً» (سوره مبارکه کهف، آیه 57)، { آیا نگفتمت که نمی توانی همپای من صبر کنی؟} ایشــان هم که بســیار حاضر جوابَ و نکتَّه ســنج بودند، پاســخ دادند: «سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللهُ صَابِرًا » (الکهف: 69){ به خواست خدا مرا شکیبا خواهي یافت}. که من هم برای اینکه ایشــان ناراحت نشود گفتم که قصد جســارت نداشتم و آقای حائری هم دست بر گردن ما انداختند و با مصافحه کار به اتمام رسید و از اینجا به یک کاروان کوچک تبدیل شدیم. شــب که به جده رســیدیم و می خواستیم به سمت مکه برویم، حاج آقا پیشــنهاد دادند که یک غســل مســتحبی انجام دادیم اما مشــکل اینجا بود که آن زمــان مانند حــالا مدینه و مکه امکانات نداشــت و فقــط یک نفــر را دیدیم که کلــی آفتابه جلویش اســت و هــر آفتابــه آب را یک ریال می فروشــد. حــاج آقــا گقتنــد کــه از همیــن فــرد آب می خریم و با آن غســل می کنیم. ما گفتیم که حاج آقا فرضــا آب را هم از این فرد خریدیم بعدش کجا غسل کنیم؟! ایشــان که خیلی اهل ابتکار عمل بودند، پیشــنهاد دادند که احرام هــا را در بیاریم و چهــار نفر مانند 4 ستون بایســتیم و با همان پارچه های احرام دیوار درست کنیم تا یک نفر بتواند غسل کند و خود حاج آقا هم به همان شکل غسل کردند. *یعنی در این حد هم در آنجا امکانات نبود؟ بله! عربســتان ســال 1360 را می گویم. بس که ما گفتیم آنها لیاقت ندارند، دســت به کار شدند و این امکاناتــی هم که می بینید امروز فراهم کرده اند، از این جهت است که موقعیت خود را در خطر دیدند. *آن زمان با ورود كتاب هایی چون مفاتیح مشکل داشتند؟ مشکل داشــتند اما از آنجایی که امکانات بازرسی آنها در آن زمان بســیار ابتدایی بود می توانستیم آن را رد کنیم. اتفاقا زمانی که به فرودگاه جده رسیدیم حاج آقا و ســایر دوستان مفاتیح به همراه نداشتند و فقط من آورده بودم. میــزی بــود کــه بایــد ســاک ها را روی آن می گذاشــتیم و مامور ســعودی آنها را بازرســی می کرد و بعد از بازرســی روی کیف را با یک مداد گچی ضربدر می زدند که به معنای مجوز عبور بود .مفاتیح من را افســر سعودی دید و اجازه نداد آن را ببریم. پیش همراهان دیگر، کتاب هایی بود که نگران بودیم سعودی ها در بازرســی آنها را هم پیدا کنند . در اینجــا ابتکار حاج احمد متوســلیان جواب داد .حاج احمد به ما گفت که افســران سعودی را سرگرم کنیم و بعــد خودش آن مداد گچی را گرفت و روی کیــف همراهان و از جمله کیف حاج آقا ضربدر زد تا بدون بازرسی رد شود البته در کیف حاج آقا چیز خاصی نبود. بعد از این بود که ســفر 17 روزه ما به طور رســمی آغاز شــد و حضور حاج آقا هم برای ما بسیار مغتنم بود بخصوص که ما به همراه خود روحانی نداشتیم. * آن ســال برنامه برائت از مشــركین آغاز شده بود؟ بله! اتفاقا در آن ســال ها خیلی هم با عظمت برگزار می شد. *حضــور مرحوم حاج آقای حائری در آن برنامه به چه ترتیبی بود؟ حــاج آقا علــی رغم اینکــه خیلــی آزاد نبودند در مراسمات حضور خوبی داشتند. *چرا در آنجا سرشان شلوغ بود؟ زمانی که ما وارد بعثه شــدیم خیلی کاری نداشتیم و پس از یکســری تشــریفات کوتــاه وقت مان آزاد شــد اما حاج آقا هم به دلیل مســئولیتی که داشتند و هــم بــه دلیل روحانی بــودن مراجعــات زیادی داشتند. هم مردم کشــور خودمان به ایشان مراجعه می کردند و هم از سایر ملیت ها خدمت ایشان می رســیدند و نکات و سوالاتی را مطرح می ساختند و این بود که در آنجا بســیار مشغله داشتند. برای روز برائت که روز ششم ذی الحجه است، همه ما و حاج آقا حضور داشــتیم. در آنجا یک دیواره از سربازان ســعودی در دو طرف خیابان درست کرده بودند که اطراف آن تظاهرات انجام می شد )شبیه به راهپیمایی های خودمان در خیابان( و بر سر سربازان ســعودی هم یک کلاه کاسکت ســفید قرار داشت .یکســری برچست عکس امام خمینی )ره( همراه ما بود که روی شیشه یا سطوح دیگر می چسبید. در آنجا حاج همت و حاج احمد فرصت را مناســب دیدند و آن برچسب ها را پشــت کلاه سربازان چسباندند .اتفاقا آن برچســب ها هم قرمز بود و با کلاه ســفید سربازان بســیار ترکیب زیبایی از آب درآمد که بعدا فرمانده ســربازان متوجه برچســب ها شد و آنها را درآورد. *حتما طی روزهای بعد اتفاقات جالب تری هم باید افتاده باشد! بله! همین طور اســت. از جمله اتفاقات جالب در جریــان آن چنــد روز ماجرای رفتن مــا به غار حرا بود. آن زمان حاج احمــد ترکش یک گلوله نزدیک مچ پایش بود اما با این وجود خیلی ســریع به همراه حاج همت وســایل خود را بالا بردند و بعد آمدند و وسایل من و حاج آقا را بردند. آخرین ماجرای ما هم به مدینه و مسجدالنبی مربوط می شود؛ آن زمان هنوز بسیاری از ابنیه مانند کوچه بنی هاشــم و... دســت نخورده بود و علاوه بر این ممنوعیت های ورود به بقیع هم وجود نداشــت . ما شب در مســجدالنبی بودیم که تصمیم گرفتیم به بقیع برویم. حاج آقا مشغول عبادت بودند که گفتند من هم می آیم. به بقیع که رفتیم حاج احمد پیشنهاد داد که مجددا به حرم حضرت رسول بازگردیم. ما هم اینقدر وقت مان کم بود که می خواســتیم همه جا را ببینیم. در اینجا مردد شــدیم که به حاج آقا بگوییم مــی خواهیم برگردیم یا نه که بالاخره هم به ایشــان گفتیم و گفتند که همراه شــما می آیم. به مســجد النبی که بازگشــتیم حاج آقا غرق در دعا بودند و چشمان ایشان هم تر شده بود که باز تصمیم گرفتیم به بقیع برویم. این بار که به آقای حائری گفتیم می خواهیم بــه بقیع برویم دیگر قبول نکردند و مَن هم در آنجا به شــوخی گفتم که دیدیــد: «إِنَّكَ لنْ تَسْــتَطِیعَ مَعِيَ صَبْراً». حاج آقا هم لبخندی زدند و ما هم رفتیم. دیگر بعد از این ماجرا از آنجایی که قرار بود با اولین پرواز برگردیم، ما از هم جدا شــدیم و فقط حاج آقا گفتند کــه مفاتیح را همانجا بگذاریــم تا در مدینه بماند و افراد دیگر هم از آن اســتفاده کنند . * بعد از حج ســال 60 رابطه شما چگونه ادامه پیدا كرد؟ مــا ارادت زیــادی به حــاج آقا داشــتیم و هر چند وقت یــک بار حاج آقا را به مناســبت های مختلف مــی دیدیم. برای نمونه حاج آقا به صورت ســالیانه و یــا شــش ماه یک بــار همه مســئولین شــیرازی)حتــی آنهایــی که قبــلا مســئولیتی داشــتند و یا شیرازی هایی که در سایر شــهرها مسئولیت داشتند و حتــی از همه گرایش های سیاســی( را دعوت می کردند و یک برنامه فرهنگی می گرفتند. یک بار هم از بنده به عنوان سخنران در این جلسه دعوت کردند که جلسه واقعا خوبی هم بود . * حاج آقا هم در آن جلسه صحبت كردند؟ ایشــان کلیات را مطرح کردند و گفتند که این نظام یک نظام الهی اســت که به امانت در دست ما قرار دارد و هر کدام باید هر چه در توان داریم برای حفظ آن به کار ببریــم. هر کجا اختلافی موجب تضعیف نظام شــود، بدانیم که آن مــورد رضایت حق تعالی نیســت و باید نسبت به آن پاســخگو باشیم. ایشان تاکید زیادی بر ولایت فقیه داشتند و تاکید می کردند که همه زیر چتر آن قرار بگیرند. البتــه ایشــان همیشــه بــه مــن لطــف داشــتند و بــا دیــدن مــن نــکات و مســائلی را بــه مــن می گفتند. برای مثال من در ســال 88 و پس از فتنه با یکی از سیاستمداران مناظره ای داشتم که در آن مناظره مدعی شــدم حداقل 10 میلیون تقلب شده اســت چرا که عده ای به مردم گفتند که سکه طلا دارند اما در واقع سکه آنها طلا نبود و مردم را فریب داده اند. علاوه بر این طرف مناظره پیشــنهاد ایجاد یک لویی جرگه مانند افغانستان را داد که من گفتم سی سال قبل در این کشور انقلاب رخ داده است و دیگر نیازی به این قبیل راهکارها نیســت بلکه باید بر اساس قانون مسائل را پیش ببریم. حــاج آقا مدتــی بعد از ایــن مناظــره تلویزیونی من را دیدند و ضمن تحســین محتوای ارائه شده ،به من گفتنــد وقتی در حال دفاع از یک نظام الهی هســتی، آن حرف ها را خودت نمی زنی بلکه به تو عنایت می شــود پس خیال نکن که کار توســت تا دچار غرور نشوی! * توصیه دیگری هم در كارهای رسانه ای و سیاسی به شما داشتند؟ بله! اتفاقا یکی از آنها برای من خیلی هم درس آموز بود؛ یک بار جلســه ای با حضــور فرماندهان ناجا برگزار شد که هم بنده و هم حاج آقا در جمع بودیم .بعــد از حال و احوال ابتدایی به من گفتند که فلانی هر وقت خواســتی یک کار ناپســند و یا یک صفت ناپســند را به یک جریان سیاسی نسبت دهی قبل آن یک «برخی» قرار بده! من عرض کردم: چرا؟ ایشان هم فرمودند که این کار برای آخرت تو خوب است! بالاخره معلوم نیست که همه افراد آن جریان با این عمل ناپسند موافق باشند پس نباید آن را به همه تسری داد و باید احتیاط کرد. گاهــی اوقات هــم که حاج آقا از شــیراز و یا قم به تهران می آمدنــد، تماس می گرفتند و ناهاری پیش ما می آمدند، تاکید هم داشــتند که هیچ تشریفات خاصی تــدارک نبینیــم. معمولا در این جلســات که دوســتان دیگر ما هم حضور داشــتند و یکی دو ســاعتی طول می کشــید، توصیه های بسیار خوبی می کردند که برای همه مفید بود. تاکید ایشــان این بود که برای هر آنچه که می نویسیم در سرای آخرت پاســخ داشته باشــیم و از این جهت مراقبت زیادی به خرج دهیم. *نکته ای كه در این جا وجود دارد این است كه مرحوم آیت الله حائری شیرازی در بین رجال سیاسی به عنوان یک شخصیت وحدت آفرین شناخته می شدند. با در نظر گرفتن این ویژگی مهم نوع عملکرد ایشان در مواقعی كه گلوگاه به حساب می آمد و اصل نظام در خطر بود چه عکس العملی نشان می دادند؟ ایشــان در این مواقع )مانند فتنــه 88( ضمن اینکه سعی داشــتند افراد را دعوت به وحدت و همگرایی کنند اما از گوشزد نمودن اشباهات آنها به خودشان امتناعی نداشــتند. مضاف بر اینکــه زمانی که پای اصل نظام در میان بود با هیچکس تعارف نداشــت اما آنجایی که صرفا پای سلیقه های سیاسی در میان بود خیلی حساس نبودند. نظر شما ارسال