Compartir en Telegram مدیر اخبار پنج شنبه ۱۴۰۰/۰۲/۱۶ | ۱۳:۲۶ ۸۴۹ بازدید آقای حائری از نوادر روزگار بودند درآمد آیت الله صدیقی که خود از اساتید برجسته اخلاق است و همگان با رویکرد عرفانی و اخلاقی ایشان آشنایی دارند، از جمله شاگردان مرحوم آیت الله حائری شیرازی است که نه تنها علوم رسمی حوزوی را نزد آن استاد فرا گرفته بلکه اخلاق عملی را نیز از استاد خود به ارث برده است. ایشان در این گفت و گو خاطراتی ناب از استاد خود را بیان کرده و با ذکر مصادیق و ناگفت ههایی از ساده زیستی و مبارزه ایشان با نفس تاکید دارد که مرحوم حائری از نوادر روزگار بود. به واسطه دوستی طولانی مدت و مراودات دیرین این دو چهره حوزوی که از قضا هر دو به استاد اخلاق شهره دارند، گفت و گویی با آیت الله صدیقی انجام داده ایم که در ذیل می آید. *حاج آقا به عنوان سوال اول بفرمایید که رابطه جنابعالی با آیت الله حائری شیرازی چگونه شکل گرفت و چگونه پیش رفت؟ ما دوران طلبگیمان در مدرسه حقانی قم تحصیل میکردیم. مرحوم شهید قدوسی هم به اعتبار اینکه داماد مرحوم علامه طباطبایی بودند و هم به اعتبار اینکه خودشان عالمی به حق وارسته، زاهد، با عزم و اراده قوی، با انگیزه، مربی خوب، مدیر خوب بودند، از این جهت ایشان قدرت مانور در انتخاب اساتید خوب را داشتند. بهترین اساتیدی که خیلی از آنها الآن جزء بزرگان عالم شیعه به حساب میآیند، ایشان برای مدرسه حقانی دعوت می کردند و موفق هم بودند. یکی از آنهایی که الحق و الانصاف شایسته بود استاد آن مدرسه باشد، مرحوم آیت الله حائری شیرازی بودند. ایشان برای ما درس نهج البلاغه میگفتند. از همان زمان ایشان برای ما تنها استاد نبودند، آرام آرام به او علاقه پیدا کردیم، ایشان هم تحویل میگرفتند. بعد از انقلاب که ایشان در شیراز مدتی مسئولیت امامت جمعه شیراز را بر عهده داشتند، گاهی از ما دعوت میکردند. زمانی که در شیراز حضور داشتم هم در مجلس شان منبر میرفتم و هم شب با ایشان بیتوته داشتم. ایشان بسیار گرم، بسیار راحت و بسیار صمیمی بودند. آقای حائری شیرازی جزء نوادر روزگار خودش هست. ایشان یک آدم عادی و متعارف و ملای معمولی نبود. ملا زیاد داریم، آدمهایی که خوب درس خوانده اند، ذهنیت های خوبی دارند، اصطلاحات را بلد هستند اما همه آقای حائری نمیشوند. ایشان قبل از انقلاب جزء مبارزین، مجاهدین و جزء کسانی بود که اعتقاد داشت اسلام دین زندگی است. اسلام برای اداره جامعه آمده است. اسلام منزوی، اسلام آمریکایی، اسلام انگلیسی که خشک باشد، را قبول نداشت. به همین دلیل جزء مبارزینی بود که مدتها به زندان افتاد و شکنجه شده بود. اما در زندان، اینطوری که مرحوم آقای قدوسی- که خودشان هم زندان رفته بودند- میگفتند، آقای حائری در زندان قائم اللیل و صائم النهار)روزه دار شب زنده دار( بود و بعد از زندان هم همین طور بود. هم اهل شب زنده داری بود و هم اهل روزه داری و مراقبه و ریاضت. مرحوم آیت الله حائری نسبت به اولیای الهی، نسبت به خواص از بندگان خدا یک علاقه مفرطی داشت و با اینها انس میگرفت و خودش هم اهل ذکر، اهل سیر و سلوک بود. در عرصه های مختلف دینی صاحبنظر بود. تنها فقه طهارت و عبادت نبود. در مسائل اقتصادی نظر داشت. در اجتهادٍ صاحبنظر بود. لذا در مسئله بانکها، در مسئله پول کشور، نظرات خاصی داشت و این سبک تعاملی که بانکها را حتی در چارچوب عقود اسامی قبول نداشت. میگفت اینها ظاهر است ولی واقعیت آن است که در این قضیه پول کار میکند، آدمها بیکار هستند. درحالی که باید آدمها کار بکنند و پول به جریان بیفتد. *به نظر شما می توان آیت الله حائری را ذیل جریان سیاسی خاصی تعریف کرد؟ خیر، ایشان جزء هیچ گروهی از گروههای سیاسی نمی گنجید. بزرگتر از آن بود که فقط در یک حزب یا در یک جریان بگنجد و لذا آزاد بود. گاهی به جریاناتی که مقبول ایشان و مقبول دین نبودند ولی حرفهای خوبی داشتند یا کسی از آنها مظلوم واقع شده بود، توجه داشت و اینطور نبود که نسبت به آنها بی تفاوت باشد. برای مثال در مسائل حصر، آقای حائری رسماً به سران اینها نامه نوشتند و اینها را دعوت به توبه کردند. فرمودند اول نامه را فرستادم که اگر قبول نکردند نامه را منتشر می کنم و منتشر هم کردند. آیت الله حائری )رضوان الله تعالی علیه( حتی در قید امامت جمعه، مجلس و اینجا و آنجا مطلقا نبود. در عین اینکه سیاسی بود، اجتماعی بود، دلسوز بود ولی برای او مهم نبود اگر یک جایی، یک جمعی ایشان را مثلاً جزء لیست خودشان نمیآوردند، اینطور نبود که برای او رنجشی باشد! این حریت را آقای حائری به تمام معنا در طول عمرشان داشتند لذا گاهی نظراتی در مورد اشخاصی میدادند که دوستانشان توقع نداشتند ولی من یقین دارم که برای خدا بود نه از روی وابستگی، ترس یا طمع و نه از روی اینکه بی جهت حمایت و یا مخالفت کند. حب و بغض او فی الله بود و رضوان خدا بر ایشان باد. *از ساده زیستی و دوری ایشان از دنیا بسیار گفته اند. جنابعالی در این مورد چه خاطراتی در ذهن دارید؟ ایشان وقتی از شیراز به قم آمدند، فردی از اوضاع ایشان اطلاع داشت، به من گفت که به داد آقای حائری برسید! گفتم چه شده؟ گفت که آقای حائری در صف کارگرها دیده شده و کسانی که میآمدند برای باغشان، برای خانه شان کارگر ببرند، به ایشان که میرسیدند میگفتند این پیرمرد است، به درد ما نمیخورد. من واقعاً متأثر شدم. یک کسی یک نابغه ای از نوابغ عصر باشد، ملای درجه یک حوزوی باشد، صاحب اندیشه های نو باشد، زمانشناس باشد، آشنای به زبان خارجی باشد و در هدایت مراجعینی که به زبان انگلیسی با آنها حرف میزد مؤثر باشد، سخنرانی های انگلیسی در این همایش های خارجی داشته باشد، این همه علاقمند و شاگرد داشته باشد اما در این سن و سال، آن هم بعد از دوران امامت جمعه برای عملگی برود. برای من خیلی سنگین بود. رفتم به آقای حجازی )بیت رهبری( گفتم آقا چنین چیزی هست. خیلی تعجب کردند. گفتند من باورم نمی شود برای اینکه بعد از امامت ایشان حضرت آقا دستور دادند، برای ایشان مبلغی پیشبینی شد، به آنجا بردم و آقای حائری قبول نکرد. همراه یک نامه بسیار مؤدبانه از آقا قدردانی و تکریم کرده و پول را قبول نکردند، گفته بودند من نیازی ندارم. چطور میشود حالا آن کار را بکند؟ این برای من همین طور مبهم ماند. برای اینکه هم خبر صادق بود و هم قضیه با این چیزی که الآن دارم نقل میکنم خیلی تطبیق نمیداد و نمی خواند. گذشت تا اینکه ما یک همایشی در مشهد داشتیم و یکی از سخنران های ما سردار سلیمانی- همین سردار عزیز قهرمان کم نظیر و خار چشم دشمنان ما- بود. این بزرگوار هم آمدند و در سخنرانیشان این قضیه را گفتند. علاوه بر این گفتند یک بار که به امامزاده داود رفته بودند، آیت الله حائری را دیدند که عمامه و عبایشان را به همراهشان داده و توالت های آنجا را که گرفته بود بعد از دو سه ساعت باز کرده، جارو کرده و شستند. در واقع تعمداً برای اینکه هم درد کارگری را بفهمد و هم خودش را بشکند دست به این کار زده بود. ایشان مدتی امام جمعه و مورد احترام بوده اما این موارد نمی توانست او را ارضاء کند و خواسته که با نفس خودش در بیفتد. یک چنین چیزی را ما در علمای حتی واصل خود سراغ نداریم. حالا مرحوم هادی سبزواری )اعلی الله مقامه( مدتی گمنام رفته در یک مدرسه ای خادم طلبه ها بوده است، این را داریم ولی به این سبک نداریم که کسی در صف عمله ها رفته باشد آن هم در پایان عمر، در آن سن و سال بالا، با آن شهرت، با آن احتراماتی که مؤمنین نسبت به ایشان قائل هستند. این برای ما جزء روزنه های نور است. آرزو میکنیم ای کاش ما همبتوانیم اینطور با نفس خبیثمان دربیفتیم و از این راه انشاءالله تواضع و روح بندگی در ما حاصل بشود و خدا از ما راضی باشد. *حضرتعالی که از مراتب اخلاقی آن عالم وارسته خبر داشتید، برای تربیت طلاب نیز از ظرفیتهای ایشان بهره بردید؟ اتفاقا ما برای درس های اخلاقی از ایشان دعوت کردیم. یعنی بعد از آنکه من این قضیه را شنیدم و قبل از آن هم می دانستم که صاحب نفس است و علاوه بر این موارد ایشان استاد ما بودند و به ما هم علاقه داشتند. من تصمیم گرفتم از ایشان دعوت کنم به تهران بیایند و مستقر بشوند. اینجا هم به ایشان امکاناتی بدهیم و بعد طلبه های خود را تربیت کنیم. به ایشان پیغام دادم که اینجا مال شماست. زمینه هم هست، علاقمند هم هستید، تشریف بیاورید و اینجا را شکوفا کنید. ایشان به من پیغام داده بودند که من استخاره کنم و هر چه نتیجه آن بود قبول خواهم کرد. *نتیجه استخاره چه شد؟ من سحری بلند شدم و استخاره کردم. استخاره ام خیلی خوب آمد. آیه ای از سوره مبارکه مریم آمد «وَ هُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيًّا » ( که و این تنه نخل را به طرف خود تکان ده، رطب تازه ای بر تو فرو می ریزد)؛ فهمیدم که این به سان نخل است و باید آن را تکان بدهیم تا میوههای آن به کام طلبه های ما شیرین بیاید. به ایشان منتقل کردیم که استخاره اینطور آمده است. ایشان هم محبت کردند و آمدند. یک مدتی در شهرک شهید محلاتی خانه ای برای ایشان رهن کردیم اما ایشان به واسطه همان نظریه فقهی که نسبت به مسائل بانکی داشتند، پول پیش را روا نمیدانستند. دیگر آنجا نمیرفتند، این هم برایشان سخت بود ولی بعد که این مدرسه تکمیل شد، خانه برای اساتید داشتیم، آمدند و مستقر شدند. هفته ای سه روز اینجا بودند، سه روز هم به قم می رفتند و بعد هم که دیگر مریض شدند ما به شیراز رفتیم و موفق به دیدار او نشدیم. تلفنی که با ایشان صحبت کردم، فرمودند که من دیگر به مدرسه برنمیگردم. کتابهایی هم در اینجا داشتند به من اجازه دادند از آنها استفاده کنم. بعد هم در رابطه با رهبری توصیه هایی داشتند. تا اینکه ایشان را از آنجا به قم آوردند. قم برای عیادتشان رفتم که آخرین دیدار ما بود. حالشان هم حال نگران کننده بود و دیگر هم ندیدیم. عاش سعیدا و مات سعیدا. *در آخرین دیدارهایی که با یکدیگر داشتید چه سفارش هایی داشتند؟ آخرین سفارش ایشان به ما مسئله حمایت غدیر بود. اما درس های عملی که از آن مرحوم گرفتیم از جمله اهل تهجد، اهل ذکر اهل باطن، اهل انس با صالحین و اولیای الهی آزاده بودن و... بسیار به کار ما آمد. مرحوم آقای حائری در تمثیل جزء نفرات نادر جامعه بود که مطالب را در مثل پیاده و تفهیم میکرد. با طلبه ها خیلی برخوردهای صمیمی و پرجاذبه داشت. به هیچ وجه هیچ نوع تکبر و عنانیتی در وجود ایشان نبود و الحق و الانصاف میتوانم بگویم مصداق فرمایش امام صادق صلوات الله که فرمودند؛ اینها چراغ بودند ؛« کانوا سراجا و منارا » . « رحم الله اقواماً کانوا سراجاً و منارا » . خدا رحمت کند افرادی را که مشعل و چراغ بودند. نه تنها چراغ بودند که منار بودند. از دور نورشان گمشده ها را هدایت میکرد. همچنین ایشان مصداق این روایت بودند که« کونوا دعاة للناس بغیر ألسنتکم »(مردم را با غير زبان خود ]به مذهب خويش[ دعوت كنيد ) اینها مردم را به سوی اهل بیت دعوت میکردند ولی دعوتشان تنها زبان نبود. عمل شان هدایتگر بود. از شما تشکر میکنم که باعث شدید که ما مختصری ادای دین کرده باشیم. یکی دیگر از درس های عملی آقای حائری شیرازی این بود که آنجایی که امام جماعت حضور داشت، به هیچ وجه برای اقامه نماز، جلو نمی رفتند. خود ما هم با اینکه استاد ما بود و سنی هم از او گذشته بود، وقتی ما بودیم ایشان جلو نمی ایستادند. این هم یکی از تربیت هایی بود که میخواستند ما هم آدم بشویم. *مهمترین اساتید ایشان چه کسانی بودند و مشرب فکری شان از کدام استادشان بود؟ من خیلی در جریان اساتید ایشان نبودم ولی از حضرت آقای بروجردی (رضوان الله تعالی علیه) و از حضرت امام کسب فیض کرده بودند. برادر آیت الله حائری شیرازی - آقای حاج آقا صدر الدین- نیز مجاهدت هایی داشتند . *اگر از ایشان هم خاطره ای دارید بفرمایید. من با ایشان خیلی انسی نداشتم ولی در آن شب های بیتوته منا در خدمت ایشان بودم. خیلی خوش نقش، نورانی و پاکیزه بودند. یکی از اموری که ایشان داشت انس و رفت و آمد او با کربلایی کاظم حافظ قرآن بود. از ایشان نقل میشود که کربلایی کاظم نه تنها قرآن را حفظ بود بلکه اسرار آیات هم به او داده شده بود. لذا بعضی از گیاهان و خواص آنها را در درمان بیماریهای صعب العلاج داشت و به بعضی ها هم گفته بود ولی هم مجاهد بود، هم زندان رفته بود، هم در خط امام و انقلاب بود و هم تا آخر عمرش جزء پرچمداران انقلاب و حامیان ولایت بودند. *رابطه شخصی و عاطفی آیت الله حائری شیرازی با حضرت امام و حضرت آیت الله خامنه ای چگونه بود؟ در این مورد هم خاطره ای دارم که گفتن آن خوب است. من از شیراز برای منبر دعوت شده بودم. هر وقت هم که میرفتم به آیت الله حائری سر میزدم. رفتم دم در خیلی معطل شدم. بیرون نیامدند. قهراً ما چون پرواز داشتیم، برگشتیم. آمدیم سید علاء الدین حسین، مشغول نماز بودم دیدم آیت الله حائری آمد. همسرشان هم مریض بودند. اینکه چه محذوراتی داشته بود، نتوانسته بود بیاید را نپرسیدم ولی با عجله خودشان را به آنجا رسانده بود. از آنجا هم ما را با خودشان برداشتند و بردند پیش درختهایی که به عمل آورده بودند. اجمالاً ایشان در آن سفر برای ما از خاطرات حضور حضرت رهبری در شیراز نقل کردند از اتاقی که حضرت آقا به ایشان فرموده بودند من انسی به این شیرینی در این گشت و گذاری که اینجا داشتم برایم پیش نیامده بود. *به نظر شما مهمترین ویژگی اخلاقی ایشان چه بود؟ توجه به خدا و موحد بودن. واقعاً موحد بود. خودش و هیچکسی را کارهای نمیدید. یکی از جریاناتی که در زن دان نقل میکردند همین بود که تحت شکنجه ها و فشارهایی که بودند و از خدا نجات میخواستند و احساس میکرد دعای او مستجاب نمیشود، یک مرتبه به خود آمده بودند. مگر تو خدا هستی؟ تو میخواهی به او دستور بدهی؟ این خدای تو است هر چه بخواهد همان برای تو خوب است. *سیر و سلوک عرفانی آقای حائری چگونه بود؟ آن را باید از کسی بپرسید که اهل سیر و سلوک باشد. ما چه میدانیم؟ خدا او را رحمت کند. *منبع: شاهد یاران نظر شما ارسال