امروز یکشنبه 1403/09/04
Skip to main content
×

هشدار

اجزای کامپوننت را به یک آیتم منو اختصاص بدهید

همایش «آینده فلسفه در ایران» با پیام آیت الله العظمی جوادی آملی به همت گروه فلسفه دانشگاه شهید مطهری برگزار گردید.

همایش «آینده فلسفه در ایران» با پیام آیت الله العظمی جوادی آملی به همت گروه فلسفه دانشگاه شهید مطهری برگزار گردید.

آیت الله العظمی جوادی آملی در این پیام اظهار داشتند: سرّ اینکه الهیات فلسفه ارتباط کاربردی و عملیاتی با جامعه ندارد این است که الهیات فلسفه با جامعه کار ندارد با مردم کار ندارد، با علوم کار دارد و چون با علوم کار دارد پیوندش با فرد و جامعه مع الواسطه است بدون واسطه نیست. حکمت عملی کوشش و تلاشش این است که جامعه را مسلمان کند فرد را مسلمان کند و آثار اسلامی در جامعه ظهور پیدا کند و مانند آن اما الهیات فلسفه الهی تمام تلاشش این است که علم را اسلامی کند و خرد و دانش را عقلانی و اسلامی کند تا مع الواسطه، علمِ اسلامی شده، افراد را و جامعه را به خردورزی عقلانی و دینی راهنمایی کند.

ایشان بیان داشتند: بنابراین ریاست فلسفه الهی در این است که تمام علوم را اسلامی می کند. اسلامی شدنِ دانشگاه به این نیست که ما نمازخانه داشته باشیم این وظیفه همه ماست، عکس امام و رهبری را داشته باشیم و آرم جمهوری اسلامی را داشته باشیم اینها جزء سنن ملی ماست، دانشگاه را دانش اداره میکند اگر دانش اسلامی شد دانشگاه اسلامی است و اگر معاذالله از این فیض و فوز محروم ماند، دانشگاه اسلامی نیست. آن وظایف فردی است در حکمت عملی نقش دارد نماز خواندن همه ما و مانند آن در حکمت عملی نقش دارد نه در حکمت نظری.

در حکمت نظری، الهیات فلسفه امتی دارد امت الهیات فلسفه علوم اند نه جوامع. این ارتباط تنگاتنگ با دانش دارد و می خواهد دانش را اسلامی کند.

متن کامل پیام معظم له بدین شرح است :

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم

بسم الله الرّحمن الرّحیم

«الحمد لله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین و الأئمة الهداة المهدیین سیّما خاتم الأنبیاء و خاتم الأوصیاء علیهما آلاف التحیة و الثّناء، بهم نتولّی و من أعدائهم نتبرّء إلی الله».

مقدم شما فرهیختگان، نخبگان علمی و خردمندان حوزوی و دانشگاهی را گرامی میداریم. از همه بزرگوارانی که با ایراد مقال یا ارائه مقالت بر وزن علمی این همایش افزودند حق شناسی می کنیم از برگزارکنندگان و دست اندرکاران این نشست وزین علمی حقشناسی می کنیم از ذات اقدس الهی مسئلت می کنیم به همه خردمندان و اندیشمندان توفیق علم صائب و عمل صالح مرحمت کند.

آینده فلسفه در ایران چه خواهد بود؟ این محور بحث است. مستحضرید که فلسفه را به عملی و نظری تقسیم کرده اند. فلسفه عملی که تهذیب نفس است اخلاق و تدبیر منزل است و اداره جامعه و سیاست است این چون با جامعه و مردم کار دارد کاربردی است و عملیاتی است و در رشته های گوناگون با آداب و سنن گوناگون مطرح است و جامعه و همچنین خانوادهها با این رشته های گوناگون مأنوساند.

فلسفه نظری که از آن به حکمت نظری یاد می شود آن هم به چند بخش منطقیات و طبیعیات و ریاضیات و الهیات تقسیم می شود که ارتباط تنگاتنگ فلسفه و حکمت نظری، با علوم است و بخشی هم، کاربرد مردمی و عملیاتی دارد. عمده بخش الهیات فلسفه است.

فلسفهای که مرحوم بوعلی و دیگران تنظیم کرده اند این چهار بخش را در بردارد: منطقیات و طبیعیات و ریاضیات و الهیات و در بین متأخران، حکیم سبزواری(رضوان الله تعالی علیه) منطقیات و طبیعیات و الهیات را ذکر کردند و نیز اخلاقیات را که جزء حکمت عملی است ضمیمه کردند ولی در منظومه ایشان سخن از ریاضیات نیست. در بین همه این شعب، الهیات سرآمد بخشهای دیگر است.

سرّ اینکه الهیات فلسفه ارتباط کاربردی و عملیاتی با جامعه ندارد این است که الهیات فلسفه با جامعه کار ندارد با مردم کار ندارد، با علوم کار دارد و چون با علوم کار دارد پیوندش با فرد و جامعه مع الواسطه است بدون واسطه نیست. حکمت عملی کوشش و تلاشش این است که جامعه را مسلمان کند فرد را مسلمان کند و آثار اسلامی در جامعه ظهور پیدا کند و مانند آن اما الهیات فلسفه الهی تمام تلاشش این است که علم را اسلامی کند و خرد و دانش را عقلانی و اسلامی کند تا مع الواسطه، علمِ اسلامی شده، افراد را و جامعه را به خردورزی عقلانی و دینی راهنمایی کند.

بنابراین ریاست فلسفه الهی در این است که تمام علوم را اسلامی میکند. اسلامی شدنِ دانشگاه به این نیست که ما نمازخانه داشته باشیم این وظیفه همه ماست، عکس امام و رهبری را داشته باشیم و آرم جمهوری اسلامی را داشته باشیم اینها جزء سنن ملی ماست، دانشگاه را دانش اداره می کند اگر دانش اسلامی شد دانشگاه اسلامی است و اگر معاذالله از این فیض و فوز محروم ماند، دانشگاه اسلامی نیست. آن وظایف فردی است در حکمت عملی نقش دارد نماز خواندن همه ما و مانند آن در حکمت عملی نقش دارد نه در حکمت نظری.

در حکمت نظری، الهیات فلسفه امتی دارد امت الهیات فلسفه علوم اند نه جوامع. این ارتباط تنگاتنگ با دانش دارد و می خواهد دانش را اسلامی کند این مطلب اول است.

الهیات فلسفه به دانش می فهماند که تو وقتی دانش هستی که معلوم را خوب درک کنی، چون علم، درک معلوم است ادراک معلوم است. اگر بخشی از زوایای معلوم مجهول بماند علم با جهل همراه است مجموع خارج و داخل هم خارج است هرگز مجموع معلوم و مجهول، معلوم نیست. مجموع معلوم و مجهول، مجهول است. مجموع حق و باطل، باطل است. مجموع پاک و آلوده، آلوده است. پاکی هرگز آلودگی را نمیپذیرد علم هرگز جهل را نمی پذیرد.

بنابراین دانشگاه رسالتش در تبیین آینده فلسفه در ایران این است که بداند دانش فلسفه امتی دارد و این امت، علوم جهانیاند و اگر علوم تحت تدبیر این امام به خوبی هدایت بشوند بخشهای حکمت عملی هم در شؤون گوناگون و شعب متعددی که دارد هدایت می شوند.

پس فلسفه که ریاست علوم را به عهده دارد زیرا جهان بینی است و جهان شناسی است و مانند آن، این به اصل علم می گوید که تو مستقیماً جزء امت من هستی! علم وقتی میتواند علم باشد که با معلوم مطابق باشد معلوم را درست درک کند یقینی درک کند جهل در آن نباشد شک در آن نباشد احتمال در آن نباشد.

پس حقیقت فلسفه الهی این است که امت بلاواسطه خود که علوم اند را درست رهبری کند به علم بفهماند وقتی هویت تو تنظیم میشود که با معلوم مطابق باشد این قدم اول است. آنگاه معلوم را معرفی میکند و میگوید اضلاع معلوم این است ابعاد معلوم این است ظاهر و باطن معلوم این است آغاز و انجام معلوم این است نهاد و نهان معلوم این است غیب و شهادت معلوم این است، معلوم این است این را خوب بررسی کن! فلسفه به علوم می گوید معلومات شما عبارت از این هستند یک موجود مثلثاند مواظب باشید این مثلث را مثله نکنید.

درباره هر موجودی که شما در هر رشته ای بخواهی بحث کنی از غیب و شهود، از مجرد و مادی، از روح و بدن، از آسمان و زمین، از دریا و صحرا، از زیر زمین و فوق زمین و از بالای آسمان و درون آسمان، هر موجودی را که بخواهید بررسی کنید هستی آن را منِ فلسفه الهی به تو معرفی می کنم که بدان این مثلث است این مثلث را مثله نکن! آن مثلث این است که این موجود، یک نظام فاعلی دارد که چه کسی این هستی را به آن داد؛ یک نظام سوم دارد که برای چه و به کدام هدف و برای چه هدفی این هستی را به آن داد و یک نظام داخلی دارد که آن چگونه است؛ آسمان چیست؟ زمین چیست؟ دریا چیست؟ صحرا چیست؟ حیوان چیست؟ این نظام داخلی است؛ مبادا این مثلث را مثله کنید مبادا این موجود زنده را افسرده کنید بیروح کنید و درباره یک لاشه حرف بزنید!

اینکه غرب آلوده شد و با آن آلودگی کلیساها را خاموش کرد و جامعه را از دین جدا کرد و جامعه را از الهی بودن جدا کرد، برای آن است که علم را مثله کرد، حیات علم را گرفت. علم که تمام هویتش رهن معلوم است، این معلوم سه ضلعی است: خدا این را آفرید، با چه وضعی آفرید و برای چه آفرید!

وقتی که از کلیم الهی سؤال می شود که از طرف چه کسی آمدی؟ می گوید از طرف خدایی آمدم که را این سه ضلع را به هر موجودی از موجودات جهان غیب و شهادت داد: ﴿رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی﴾[۱] خدای من هر موجودی را آفرید و هر چه لازم داشت به آن داد. آنچه به آهو و تیهو داد به مار و عقرب داد کیفیت تغذیهاش، تنمیهاش، تولیدش، چگونه این مار و عقرب بیمار میشوند، راه درمانشان چیست، تمام راههای علمی را به مار و عقرب داد، به آهو و تیهو داد، به انسان و غیر انسان داد. آب را آنچه که باید داشته باشد داد، آسمان را آنچه که باید داشته باشد داد ﴿أَعْطَی کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ﴾، بعد آن را برای هدفی خلق کرد که انسان باید در آن هدف و از آن راه بهرهبرداری کند.

سخن الهیات فلسفه این است که دانشمندان! شما با یک مثلث رو به رو هستید مثله نکنید؛ ﴿هُوَ الْأَوَّلُ﴾[۲] را کنار نگذارید، «هو الآخر»[۳] را کنار نگذارید، با معلومِ سردخانه ای علم گرم پدید نمی آید. شما این لاشه را به سردخانه تحویل دادید گفتید ما زمین شناس هستیم آسمان شناس هستیم گیاه شناس هستیم معدن شناس هستیم داروشناس هستیم، بله؛ اما این درد و درمان، این آسمان و زمین، این فرشته و سرشته، این انسان و مَلک هر چه هست و هر که هست یک مبدأ فاعلی دارد یک مبدأ غایی دارد آن مبدأ فاعلی ﴿هُوَ الْأَوَّلُ﴾ آن است، آن مبدأ غایی، هدف و «هو الآخر» آن است، شما با فقط نظام داخلی کار دارید نظام داخلی این مثلث مثله شده یعنی یک جنازه سردخانه ای، معلوم سردخانهای علم سردخانه ای تحویل می دهد!

تمام علوم زیر پوشش این هستند اگر فلسفه الهی فتوایش عملی شد، تمام علوم الهی میشوند و اگر معاذالله عملی نشد تمام علوم سکولار میشوند که محصول این یا جنگ جهانی اول و دوم است یا جنگهای نیابتی یا داشتن کارخانه های اسلحهسازی سه شیفته است یا موج موج مهاجران دریایی! این معلومِ سردخانه ای علم سردخانه ای تحویل می دهد. علم وقتی کاربرد دارد و عملیاتی است که انسان نه بیراهه برود نه راه کسی را ببندد.

بزرگانی که در این سرزمین رشد کردند حشرشان با اولیای الهی باشد، از فارابی و بوعلی و سایر حکمای بزرگ تا حکمای اخیر و معاصران و مانند آنها، پیامشان این است که فلسفه، امتی دارد به نام علوم و علوم پیرو معلوماند و معلوم مثلث است و این مثلث نباید مثله بشود وقتی مثلث تعلیم داده شد، آن وقت نظام توحیدی صدر و ساقه عالم را میگیرد. مبادا کسی خیال کند علم اسلامی یعنی شما دوچرخه را آنطور بسازید هواپیما را اینطور بسازید اینکه معنای اسلامی شدنِ علم نیست این را که هیچ عاقلی نمی گوید! این عقل جزء منابع اسلامی است. اسلام میگوید معلومت زنده است این را مردار نکن! با معلومِ زنده علم زنده پیدا کن، علم زنده عالم زنده تربیت میکند. اگر عالِمی دانش او در حد سردخانهای بود این افسرده است «رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ وَ عِلْمُهُ مَعَهُ [لَمْ یَنْفَعْهُ‏] لَا یَنْفَعُه‏»[۴] این بیان نورانی علی بن ابی طالب است.

چرا جهان به سمت عقل و عدل نمیرود؟ چون فکر میکند خودش یک مثله شده است و مرگ یعنی پوسیدن نه از پوست به درآمدن! وقتی نداند مرگ از پوست به درآمدن است نه پوسیدن، وقتی نداند که این قضایای عقلی و علمی از گذشته و آینده دور که نه زمان دارد نه زمین، همه اینها در رهن جان انسان است انسان ممکن نیست تاریخی باشد زمانی باشد زمینی باشد فرازمانی است فرازمینی است اگر نداند چنین چیزی است فکر جهانی ندارد فکر آینده ندارد. انسان هست که هست! اگر هست که هست، باید کالای ابدی داشته باشد، کالای ابدی این است که انسان نه بیراهه برود نه راه کسی را ببندد.

بنابراین فلسفه الهی اگر سلطه علمی پیدا کند، تمام علوم را اسلامی میکند و اگر معاذالله خود گرفتار لائیک و سکولار و امثال ذلک شد تمام علوم را سکولار و لائیک و لامذهب و امثال ذلک میکند. دانشگاه وقتی اسلامی میشود که دانش آن اسلامی باشد، دانش اسلامی دانشمند اسلامی تربیت می کند این کار اساسی فلسفه است. بزرگانی که در ایرانزمین بودند و توانستند حرف انبیا را یا مع الواسطه یا بلاواسطه بشنوند، اینها توانستند سهم بزرگی درباره اسلامی کردن علوم داشته باشند.

من بخش آخر حرفم یک قسمت تاریخی است تقریباً سال ۱۳۳۴ بود که از حوزه مدرسه مروی تهران خواستیم به قم بیاییم. رفتم خدمت استادمان مرحوم آیت الله آملی، چون ما گذشته از مرحوم آقای شعرانی و آقای حکیم الهی قمشه ای خدمت این بزرگوار هم درس فرا میگرفتیم. این بزرگوار گذشته از علوم نقلی در علوم عقلی هم صاحب نظر بودند. مرحوم پدر ایشان ملا محمد آملی همان است که تعلیقه ای دارد بر شمسیه و آنجا هم چاپ شده است. آن بزرگوار معاصر مرحوم شیخ فضل الله نوری بود که در آن سرگذشتهای تلخ، مرحوم شیخ فضل الله شربت شهادت نوشید و ایشان را تبعید کردند.

من وقتی خدمت ایشان رفتم که خداحافظی کنم برای قم، فرمود قم جای بسیار خوبی است گذشته از کریمه اهل بیت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) که منشأ برکات فراوان است، علمای فراوانی در آنجا مدفوناند و کنار قبور آنها برکات فراوانی است، بعد این جمله را اضافه کردند _ که ما اولین بار از ایشان شنیدیم_ فرمودند: شاگردان ارسطو هر وقت مشکل علمی پیدا می کردند میرفتند کنار قبر ارسطو مباحثه می کردند و بحث می کردند و آن مشکل برایشان حل می شد. این حرف برای ما تازگی داشت و چون این مرد بزرگ و بزرگوار فرموده بود ما نمیتوانستیم رد کنیم.

ما آن روز قبسات مرحوم میرداماد را داشتیم، ولی قبسات طبع قبلی بود. خواندن قبسات با عبارتهای خود مرحوم میر با آن چاپ های سابق خیلی دشوار بود. بعد از طبع جدید و چاپ نو این جزء کتابهای بالینی ما شد ما این کتاب را مرتّب مطالعه می کردیم. دیدیم که ایشان نقل میکند که انسان زنده است هرگز نمی پوسد نمیمیرد، بدن می پوسد بعد دوباره زنده می شود ولی روح هرگز از بین نمی رود و کنار قبور بزرگان منشأ برکت است، بعد فرمودند شاگردان ارسطو هر وقت میخواستند مطالبی برایشان روشن بشود می رفتند کنار قبر ارسطو بحث می کردند مطالب برایشان حل میشد.

جناب میرداماد این را از چه کسی نقل میکند؟ این را از جناب فخر رازی. مستحضرید فخر رازی خیلی اهل این حرفها نیست. فخر رازی میگوید این چنین حکایت شده است! اگر چیزی مورد قبول نبود که ایشان به عنوان «یُحکی» در قویترین کتابش که المطالب العالیة است نقل نمیکرد! می گوید چنین حکایت شده است که شاگردان ارسطو وقتی مشکل علمی داشتند میرفتند کنار قبر ارسطو مسائل برایشان حل میشد.

آقایانی که خواستند مراجعه کنند قبسات مرحوم میرداماد طبع جدید، صفحه ۴۵۶ وسط صفحه این است که ایشان هم از جناب فخر رازی نقل میکند: «قال علامة المتشککین و امامهم فی کتاب المطالب العالیة انه جرت عادة جمیع العقلاء بانهم یذهبون إلی المزارات المتبرّکة و یصلّون و یصومون و یتصدّقون عندها و یدعون الله تعالی فی بعض المهمّات فیجدون آثار النفع ظاهرة و نتائج القبول لائحة. یُحکی ان اصحاب ارسطاطالیس کلما صعبت علیهم مسئلة ذهبوا إلی قبره و بحثوا فیها فکانت تنکشف لهم تلک المسئلة و قد یتفق مثل هذا کثیراً عند قبور الأکابر من العلماء و الزّهاد و لولا بقاء النفوس بعد موت الأبدان لم یتصوّر امثال ذلک». مرحوم میرداماد میفرماید فخر رازی این حرف را زده است. این مورد قبول مرحوم میر داماد بود که ارسطو چنین شخصیت موحدی بود.

ما در حدود سال ۱۳۳۲ شرح قیصری بر فصوص ابن عربی را خدمت مرحوم آقای فاضل تونی میخواندیم. آقای فاضل تونی از شاگردان بنام مرحوم جهانگیرخان قشقایی بود. ما از شاگردان مرحوم جهانگیرخان قشقایی سه بزرگوار را زیارت کردیم؛ یکی مرحوم آیت الله العظمی بروجردی بود که مقداری خدمت ایشان درس خواندیم یکی هم مرحوم حاج آقا رحیم ارباب بود که به زیارت ایشان رفتیم که آن یک ساعت که ما در محضرشان نشستیم همه اش نوشتنی بود یکی هم مرحوم فاضل تونی بود. مرحوم فاضل تونی از مرحوم جهانگیرخان قشقایی مطالب فراوانی نقل می کردند. این بزرگوار یعنی مرحوم فاضل تونی می گفت من هر شب جمعه برای ارسطو فاتحه می خوانم؛ مرحوم فاضل تونی مکرر در جلسه درسِ شرح قیصری بر فصوص الحکم می گفت هر شب جمعه که شد برای ارسطو فاتحه می خوانم!

برای ما تعجب بود هم آنچه که از مرحوم آقای آملی شنیدیم تعجب بود، هم اینکه مرحوم فاضل تونی میگفت تعجب بود. بعد وقتی به این حرفهای مرحوم میرداماد و جناب فخر رازی رسیدیم، مقداری زمینه برای پذیرش حاصل شد، بعد رسیدیم به فرمایش مرحوم بهاء الدین محمد بن حسن اصفهانی. آقایانی که با فقه و فقها و کتابهای فقهی مأنوس هستند مستحضرند یکی از کتابهای غنی و قوی فقه، کشف اللثام مرحوم فاضل اصفهانی است. او به مناسبتی مدتی در هند بود لذا به فاضل هندی معروف شد. کشف اللثام اثر مرحوم بهاء الدین محمد بن حسن اصفهانی است که قبر مطهّرش در تخت فولاد اصفهان است که ما مکرر به زیارت قبور تخت فولاد و مدفونین در تخت فولاد که در حقیقت زنده اند و به کنار قبر مرحوم فاضل اصفهانی رفتیم.

این بزرگوار مثل نراقیها هم فقه نقلی داشتند هم فقه عقلی داشتند؛ هم فقیه نامور امامیه بودند هم فیلسوف. نراقیها پدر و پسر هر دو اینطور بودند و مرحوم فاضل اصفهانی هم این چنین بود. ایشان هم منطقیات را تعلیقه دارند و شرح کردند هم الهیات را و هم طبیعیات را. این دوره عون إخوان الصفاء علی فهم کتاب الشفاء، جلد اولش در منطق است و درباره طبیعیات هم دارد درباره الهیات هم دارد. ایشان فیلسوفی است فقیه و فقیهی است فیلسوف. این بزرگوار در صفحه اول مقاله أولی؛ یعنی جلد اول، صفحه ۲۷ «المقالة الأولی فی بیان الکلیات الخمسة» که اول منطق است، این فرمایش را دارد که واضع این علم حکیم فاضل و فیلسوف کامل ارسطو است که استادش افلاطون از ارسطو به عنوان عقل یاد میکرد و رسول خدا(صلّی الله علیه و آله سلّم) به کسی که عقلش کامل بود میگفت: «یا ارسطاطالیس هذه الأمة»!

وقتی عمروعاص از اسکندریه برگشت، وجود مبارک پیامبر از او سؤال کرد چه دیدی؟ گفت «یا رسول الله! رأیت أقواماً» که اینها محفلهایی داشتند و نام کسی را بردند به نام ارسطو، بعد نسبت به ارسطو بد گفت! ذات مقدس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «یا عمرو! انّ ارسطاطالیس کان نبیا فجهله قومه» او پیامبری بود که قوم او، او را نمیشناختند و حق او را ادا نکردند. آنگاه جناب فاضل اصفهانی فرمایشاتی درباره افلاطون، سخنانی از ابونصر فارابی در عظمت منطق و بنیانگذار منطق و بعد، از مرحوم بوعلی درباره ارسطو و اینها سخنانی را نقل کرده است. این فاضل اصفهانی از فقهای نامور ماست.

ما دو کار باید بکنیم: یکی حُسن قبول و باور داشته باشیم که این الهیات فلسفه جزء علوم غنی و قوی اسلامی است و این مطلب را درست حل کنیم که تمام هویت علم را شناسنامه علم را معلوم تنظیم میکند و الهیات فلسفه کارش معلومشنپیاسی است که معلوم مثلث است یعنی نظام فاعلی دارد نظام غایی دارد و نظام داخلی و علمی که در دانشگاهها مطرح است گرچه با نظام داخلی کار دارد که زمین چیست، آسمان چیست، شمس و قمر چیست، حرکت چیست و متحرک کیست، اما اینها را چه کسی آفرید و برای چه آفرید، این دو ضلع در آن نیست. اگر نباشد این مثلث مثله شده است، اولاً؛ معلوم مثلثه شده جای آن در سردخانه است، ثانیاً؛ معلوم افسرده و سردخانه ای علم سردخانه ای تحویل می دهد، ثالثاً؛ و آثارش هم در جامعه ظهور می کند، رابعاً.

ما امیدواریم آینده فلسفه در ایران همان باشد که جناب فارابی طی کرده، جناب ابوریحان طی کرده، جناب بوعلی طی کرده. اینها مورّثان ما هستند ما میراثدار اینها هستیم. مستحضرید که مرحوم بوعلی نه استاد داشت نه شاگرد! کسی که نه استاد داشته باشد نه شاگرد، خودش هم میگوید که من آن بخشهای منطق را نزد ابوعبدالله ناتلی خواندم، آن جاهای حساس که رسیدم دیدم که از او بر نمیآید خودم بی استاد منطقی شدم، بی استاد فیلسوف شدم، بی استاد طبیب شدم، بی استاد ستاره شناس شدم. نه استاد داشت نه شاگرد! این همه تدریسی که کرد تا آن اندازه که موفق بود یک نفر نزدیک او هم نشد؛ گرچه بهمنیار فیلسوف قَدَری است اما بهمنیار کجا و بوعلی کجا؛ فاصله بهمنیار و بوعلی خیلی است! این مرحوم بوعلی هر وقت مشکل علمی پیدا می کرد _ جایی که نداشت کسی را هم نداشت_ وضو می گرفت به جامع شهر ـ یعنی مسجد جامع ـ می رفت دو رکعت نماز می خواند آن مشکل برای او حل می شد. اینها علم زنده نصیبشان شد، معلوم زنده را معرفی کردند، خود را و جامعه را مستقیم و غیر مستقیم عالم و حکیم تربیت کردند.

امیدواریم به برکت خونهای پاک این شهدا این نظام ما، این ملت و مسئولان ما، این فداکاریها و کوششهای بزرگان جهادی ما، سعی بلیغ رهبر در سایه هدایتهای امام ما، همه إنشاءالله به مقصد نهایی برسند و شما بزرگان و بزرگواران هم رهبران فکری این ملت باشید!

«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

انتهای پیام/

 

نظر شما

captcha