کتاب «مفاهیم و گزاره های کلیدی علوم انسانی با نگاه تحولی» تألیف دکتر سیدمحمدرضا تقوی استاد دانشگاه شیراز و نظریه پرداز علوم انسانی اسلامی در آستانه انتشار قرار گرفت.
در ادامه بخش هایی از مقدمه کتاب تقدیم می گردد:
تحول علوم انسانی در معانی بروزرسانی، بومی سازی، کارآمدی، و اسلامی سازی به کار رفته است (به نقل از شورای عالی انقلاب فرهنگی). واقعیت این است که تمهیدات لازم برای دستیابی به هر یک از این اهداف چهارگانه مثل هم نیستند. همچنین ارزش گذاری، اولویت بندی، طراحی مسیر دستیابی به هر یک می تواند به شدت متفاوت از دیگری باشد. تا جایی که ممکن است سرمایه گذاری بیش از حد روی برخی از این اهداف در دراز مدت مصداق “از دست دادن فرصت ها” برای تحول واقعی علوم انسانی ارزیابی شود.
“تحول به معنای بروزرسانی” برای مرحله ی گذار و جلوگیری از تضعیف دریافت های بین تمدنی لازم هست. اگر به روز رسانی از دایره ی تحقیقات علوم انسانی خارج شود، به تدریج فاصله ی فرهنگ ها آن قدر زیاد می شود که مبادله ی بین الاذهانی غیر ممکن و یا دشوار می شود. از طرف دیگر، اگر ویژگی “تمدن سازی” را برای امر تحول در علوم انسانی قائل باشیم در درازمدت نمی توان از مسیر بروز رسانی به مقصد رسید. چرا که در بروز رسانی شاکله اصلی فرهنگ رایج حفظ می شود. بنابراین، گرچه باید بروزرسانی علوم انسانی، وجهه همت ما باشد اما نباید مسیر اصلی مغفول واقع شود، زیرا اگر حداقل تفاوت علوم انسانی رایج و علوم انسانی مطلوب را در مبحث هستی شناسی، “ورود عالَم غیب به تحلیل ها” و در مبحث انسان شناسی و مناشی ادراک، “ورود مؤلفه قلب آن هم فرادست مؤلفه های حس و عقل به تحلیل ها” بدانیم، آنگاه تحول علوم انسانی به معنای بروزرسانی، گرچه امری ضروری و ناگزیر از پرداختن به آن هستیم لیکن معونه لازم برای دستیابی به علوم انسانی مطلوب را به ما نمی دهد.
تحول علوم انسانی در معنای “بومی سازی” را می توان “متناسب سازی” محتوای علم با فرهنگ زیست بوم محل مورد استفاده دانش دانست. نمونه هایی از این متناسب سازی عبارت از هنجاریابی و اعتباریابی آزمون های روان شناختی و یا تغییر و متناسب سازی برخی از سنجه های آزمون های روان شناختی می باشد. معمولاً در بومی سازی نیز، ساختار دانش و مبادی مفروض آن دست نخورده باقی می ماند.
تحول در معنای کارآمدی قاعدتاً از تعامل روزآمدی و بومی سازی حاصل می شود. کارآمدی به دو مفهوم قابل تصور است. کارآمدی در مفهوم رایج آن به معنای “حداکثر بهره برداری از ظرفیت دانش رایج” فرض می شود که یحتمل تغییر در ساختار دانش را در برنمی گیرد. در معنای دیگر، کارآمدی به معنای “افزایش تاثیرگذاری دانش رایج با استفاده از مزیت های نسبی موجود در فرهنگ هر جامعه” قابل تصور است. در معنای اخیر، کارآمدی به علوم انسانی مطلوب جامعه نزدیک می شود. لیکن تحول علوم انسانی در ژرف ترین معنای خود را باید در معنای تحول در منطق تولید علم و یا دقیق تر، در پیراستن و بسط منطق علم رایج دانست.
کتاب حاضر تلاش دارد تا جهت استفاده بیشتر علاقمندان به مباحث مرتبط با تحول علوم انسانی، دستاوردهای پژوهشکده ی تحول علوم انسانی دانشگاه شیراز را به مشارکت بگذارد. این پژوهشکده در نزدیک به یک دهه تلاش و کوشش علمی از طریق مباحثه علمی هفتگی به طور منظم، نقد دیدگاه های مطرح در حوزه ی تحول علوم انسانی، دعوت از صاحب نظران و نظریه پردازان این حوزه جهت مباحثه علمی، برگزاری همایش های علمی، برگزاری کرسی های نظریه پردازی ترویجی، برگزاری کلاس ها و کارگاه های آموزشی، ترویج یافته های علمی از طریق سخنرانی و استفاده از پیام رسان های مختلف در فضای مجازی، تلاش برای ارتباط با سایر مراکز تحول علوم انسانی کشور، چاپ کتاب و مقالات متعدد علمی- پژوهشی، انجام پژوهش برای سازمان های متقاضی در ارتباط با مباجث تحول علوم انسانی و …. کوشیده است به اهداف و غایات تحول علوم انسانی مخصوصاً از منظر مبادی، منطق و روش شناسی نزدیک شود. به منظور پاسداشت و نگهداشت مباحثاتی که در این سال ها صورت گرفته است راقم این سطور کوشیده است تا در حد مقدور به احصاء و تقریر و جمع آوری و جمع بندی این مباحثات همت گمارد. در این مسیر طی سال های مدید، نزدیک به ۲۰ نفر از صاحب نظران و اساتید دانشگاه ها (عمدتاً از دانشگاه شیراز) همراه این پژوهشکده بوده اند.
در این کتاب، کوشش شده است تا دستاوردهای مختلفی که پژوهشکده تحول علوم انسانی دانشگاه شیراز در این سالها داشته است، در معرض دید علاقمندان به علوم انسانی گذاشته شود. گرچه این دستاوردها با قرار گرفتن در گفتارهای مختلف و تهیه فهرست تفصیلی، کار مطالعه را برای خوانندگان تسهیل می نماید اما باید در نظر داشت که علیرغم نوعی قرابت در انتخاب نکته ها و تبیین ها و چینش آنها در گفتارهای مختلف، لزوماً مطالبی که در پی هم می آیند دنباله هم نیستند. لذا هر تبیین و نکته ای که ارائه می شود باید به طور مستقل در نظر گرفته شود.
در پایان شایسته است چند نکته را مورد تاکید قرار دهم:
- راقم این سطور کوشیده است تا حد امکان تقریر انجام شده منعکس کننده ی مطالب مطرح شده در جلسات پژوهشکده تحول علوم انسانی دانشگاه شیراز باشد. قطعاً اعضای محترم این پژوهشکده و همکاران مولف در این کتاب، کمک شایانی در شکل گیری مباحث کلیدی علوم انسانی با نگاه تحولی داشته اند که جای سپاس فراوان دارد. از آنجا که جمع بندی های ارائه شده توسط مولف کتاب صورت گرفته است لذا مسئولیت تمام نقصان ها و کاستی های آن را می پذیرد.
- آنچه به تحریر در آمده است جمع بندی های فعلی اعضاء است. خاصیت دانش رو به جلو بودن آن است. ممکن است برخی از این تبیین ها در بعد زمان تعدیل، تصحیح و تکمیل گردند.
- پیش فرض کتاب آن است که تبیین هایی که در حال حاضر از مفاهیم کلیدی علوم انسانی در دانشگاه های ما جاری است مفاهیمی است که چندان با مفاهیم مبنایی در اندیشه ی علم دینی سازگاری ندارند. بسیاری از تبیین های کنونی، نه تنها نمی توانند معونه ای برای تاسیس یک دستگاهواره ی علمیِ هدفمند و غایتمند، متناسب با زیست بوم ما باشند بلکه در موارد زیادی، یکی از موانع جدی دست یابی به چنین دانشی است. برخی از این مفاهیم که باید مورد بازمفهوم شناسی قرار گیرند و البته باید مفاهمه اندیشمندان این حوزه را نیز در بر داشته باشند عبارتند از: اصل ضرورت علِّی، وحدت و کثرت، زمان و مکان، اختیار و آگاهی، تعریف علم، فلسفه و منطق علم، منطق عام فهم، منطق عام شناخت، متقوم شدنِ مناشیء ادراک به یکدیگر، ملاحظه ی انسان به عنوان یک کلِّ متغیر، ملاحظه ی پدیده ها به عنوان پدیده های در حال تغییر، شناسایی جایگاه استقراء و قیاس و نسبت بین آنها و …
- با فرض ایجاد مفاهمه بر روی مفاهیم کلیدی علوم انسانی با نگاه تحولی، آنگاه نوبت به تاسیس نظامواره ی علمی می رسد که باز هم نیازمند مفاهمه اندیشمندان و دغدغه مندان این حوزه ی علمی است. تحول علوم انسانی در معنای حقیقی اش به تحول در منطق علم بر می گردد. رویکردهای جاری علوم انسانی، گرچه با هم متفاوتند اما همه از یک منطق خاص برخوردارند که این منطق، هماهنگ با اهداف و غایاتی است که از انسان فرض می کنند. تحول علوم انسانی زمانی اتفاق می افتد که منطق آن بتواند به صورت بین الاذهانی برتری خود را بر منطق های علمی رایج نشان دهد.
- در ابتدا تصور می شد تحول علوم انسانی در گرو تحول در روش شناسی این علوم می باشد. این برداشت هنوز هم به قوت خود باقی است لیکن اگر خواسته باشیم دقیق تر سخن بگوییم باید محور تحول در علوم انسانی را در «بسط و یا تحول منطق علم» بدانیم. هر رویکرد علمی ابتدائاً از یک منطق علمی تبعیت می کند. روش شناسی در واقع، مسیر رسیدن به این منطق را نشان می دهد.
- قطعاً نهادینه شدن منطق علم در علوم انسانی اسلامی، نیازمند مفاهمه ی اندیشمندان این حوزه است. ما بتدریج دریافتیم که مفاهمه در خصوص «منطق علم»، قبل از هر چیز نیازمند مفاهمه بر روی مفاهیم کلیدی است که شکل دهنده و قوام بخش چنین منطقی است. این مفاهمه دفعتاً اتفاق نخواهد افتاد بلکه نیازمند طی یک مسیر است. در این مسیر مفاهیم و گزاره های کلیدی باید با نگاه تحولی عرضه شوند تا خروجی آن بتواند متفاوت از منطق های رایج در علوم انسانی باشد. در غیر این صورت همان منطق رایج به زبان دیگری عرضه خواهد شد که نقض غرض محسوب می شود.
- از فرهیختگان در حوزه ی تخصصی تحول علوم انسانی صمیمانه درخواست می گردد تا از طریق ارائه ی نظراتشان، کمک کار و معین مولف در تکمیل، تعدیل و تعالی موضوعات مطرح شده در این کتاب باشند.