نخستین همایش ملی دانشگاه و تمدن نوین اسلامی با حضور و سخنرانی جمعی از اساتید و پژوهشگران دانشگاههای کشور، در محل مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم برگزار شد.
فرزاد جهان بین معاون فرهنگی دانشگاه آزاد اسلامی در ابتدای این همایش توضیحاتی را درباره موضوع همایش ارائه کرد و گفت: تمدن اسلامی را میتوان عینیتی بیان کرد که بر اساس فرهنگ اسلامی در یک محور شکل میگیرد و با توجه به میزان کشش در میدان و قلمرو جغرافیای وسیعی گسترش میباید و در آن شاهد تنوع و چندفرهنگی هستیم. واژه نوین نیز این تمدن را از تمدن اسلامی قرن چهارم و تمدن غربی متمایز میکند. برای تحقق چنین تمدنی، منطقا ۵ مرحله وجود دارد.
او با بیان اینکه انقلاب اسلامی و نظام اسلامی در این مرحله هندسه کلی شکل میگیرد افزود: نخستین مرحله دولت اسلامی است؛ در این مرحله اجزای این هندسه تکمیل میشود. به عنوان نمونه در اصل ۴ قانون اساسی، از ابتنا قوانین بر دین سخن گفته شده است اما در اصول بعدی از شورای نگهبان، علام تغایر را مطالبه میکند. عدم تغایر، کف و ابنتاء سقف است و این موضوع باید در مرور زمان و تحت تاثیر عوامل مختلف رخ دهد. به میزانی که دولت اسلامی شد، جامعه اسلامی میشود و البته برای شکلگیری و تکامل دولت اسلامی بدوا باید جامعه اجمالا اسلامخواه باشد و وقتی جامعه اسلامی شکل گرفت، الهام بخشی میکند و تکثیر میشود.
او ادامه داد: مسئلهای که میخواهم مورد توجه قرار دهم فاصله بین مرحله نظام اسلامی و دولت اسلامی است. دولت اسلامی در حوزههای مختلف باید اسلامی باشد و از آن جمله ابتنا روشهای اداره کشور و ساختارها بر اسلام است. پنج مرحله در این بین وجود دارد؛ مرحله اول تولید فکر است. سؤالات بنیادین و امتداد آن همچون انسانشناسی یا انسان اقتصادی و نیز چارچوبها، در این بخش شکل میگیرد. مرحله دوم تولید علم است. در این مرحله تلاشی نظاممند برای تولید دانش بر اساس آن مبانی و در آن چارچوبها صورت میگیرد. مرحله سوم، کاربست این علم در سطح خرد و گفتمانسازی است. این علم به میزان مفید و مؤثر بوده، نفوذ گفتمانی پیدا میکند. مرحله چهارم کاربست کلان این دانش است که در سطح دولت (کلیت) است که توانسته از آزمونهای بلندی بیرون بیاید. در این مرحله، نقش دانشگاه یک نقش کلیدی است.
این مدرس دانشگاه با بیان اینکه اساسا بدون تولید علم، نمیتواند تمدنی شکل بگیرد یادآور شد: منتهی این تولید علم یک سو در تولید فکر و ارتباطات رفت و برگشتی و منسجم با مبادی دارد و سوی دیگر ارتباطات خرد و بدون این دو علم، یا متکی بر مبانی دقیق نخواهد بود و یا علمی توهمی و بی توجه به واقع.
حجتالاسلام و المسلمین رضا غلامی رییس مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی نیز در بخش دیگری از این نشست درباره این همایش گفت: واقعیت این است که این همایش، بنا به توصیه اکیدی که استاد گرامی دکتر زلفیگل، وزیر محترم علوم، تحقیقات و فناوری به مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی در خصوص سرمایهگذاری مؤسسه ما در عرصه دانشگاه و تمدن نوین اسلامی داشتند طراحی شد. البته مؤسسه فراتر این همایش که البته به آن به چشم به مقدمهچینی علمی مینگرد و انشاءالله تداوم خواهد یافت، این افتخار را دارد که با مصوبه هیئت امنا، به تازگی گروه جدیدی را تحت عنوان دانشگاه و تمدن نوین اسلامی راهاندازی کرده که سرپرستی آن بر عهده جناب آقای دکتر اسدی میباشد و برنامههای تحقیقاتی گوناگونی در آن گروه برای سال آینده پیش بینی شده است.
او در ادامه به طرح بحث خود با موضوع «علوم انسانیِ تمدنی» پرداخت و افزود: وقتی از تمدن نوین اسلامی سخن میگوییم، منظور پیشرفتهای معنادار، همه جانبه، مبتکرانه، جهشی و متمایزی است که نظم و مناسبات مدنی تازه ای را بر اساس تعالیم اسلامی با محوریت عدالت برقرار نموده و فرصتهای ملموسی را برای رشد توأمان مادی و معنوی انسانها فراهم کند. روش است که شکلگیری تمدنی جدید تحت عنوان تمدن نوین اسلامی در این عصر به مثابه «هدفی عالی»، آنهم در رقابت با تمدن مدرن غربی، و همچنین تا حدی خارج از اتمسفر مدرنیسم، کار بسیار دشوار و پیچیدهای است و نشستن آن به اذهان چندان که تصور میشود آسان نیست. از سوی دیگر، اکثراً میدانیم که در حال حاضر، بخش مهمی از بسترهای شکلگیری چنین تمدنی هنوز وجود ندارد اما به چند دلیل، حتی اگر در آینده فرصت شکلگیری تمدن نوین اسلامی بر حسب چشماندازهای گوناگونی که برای آن ترسیم میشود مهیا نگردد، چه در زمینه تقویت این هدف عالی و عمومیسازی آن، و چه در ساحت گسترش و تعمیق تفکر تمدنی، برای ما سودمند است.
رئیس مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی با اشاره به رئوس فرصت شکلگیری تمدن نوین اسلامی در جهت تقویت هدف عالی بیان کرد: این تمدن یک. هویت ملی و دینی را تقویت میکند. دو. خودباوری و اعتماد به نفس اجتماعی را مضاعف میسازد. سه. وحدت و انسجام ملی و اسلامی را ارتقاء میدهد. چهار. سطح و ابعاد مشارکت سیاسی را بالا میبرد. پنج. میزان و محدوده همکاری و تعاون اجتماعی را وسعت میبخشد. شش. روحیه رقابت با کشورهای دیگر را تقویت میکند. هفت. فرصتهای پیشرفتهای بزرگ، مبتکرانه و جهشی را مهیا میکند. هشت. مقصد و چشم انداز حرکت کشور را روشن تر میکند. نه. از به انحراف کشیده شدن ظرفیتهای کشور به ویژه منابع انسانی جلوگیری میکند.
به گفته غلامی، رئوس فرصت شکلگیری تمدن نوین اسلامی در جهت تعمیق و گسترش تفکر تمدنی نیز شامل این موارد میشود؛ یک. نقاط قوت و ظرفیتها و نقاط ضعف و معایب تفکر مدنی ما را عینیت میبخشد. دو. به بسط و تعمیق عقلانیت اجتماعی میانجامد. سه. اصحاب علوم انسانی را از حیات جزیرهای خارج کرده و آنان را به تعاطی و تضارب افکار با صاحبان افکار محتلف در جهان سوق میدهد. چهار. تحجر و دگماندیشی را کاهش داده و سعه صدر و انعطاف علمی را بالا میبرد. پنج. توهمگرایی و آرماناندیشی کور را کاهش داده و واقع بینی در مواجهه با مسائل مدنی را بالا میبرد.
این استاد دانشگاه در ادامه به جایگاه علم و نهاد علم در تمدن پرداخت و گفت: وقتی در تاریخ تمدنهای بزرگ غور میکنیم، این واقعیت به نحو واضحی خود نمایی میکند که معرفت و دانش و به تبع آن، نهاد معرفتی و دانشی، در فرایند شکلگیری تمدنها نقش بی نظیری دارد. در این بین، هر چند همه علوم در تمدنسازی در جای خود از اهمیت وافری برخوردارند اما نمیتوان سهم و نقش مرکزی و حیاتی علوم انسانی را انکار نمود. پرسشی که در اینجا قابل طرح است، این است که چه نسبتی میان علوم انسانی و تمدنهای جدید وجود دارد؟
او در پاسخ توضیح داد: یک. علوم انسانی تفکر بنیادین تمدن را خلق و تمایزات تمدنی را معین میکند. دو. علوم انسانی رصد خانه پویای ظرفیتها و مسائل اجتماعی است. سه. علوم انسانی امکان پیشگیری و مقابله با آفتها و آسیبهای اجتماعی که سد طریق شکلگیری و تکامل یک تمدن است را فراهم میکند. چهار. علوم انسانی امکان پیشبینی آینده محتمل را مهیا میکند. پنج. علوم انسانی سطح سواد اجتماعی را بسط میدهد. شش. علوم انسانی فرصت رشد و تعالی انسانی و اجتماعی را مضاعف میکند. هفت. علوم انسانی هدایت بخش و راهبر جامعه به سمت تمدن و مقاصد تمدنی است. هشت. علوم انسانی به تکنیک معنا و جهت و مسیر را برای کارکردهای مدنی تکنیک با کم ترین تزاحم هموار میکند. نه. علوم انسانی فرصت تکامل خود دانشگاه به مثابه نهاد علم و افزایش کارآمدی آن را هم بوجود میآورد.
غلامی در ادامه به میزان کمک علوم انسانی کنونی به شکلگیری تمدن اشاره کرد و افزود: پرسش بعدی این است که ارزیابی ما از ارتباط علوم انسانی حاضر و تمدن جدید اسلامی وجود دارد و چرا علوم انسانیِ کنونی در ایران، چندان که انتظار میرود مستعد کمک به تمدن سازی نیست؟
او با بیان اینکه شاید بتوان در پاسخ به این پرسش به این موارد اشاره کرد ادامه داد: یک. احاطه کافی به واقعیتهای حاکم بر جامعه ایران ندارد. دو. تقلید از غرب و تابوسازی از نظریات در آن تا حدی نفوذ کرده و نهادینه شده است. سه. هنوز آزاداندیشی و نقد علمی در آن به سکه رایج تبدیل نشده است. چهار. در ارتباطات و تعاملات علمی و تعاطی و تضارب افکار چه با اندیشمندان ایرانی و چه با اندیشمندان جهانی پیشرو نیست. پنج. از سیاست زدگی و فقدان آزادی و بی طرفی علمی در بعضی عرصهها رنج میبرد. شش. دچار سطح بالایی از بروکراسی زدگی و کمیگرایی است. هفت. بیش از حد به دولت وابسته است و ارتباط مستقل، زنده و پویایی با سایر اجزاء جامعه و صنعت ندارد. هشت. نه آنچنان که توقع میرود خودباوری تمدنی دارد و نه از رویکرد تمدنی برخوردار میباشد.
رییس مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی در اداکه با اشاره به شکلگیری و تکامل علوم انسانی لازمه خلق تمدن نوین اسلامی گفت: صحبت از تمدن نوین اسلامی است و اسلامیت این تمدن، وجه حیاتی آن محسوب میشود. با این وصف، روشن است که وقتی از علوم انسانی سخن به میان می آید، منظور علوم انسانیِ اسلامی است و تنها این علوم است که قادر به ایجاد بستر فکری احیاء یا شکل دهی به تمدن اسلامی جدید میباشد. برای روشن تر شدن این موضوع مهم به چند اصل میتوان اشاره کرد: یک. اسلام یک دین اجتماعی است و سعادت مردم را از طریق ساماندهی جامعه انسانی و الهی کردن آن دنبال میکند. دو. تعالیم اسلامی در باب جامعه پردازی و حل مسائل اجتماعی آموزههای فراوانی را در اختیار مسلمانان قرار داده است. سه. افق حرکت جامعه اسلامی چه در دوره پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) چه بعد از آن، متاثر از خطوط ترسیم شده در قرآن، شکل دهی و رشد یک تمدن توامان مادی و معنوی است.
او افزود: البته وقتی بحث از تمدن اسلامی و علوم انسانی اسلامی به میان میآید، سوء تفاهمات متعددی شکل میگیرد. از جمله این سوء تفاهمات اینموارد است: یک. قطع ارتباط با جریانهای علمی غیر دینی در جهان دو. عدم بهرهگیری از دانش تجربی و علوم تفسیری سه. استفاده صرف از معارف نقلیِ دین و بروزسطحی از اخباریگری چهار. رواج سطح بالایی از جزم اندیشی و استبداد علمی و مقابله با تنوع و تکثر فکری. پنج. ضعف شدید واقع گرایی در این نوع از علوم انسانی.
غلامی یادآور شد: من به اکثر این سوء تفاهمات در یک سخنرانی دیگر که در سایت شخصی خودم (r-gholami.ir) در دسترس علاقمندان است، پاسخ دادهام لذا در اینجا تنها به ذکر اینمهم اکتفا میکنم که این سوء تفاهمات همگی قابل رفع است. علوم انسانیِ اسلامی علومی عقل مبناست و در کنار آموزههای دینی در جایگاه خود، در قلمرویی مشخص به صورت گسترده از دانش تجربی و تفسیری حداکثر بهره را میبرد.
این استاد حوزه و دانشگاه در ادامه توصیفی از فاصله علوم انسانی موجود با نقطه تمدنی ارائه کرد و گفت: مطلب بعدی در بحث من، به ارزیابی فاصله علوم انسانی در ایران با نقطه علوم انسانیِ تمدنی باز میگردد. از دو منظر میتوان وارد این بحث شد. از منظر مثبت و از منظر منفی. از منظر مثبت یک. پس از انقلاب اسلامی مواجهه انتقادی با اندیشههای گوناگون به ویژه اندیشههای غرب مدرن افزایش یافته است. دو. تنوع و تکثر فکری در علوم انسانی رو به گسترش بوده است. سه. کتابها و مقالات فراوانی به مقتضای امور بومی در رشتههای گوناگون تالیف شده است. چهار. حوزههای علمیه در اتصال به دانشگاهها، ضمن تعامل و هم افزایی با یکدیگر، به تراکم علوم انسانی بومی و اسلامی کمک نموده اند.
به گفته او، از منظر منفی؛ یک. علوم انسانی ما به ویژه از جهت زیربنایی، پیوند روشمندی با تعالیم معقول و مترقی اسلامی نخورده است. دو. تفکر اسلامی هنوز بافت اجتماعی پیشرفتهای پیدا نکرده و لذا پیوند آن با علوم انسانی کُند پیش میرود. سه. اقتضای بومی در پارادایم یا گفتمانهای حاکم و همچنین مسئلهگرایی و رشد و تکامل علومانسانی بسیار ضعیف است. چهار. بروکراسیزدگی در علوم انسانی کیفیت گرایی را با چالش روبرو نموده است. پنج. علوم انسانی با جریانهای جهانی علم و نظریات روز مطرح در این جریانها فاصله دارد. شش. اشراف کافی به زبانهای رایج دنیا وجود ندارد و زبان فارسی نیز به ویژه در جامعه علمی جهانی حتی جهان اسلام روانی نیافته است. هفت. علوم انسانی دچار نوعی دگماتیسم و تحجر شده و خود را از پویایی و نشاط انداخته است. هشت. نگرش تمدنی در علوم انسانی فعلی موجود نیست.
غلامی در بخش پایانی سخنان خود درباره بسترهای مورد نیاز برای تقرب علوم انسانی به نقطه تمدنی گفت: سرفصل دیگر بحث به بسترهای مساعدی اشاره میکند که باید برای شکلگیری علوم انسانی تمدنی مهیا شود. این سرفصلها عبارتند از : یک. توسعه آزاداندیشی دو. رواج نقد علمی و روشمند و متقابلا فرهنگ نقدپذیری سه. بسط گفتگو و تعاطی و تضارب افکار چهار. شکلگیری فعالیتهای علمی گروهی پنج. تعاملات علمی با اندیشمندان خارجی به ویژه جهان اسلام شش. تلاقی علوم انسانی با مسائل عینی تر جامعه کنونی و جامعه آینده هفت. تعریف رویکرد تمدنی و رواج آن در محیطهای آکادمیک هشت. بهاء دادن به نوآوری و خلاقیت علمی که لوازم زیادی دارد از جمله شکلگیری چرخه طبیعی نوآوری در علوم انسانی و همچنین جذب استعدادهای برتر در علوم.
او با بیان اینکه رویکرد تمدنی در علوم انسانی یعنی تعیین تراز، افق و جهت علوم انسانی و مسائل آن به سمت مقاصد تمدنی با رعایت واقع بینی که البته لازمه آن رواج یافتن درکی مناسب از تمدن نوین اسلامی است توضیح داد: بحث دیگر من، اهمیت شکلگیری میانرشتهایها interdisciplinary و چند رشتهایها multidisciplinary و با رویکرد تمدنی است. همانطور که اشاره داشتم، علم به طور کل یعنی از knowledge و science نقش بی نظیری در تمدن سازی دارد و وقتی از علم صحبت میکنیم، منظور ما، همه علوم بر حسب منزلت و کارایی هر یک میباشد. با این حال، جنس تمدن و تنیدگی مقولات و پدیدهها، این اقتضا را دارد که در میدان تمدنپژوهی بحث از تقویت عرصههای میان رشته ایها و چند رشته ایها با رویکرد تمدنی به میان کشیده شود.
رییس مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی با اشاره به اهمیت تأسیس رشته مطالعه تمدنی در تمامی علوم دانشگاهی گفت: مطلب پایانی من این است که وقتی ما به نحو پررنگ تمدن نوین اسلامی را به عنوان یک هدف عالی معرفی میکنیم، لزوم شکلگیری رشته مطالعه تمدنی در دانشگاهها چه در علوم انسانی و چه در سایر علوم، بروز و ظهور پیدا میکند. رشته مطالعه تمدنی که تصور میشود در همه علوم، اعم از علوم انسانی و سایر علوم یعنی علوم پایه، علوم پزشکی و علوم فنی و مهندسی باید تأسیس شود، از سه لایه عمده میتواند برخوردار باشد : لایه اول : فلسفه و روششناسی مطالعه تمدن به صورت کلان و عمومی؛ لایه دوم : نسبت تمدن و آن علوم و زیر رشتههای آن و لایه سوم : روششناسی جهت دهی به آن علوم به سمت تمدن و نوآوریهای تمدنی در یک زنجیره علمی مشخص.
محمد باقر خرمشاد در این نشست سخنرانی خود را با طرح این سوال که چگونه میتوان بین دانشگاه و تمدن نوین اسلامی ارتباط برقرار کرد؟ گفت: در ابتدا لازم است به این سوال پاسخ دهیم که دانشگاه و تمدن چه معنایی دارند و کجای تمدن به دانشگاه و کجای دانشگاه به تمدن مربوط میشود؟
او ادامه داد: در بحث چرایی نسبت بین دانشگاه و تمدن نوین اسلامی از دو منظر میتوان پاسخ داد؛ نخست چرایی نظری آن است و دیگری چرایی جامعه شناختی. من ذیل هر کدام دو بحث را بیان میکنم. درباره چرایی نظری عبارت مقام معظم رهبری را مد نظر قرار دادم که میگویند آرمان بزرگ انقلاب اسلامی تمدن نوین اسلامی است و امام نیز به این موضوع در گذشته اشاره کردند. بنابراین کشور و انقلاب اسلامی ایجاد تمدن نوین اسلامی را هدف گذاری کرده و این را در فرمایشات مقام معظم رهبری در بیانیه گام دوم انقلاب مشاهده میکنیم.
او افزود: وقتی چنین آرمانی برای کشور توسط رهبران آن طراحی شده باشد بنیاد نظری نسبت بین دانشگاه و تمدن اسلامی است. باور به چنین امری و راهبردی لوازمی دارد که شامل لوازم ساختاری و محتوایی است. باور به تمدن نوین اسلامی نیازمند تغییر در ساختار سیاسی نیز هست. از سوی دیگر به لحاظ محتوایی نیز ما نیازمند علم تمدن ساز هستیم و از این منظر بخشی زیادی از علم را در دانشگاه میبینیم و از این رهگذر بین دانشگاه و تمدن نوین اسلامی ارتباط برقرار میشود.
خرمشاد با بیان اینکه تمدن اندیشی در هر جامعه ای ما را به لحاظ ساختاری و محتوایی به دانشگاه میرساند و نیازمند ارتباط دانشگاه با تمدن نوین اسلامی است بیان کرد: درباره ضرورت ارتباط دانشگاه و تمدن دو چرایی جامعه شناختی هم بیان میشود؛ نخست اینکه تمدن مفهومی فراخ با ظرفیت بالا و توان بسیج کنندگی است. واژه تمدن چنین مفهومی دارد و این برای ایرانیان یک مفهوم تازه وارد و جدید التاسیس نیست چون ایرانیها به لحاظ جامعه شناختی تمدن در زعم و نظرشان دیرینه است. ایرانیان دو دوره تمدنی ایران باستان و اسلامی را پشت سر گذاشته اند. پس در نتیجه استعداد و آمادگی ایرانیان برای انجام سه باره این تجربه وجود دارد و نیاز زیادی به زمینه سازی نیست. بنابراین تمدن ظرفیت بالایی بسیج کنندگی را در ایرانیان دارد.
خرمشاد گفت: من برای روشن شدن این موضوع مثالهایی از گفتههای افراد مشهور میزنم که درباره تمدن کار کردند. ابن خلدون میگوید چون عرب اهل علم و صنعت نبود غیر عرب که دارای تمدن بود عهده دار علم شد و در این میان فارسیان به دلیل تمدن خود راهگشا بودند. او میگوید که اغلب دانشمندان و متفکران عجم هستند. بر همین اساس ادوارد براون هم بیان میکند ایرانیان به تفکر فلسفی عشق و علاقه دارند و این ویژگیهای ممتاز آن است. این حکایت از ذهن پیچیده فلسفی مبدع در ایرانیان دارد. هگل هم نقل کرده تاریخ با امپراتوری ایران آغاز میشود و تمدنهای چین و هند ذاتا ایستا بودند و باید خارج از تاریخ باشند اما ایرانیان نخستین قوم تاریخی هستند.
به گفته این استاد دانشگاه، این جملات چرایی نسبت بین دانشگاه و تمدن نوین اسلامی را نشان میدهد و اینکه ایرانیها دارای سابقه تمدنی چند باره هستند و بنابراین به لحاظ جامعه شناختی طرح این بحث در کشور عبث و بیهوده نیست و شاید یکی از دلایلی که غرب انقلاب ایران را جدی میگیرد چون صحبت از یک ملت ریشه دار تمدنی است.
خرمشاد درباره دلیل دوم چرایی جامعه شناختی هم توضیح داد: انقلاب اسلامی ایرانیان یک انقلاب تمدن ساز است چون در میان انقلابهای بزرگ تنها انقلابی که از جهتی خلاف مسیر انقلابهای دیگر حرکت کرد انقلاب ماست. تفاوت انقلاب فرانسه، روسیه، چین، کوبا و … در مقایسه با انقلاب ایران این است که آن انقلابها بخشی از دنیای سکولار هستند و آمدند که دین را از عرصه سیاسی و اجتماعی پس بزنند اما انقلاب اسلامی دین زدا از جامعه نبود و مبتنی بر دین بود و از این منظر در برنامه عمل خودش با تمدن مسلط غربی زاویه مییابد. آنها اساسا جدایی دین از سیاست را طلب میکنند ولی انقلاب ما بنیادش دین است و این تمدن مسلط باید مانع از اجرای ایدههای انقلاب اسلامی در جهان شود. انقلاب نیز برای رهایی از تمدن مسلط غربی مجبور است تمدن دیگری ایجاد کند و این برای ما بحث حیات و ممات است و یک ضرورت راهبردی است. ما یا تمدن میسازیم و میمانیم یا زیر فشارهای نظری و عملی غرب از پا در میآید! مگر اینکه بگوییم انقلاب میخواهد از خودش تهی شود و با غرب کنار بیاید. بنابراین انقلاب اسلامی ایران گریزی از تمدن سازی ندارد.
او با اشاره به تعریف تمدن و دانشگاه بیان کرد: تمدن در ذات خودش مساوی با پیشرفت، رفاه، آسایش و … است و جوهره تمدن این است که انسان را از زندگی اجتماعی ساده به سوی یک زندگی اجتماعی پیشرفته در همه ابعاد ببرد. پس تمدن یک چند ضلعی منسجمی است که اجزایش قانون، اقتصاد، سیاست، معرفت، هنر، دین، علم و … شکل میدهد. در تمدن ما با انباشت علم و دانش و تبدیل آن به فن مواجه هستیم.
این استاد دانشگاه علامه طباطبایی گفت: اما در تعریف دانشگاه هم باید گفت دانشگاه محل علم است و به عنوان یکی از کانونهای اصلی علم و دانش است و وظیفه اش گسترش علم و دانش است. دانشگاه هم به صورت طبیعی به علم میرسد و به این ترتیب تمدن و دانشگاه از نظر علم به هم میرسند و از سوی دیگر دانشگاه به دلیل اینکه گاه دانش است به تمدن میرسد. از سوی دیگر اضلاع مختلف دانشگاه اعم از دین، اقتصاد و … در تمدن هست و به لحاظ علمی دانشگاه پشتوانه این تمدن است.