الیوم الجمعة 2024/11/01
Skip to main content
×

تحذير

Assign the component VirtueMart to a menu item

اسلامی‌سازی علوم انسانی در مفهوم عام و قرآن‌بنیان کردن آن به شکل خاص‌تر، از موضوعاتی است که به ویژه در دو دهه اخیر با تأسیس مراکز میان‌رشته‌ای قرآن و علوم انسانی و راه‌اندازی رشته و پذیرش دانش‌پژوه در کشور رونق گرفته است، اما همچنان برخی به آن انتقاداتی وارد می‌کنند؛ انتقاداتی از امکان تا نقلی‌سازی و ایدئولوژی‌سازی علوم انسانی.

برای بررسی بیشتر این موضوع با حجت‌الاسلام والمسلمین قاسم ترخان، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، به گفت‌وگو نشستیم.

از نظر شما عمده آسیب‌های علوم انسانی در ایران، قبل از انقلاب چه بود؟

علوم انسانی به مفهوم مدرن از اواخر دوره قاجار وارد ایران شد. گرچه قبل از این در کشورهای عربی و شبه‌قاره وارد شده بود، مثلا دانشگاه بغداد چند دهه زودتر از دانشگاه تهران تأسیس شد و این علوم که در آنجا تدریس می‌شد از مارکسیسم و سوسیالیسم تأثیر پذیرفته بود. در دانشگاه تهران و در دهه ۵۰ علوم انسانی ما عمدتاً سوسیالیستی و مارکسیستی بود، یعنی از جریان‌های روشنفکری دنیای غرب متأثر بود؛ البته کتبی چون فلسفتنا و اقتصادنای شهید صدر در مقابله با آن نگاشته شد.

این علوم با آسیب‌ها و چالش‌هایی مواجه بود. این آسیب‌ها را می‌توانیم در چند عنوان کلان خلاصه کنیم؛ اول چالش‌های معرفتی است؛ در عرصه معرفتی مشکلاتی وجود داشت، زیرا مبتنی بر مبانی سکولاریسم و پارادایم حاکم بر آن اومانیسم و اصالت انسان بود. همچنین علوم انسانی گاهی وارد عرصه متافیزیک شده و حرف‌هایی زده است که اساساً کار علوم نیست. مشکل دیگر آن، حاکمیت پارادایم‌های سکولار مدرن و پسامدرن مانند پوزیتیویسم، هرمنوتیکی، انتقادی و گفتمانی و ... است. این علوم خواسته و ناخواسته از این پارادایم‌ها تأثیر گرفته‌اند و به دلیل وجود مبانی‌ پارادایمیک از حیث معرفتی در محدوده امور مادی نیز با نقصان مواجه است. لذا اندیشمندان دغدغه‌مند حتی قبل از انقلاب درصدد بودند که علوم انسانی‌ را ایجاد کنند که این مشکلات را نداشته باشد.

یکی دیگر از مشکلات این عرصه، نقصان و چالش اخلاقی این علوم است؛ همچنین مشکل دیگر کاربردی نبودن و تناسب نداشتن با نیازهای جامعه است، زیرا غالب آثار این حوزه ترجمه‌ای است. علاوه بر این‌ برخی مبانی آن با دین و آموزه‌های آن سازگاری ندارد. حال سؤال این است که آیا علم باید همین‌طور باشد یا مبانی سکولار در آن سرریز شده است؟ جالب اینکه امروز ما را به سرریز کردن مبانی اعتقادی به علوم انسانی متهم می‌کنند، در حالی که علوم انسانی غربی از مبانی سکولار و اومانیستی و ... سرچشمه گرفته است. البته در طول ۴۰ سال بعد از انقلاب برای برون‌رفت از وضعیت علوم انسانی که به آن اشاره شد کارهای خوبی صورت گرفت، ولی با وجود موفقیت‌ها، با نقاط ضعف زیادی هم مواجه بوده‌ایم.

آیا قرآن‌بنیان کردن و اسلامی‌سازی علوم انسانی راه حل این آسیب‌هاست؟ و اساساً مفهوم علوم قرآن‌بنیان چیست؟

در علوم انسانی اسلامی، اندیشمندان به تعریف واحدی نرسیده‌اند و در علوم انسانی قرآن‌بنیان هم همین‌طور است؛ البته علم هویت جمعی و مؤلفه‌هایی مانند موضوع و روش، مسئله، نظریه، ساختار و غایت دارد، زیرا واجد یک نظام هندسی است. بنابراین به میزانی که ما از قرآن در این مؤلفه‌ها مانند مبانی و فرضیات بهره ببریم، به همان میزان علم قرآن‌بنیان هم تولید خواهد شد؛ یعنی مفهومی تشکیکی است.

علوم انسانی موجود آسیب‌هایی دارد که ما چاره‌ای جز رفع اشکالات و تولید علوم انسانی مناسب با خودمان نداریم؛ اول اینکه علوم انسانی موجود، ترجمه‌ای است و نوعا گره‌ای از مشکلات کشور باز نمی‌کند، چون نظریات و نتایج پژوهش‌ها بومی نیست و به نیازهای جامعه متصل نمی‌شود. دیگر اینکه جامعه نخبگانی به این علوم توجه کافی نمی‌‌کند؛ زیرا درآمدزا نیست. آموزش در حوزه علوم انسانی، سطحی است و افت کیفیت را شاهد هستیم یا گفته می‌شود علوم انسانی، سیاست‌زده است و مراکز تولید آن استقلال و آزاداندیشی ندارند.

گاهی در مجامع علمی سخن از امکان تولید این علوم شنیده می‌شود، در حالی که ما باید از این مراحل گذر کرده باشیم. به نظر شما چرا این‌گونه است؟

علاوه بر اشکالاتی که برشمردیم، جامعه علمی ما هنوز به ضرورت تولید علوم انسانی اسلامی و قرآن‌بنیان نرسیده است. برخی افرادی که مخالف علوم انسانی اسلامی هستند می‌گویند علوم انسانی موجود چه اشکالی دارد که بخواهیم به سمت مدل دیگری از علوم انسانی برویم؟ از دید این افراد، اگر علوم انسانی موجود را به ساختمانی نیمه‌کاره تشبیه کنیم، این پرسش مطرح است که نقص این ساختمان چیست یا اگرچه قبول داریم این ساختمان نقایصی دارد، اما ساختن ساختمان جدید ممکن نیست یا به صلاح نیست و ... . این پرسش‌ها در بحث تولید علوم انسانی قرآن‌بنیان وجود دارد؛ یعنی بحث امکان و جواز و نیز فایده‌مندی و ضرورت تولید علوم انسانی قرآن‌بنیان از مباحث پیرامونی است. اینکه آیا اساساً امکان تولید علوم انسانی قرآن‌بنیان وجود دارد؟ اگر بله آیا جواز ورود داریم؟ و فایده و مطلوبیت دارد؟ این مباحث پیرامونی باید برای جامعه علمی و نخبگانی کشور حل شود، وگرنه مشکلات باقی است و جامعه نخبگانی همراه ما نخواهد بود. جامعه نخبگانی کشور باید به این نتیجه برسد که علوم انسانی مدرن با ضعف‌های معرفتی جدی مواجه است؛ آثار خوبی در این عرصه تولید شده ولی برای رسیدن به گفتمان واحد هنوز جای کار وجود دارد.

یکی از ضعف‌های عمده در این عرصه نداشتن نقشه راه است. آیا برای رفع این نقیصه اقدامی صورت گرفته است؟

ما در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، نقشه راه ۲۰ ساله‌ای را ترسیم کرده‌ایم. یکی از موارد لازم در نقشه راه، تولید پارادایم علوم انسانی قرآن‌بنیان است که شامل مبانی، رویکرد، قلمرو موضوعات و مسائل و روش لازم برای تولید علوم است؛ در این عرصه خلأ زیادی داریم؛ همچنین باید شبکه مسائل تولید شود. روش استخراج از قرآن برای پاسخ به مسائل هم نیازمند تولید است. ضمن اینکه تولید قواعد قرآنی برای علوم انسانی هم خلأ زیادی دارد؛ شبکه‌سازی از نظریات برای رسیدن به ساختار یک علم هم مرحله دیگری است که باید طی شود. کارهای تولیدشده در علوم انسانی اسلامی و یا قرآن‌بنیان چون مراحل بیان شده را طی نکرده و نقشه راه نداشته‌اند، موفقیت‌ لازم را کسب نکرده‌اند، ولی اگر این مسیر طی شود، حداقل در طول ۲۰ سال می‌توانیم شاهد تحول خوبی باشیم.

 الان برخی از مراکز آموزشی و پژوهشی، مدعی هستند که علوم انسانی قرآنی تولید می‌کنند و رشته و گرایش دارند و دانشجو می‌پذیرند. آیا این فعالیت‌ها اشکالات گفته‌ شده را ندارند؟

کارهای انجام شده در این عرصه عمدتا در حوزه مبانی است و ما هم در گروه علوم انسانی قرآنی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی پروژه‌هایی را تعریف کرده‌ایم و بنا داریم مبانی علوم مختلف از مدیریت، حقوق، اقتصاد گرفته تا هنر و ... را استخراج کنیم. تاکنون بخشی از آثار در این عرصه به چاپ رسیده و بخشی نیز در حوزه تولید روش است که در این مسئله ضعف بیشتری داریم. البته چند مشکل اساسی در آثار منتشرشده وجود دارد؛ مثلاً خیلی رنگ و بوی قرآنی ندارد و از منابع تفسیری به صورت دقیق استفاده نشده و دغدغه ما تولید آثاری با این رنگ و بوست.

قرآن‌بنیان کردن به معنای نقذناپذیری علوم نیست/ ناکارآمدی علومم انسانی سکولار

حتی در رشته‌هایی که الان آموزش داده می‌شود؟ مانند قرآن و علوم تربیتی و قرآن و مدیریت و حقوق و ...؟

وضع این رشته‌ها متفاوت است و نمی‌توان همه را به یک نحو قضاوت کرد؛ در برخی رشته‌ها جلوتریم و در برخی، در ابتدای راه هستیم. در علوم تربیتی نسبت به رشته‌های دیگر رشد بهتری داریم؛ همچنین باید امتداد مبانی در سطح علوم اجتماعی و سیاسی دیده شود و مردم در واقعیت زندگی خود، مانند بانکداری، نقش علوم انسانی قرآنی را ببینند؛ البته عقبه علوم انسانی در دنیای غرب بیش از ۴۰۰ سال است ولی ما ۴۰ تا ۵۰ سال فعالیت کرده‌ایم؛ لذا باید ادبیات لازم تولید و مباحث نقد شود تا به نقطه مطلوب برسیم.

مبنای غرب در علوم انسانی، اومانیستی است و چون بشری است خطا هم دارد و تبعات آن به سوی نظریه‌پردازان سرریز می‌شود ولی خطاهای علوم انسانی دینی بر سر دین سرریز خواهد شد. در این صورت بهتر نیست برای در امان ماندن دین، قید آن را بزنیم؟

بله، این از چالش‌هایی است که مطرح می‌شود. لذا در مرحله قبل از تولید علوم باید به پرسش‌های پیرامونی پاسخ دهیم، یعنی اول روشن کنیم که آیا علوم انسانی غربی اشکال دارد یا خیر و اگر دارد چیست و آیا برای رفع آن اشکالات می‌توانیم به سراغ علوم انسانی دینی و قرآن‌بنیان برویم؟ آیا با فرض این‌که معلوم شد این نظریه اشکال و خطا داشته، قداست قرآن زیر سوال نمی‌رود؟ یکی از پاسخ‌ها می‌تواند این باشد که ما در علوم انسانی قرآنی، برداشت خود را از قرآن ارائه و بر اساس آن نظریه‌پردازی می‌کنیم. این نظریه‌‌ها به روش تجربی به آزمون گذاشته می‌شود و اگر معلوم شد که خطاست و اگر در جایی نظریه ما جواب نداد، باید به سراغ اصلاح روش و برداشت خود از نصوص برویم؛ مثلا یکی از منابع فقه، قرآن است. حال اگر مجتهدی در صدور یک حکم دچار اشتباه شد، آیا به قداست قرآن لطمه‌ای وارد می‌شود و آیا ما علم فقه را دینی نمی‌دانیم؟ قداست علم دینی به معنای نقدناپذیری یا خطاناپذیری آن علم نیست. لذا علومی مانند فقه در عین اینکه اسلامی است ولی خطا هم دارد. کسی خطای فقیه را به پای قرآن و روایات نمی‌نویسد. به همین دلیل خطای علوم انسانی دینی هم نباید به پای دین نوشته شود. آنچه گفته شد به فقه اختصاص ندارد. در عرفان و تفسیر اسلامی هم همین‌گونه است. علوم و رشته‌های مختلف محصول تلاش بشرند، چه فقه، عرفان و تفسیر و چه علوم انسانی اسلامی. همه اینها محصول تلاش معرفتی عالمان غیرمعصوم‌اند. لذا خطا در این علوم خدشه‌ای را به منابع دینی وارد نمی‌کند.

در عینیت جامعه گفته می‌شود که دین پاسخگوی نیازها نیست، زیرا مثلا آیه و روایت یکی است ولی گاهی دو برداشت کاملاً متضاد از سوی دو نفر ارائه می‌شود. در اینجا چه باید کرد؟

ماهیت علم همین است؛ در دنیای غرب هم که مبانی یکسانی در علوم انسانی دارند نظریات مختلفی تولید می‌شود؛ مبانی، سکولار و اومانیستی است ولی نظریات تفاوت دارد و اقتضای علم همین است و آسیب‌شناسی این مسئله اهمیت دارد که چرا مبانی علوم انسانی، که تاکنون با عناوین اسلامی و قرآنی تولید شده‌اند، امتداد اجتماعی نداشته است و نتوانسته‌ایم در حل مسائل کشور براساس مبانی‌ که داریم از این علوم بهره ببریم و در این عرصه موفق نبوده‌ایم. به همین دلیل هنوز سخن از عدم امکان یا بی‌فایده بودن این علوم در برخی محافل علمی وجود دارد، یعنی هنوز گفتمان واحدی ناظر به علوم انسانی قرآن‌بنیان تولید نشده است.

اخیراً آقای علوی بروجردی و برخی افراد دیگر مانند دکتر سروش و کسانی در داخل، اساساً مقولاتی مانند اقتصاد اسلامی و اینگونه علوم را بی‌معنا می‌دانند و با صراحت می‌گویند ما چیزی به نام اقتصاد اسلامی نداریم. نظر شما چیست؟

برخی از این آقایان هنوز مفهوم علوم انسانی دینی را به خوبی متوجه نشده‌اند؛ این اشکال به همان مباحث پیرامونی بازمی‌گردد، یعنی باید با برگزاری نشست‌های آزاداندیشی و میزگرد و گفت‌وگو، معنای علوم انسانی اسلامی، امکان و ضرورت آن و اشکالات علوم انسانی موجود بازگو و نیز گفتمان علوم انسانی دینی در سطح نخبگان و عموم مردم نهادینه شود. ما در اینجا اشکالاتی داریم؛ دسته‌ای از آنها جنبه علم‌شناختی و معرفت‌شناختی دارد؛ مثلاً در مقام داوری باید تجربه، حرف آخر را بزند و برای تحقق عینیت و آزمون همگانی باید مقام داوری را از گردآوری تفکیک کرد. لذا اگر علم بگوید که آب در ۱۰۰ درجه می‌جوشد، همه باید آن را تجربه کنند و این اسلامی و غیراسلامی ندارد یا می‌گویند علم نباید نقلی شود، این حرفی است که سروش می‌زند و به آیت‌الله جوادی آملی هم این نقد را دارد.

برخی اشکالات، چالش‌های دین‌شناختی دارد؛ یعنی می‌گویند دین نیامده که به پرسش‌های علوم انسانی پاسخ گوید و نیاز ما را در این حوزه برطرف کند، بلکه قلمرو آن حداقلی است و فقط برای تأمین نیازهای آخرتی انسان است. یعنی برای قرآن، ظرفیت پاسخ به سؤالات این حوزه را قائل نیستند. بنابراین ما باید قبل از تولید علم به مباحث پیرامونی بپردازیم و چالش‌های موجود را پاسخ گوییم.

برخی از مخالفان علوم انسانی اسلامی، اساساً تلقی ما را در هیچ وجهی نخواهند پذیرفت و بر عدم امکان تولید علوم انسانی اسلامی اصرار دارند. آیا باید منتظر همراه کردن آنها بمانیم؟

خیر، یکی از روش‌های درست این است که ما با  تولید چیزی، امکان و فایده آن را اثبات کنیم؛ مراد از اینکه گفتم مباحث پیرامونی باید رفع شود، تقدم رتبه‌ای نیست؛ ما نباید کار را متوقف کنیم، ولی باید به مباحث پیرامونی هم بپردازیم. باید روند تولید علوم انسانی قرآنی را ادامه بدهیم و اشکالات آن را برطرف کنیم تا مخالفان منصف با ما همراه شوند و گفتمان آن فراگیر شود.

اسلامی‌سازی علوم انسانی در مفهوم عام و قرآن‌بنیان کردن آن به شکل خاص‌تر، از موضوعاتی است که به ویژه در دو دهه اخیر با تأسیس مراکز میان‌رشته‌ای قرآن و علوم انسانی و راه‌اندازی رشته و پذیرش دانش‌پژوه در کشور رونق گرفته است، اما همچنان برخی به آن انتقاداتی وارد می‌کنند؛ انتقاداتی از امکان تا نقلی‌سازی و ایدئولوژی‌سازی علوم انسانی.

برای بررسی بیشتر این موضوع با حجت‌الاسلام والمسلمین قاسم ترخان، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، به گفت‌وگو نشستیم.

از نظر شما عمده آسیب‌های علوم انسانی در ایران، قبل از انقلاب چه بود؟

علوم انسانی به مفهوم مدرن از اواخر دوره قاجار وارد ایران شد. گرچه قبل از این در کشورهای عربی و شبه‌قاره وارد شده بود، مثلا دانشگاه بغداد چند دهه زودتر از دانشگاه تهران تأسیس شد و این علوم که در آنجا تدریس می‌شد از مارکسیسم و سوسیالیسم تأثیر پذیرفته بود. در دانشگاه تهران و در دهه ۵۰ علوم انسانی ما عمدتاً سوسیالیستی و مارکسیستی بود، یعنی از جریان‌های روشنفکری دنیای غرب متأثر بود؛ البته کتبی چون فلسفتنا و اقتصادنای شهید صدر در مقابله با آن نگاشته شد.

این علوم با آسیب‌ها و چالش‌هایی مواجه بود. این آسیب‌ها را می‌توانیم در چند عنوان کلان خلاصه کنیم؛ اول چالش‌های معرفتی است؛ در عرصه معرفتی مشکلاتی وجود داشت، زیرا مبتنی بر مبانی سکولاریسم و پارادایم حاکم بر آن اومانیسم و اصالت انسان بود. همچنین علوم انسانی گاهی وارد عرصه متافیزیک شده و حرف‌هایی زده است که اساساً کار علوم نیست. مشکل دیگر آن، حاکمیت پارادایم‌های سکولار مدرن و پسامدرن مانند پوزیتیویسم، هرمنوتیکی، انتقادی و گفتمانی و ... است. این علوم خواسته و ناخواسته از این پارادایم‌ها تأثیر گرفته‌اند و به دلیل وجود مبانی‌ پارادایمیک از حیث معرفتی در محدوده امور مادی نیز با نقصان مواجه است. لذا اندیشمندان دغدغه‌مند حتی قبل از انقلاب درصدد بودند که علوم انسانی‌ را ایجاد کنند که این مشکلات را نداشته باشد.

یکی دیگر از مشکلات این عرصه، نقصان و چالش اخلاقی این علوم است؛ همچنین مشکل دیگر کاربردی نبودن و تناسب نداشتن با نیازهای جامعه است، زیرا غالب آثار این حوزه ترجمه‌ای است. علاوه بر این‌ برخی مبانی آن با دین و آموزه‌های آن سازگاری ندارد. حال سؤال این است که آیا علم باید همین‌طور باشد یا مبانی سکولار در آن سرریز شده است؟ جالب اینکه امروز ما را به سرریز کردن مبانی اعتقادی به علوم انسانی متهم می‌کنند، در حالی که علوم انسانی غربی از مبانی سکولار و اومانیستی و ... سرچشمه گرفته است. البته در طول ۴۰ سال بعد از انقلاب برای برون‌رفت از وضعیت علوم انسانی که به آن اشاره شد کارهای خوبی صورت گرفت، ولی با وجود موفقیت‌ها، با نقاط ضعف زیادی هم مواجه بوده‌ایم.

آیا قرآن‌بنیان کردن و اسلامی‌سازی علوم انسانی راه حل این آسیب‌هاست؟ و اساساً مفهوم علوم قرآن‌بنیان چیست؟

در علوم انسانی اسلامی، اندیشمندان به تعریف واحدی نرسیده‌اند و در علوم انسانی قرآن‌بنیان هم همین‌طور است؛ البته علم هویت جمعی و مؤلفه‌هایی مانند موضوع و روش، مسئله، نظریه، ساختار و غایت دارد، زیرا واجد یک نظام هندسی است. بنابراین به میزانی که ما از قرآن در این مؤلفه‌ها مانند مبانی و فرضیات بهره ببریم، به همان میزان علم قرآن‌بنیان هم تولید خواهد شد؛ یعنی مفهومی تشکیکی است.

علوم انسانی موجود آسیب‌هایی دارد که ما چاره‌ای جز رفع اشکالات و تولید علوم انسانی مناسب با خودمان نداریم؛ اول اینکه علوم انسانی موجود، ترجمه‌ای است و نوعا گره‌ای از مشکلات کشور باز نمی‌کند، چون نظریات و نتایج پژوهش‌ها بومی نیست و به نیازهای جامعه متصل نمی‌شود. دیگر اینکه جامعه نخبگانی به این علوم توجه کافی نمی‌‌کند؛ زیرا درآمدزا نیست. آموزش در حوزه علوم انسانی، سطحی است و افت کیفیت را شاهد هستیم یا گفته می‌شود علوم انسانی، سیاست‌زده است و مراکز تولید آن استقلال و آزاداندیشی ندارند.

گاهی در مجامع علمی سخن از امکان تولید این علوم شنیده می‌شود، در حالی که ما باید از این مراحل گذر کرده باشیم. به نظر شما چرا این‌گونه است؟

علاوه بر اشکالاتی که برشمردیم، جامعه علمی ما هنوز به ضرورت تولید علوم انسانی اسلامی و قرآن‌بنیان نرسیده است. برخی افرادی که مخالف علوم انسانی اسلامی هستند می‌گویند علوم انسانی موجود چه اشکالی دارد که بخواهیم به سمت مدل دیگری از علوم انسانی برویم؟ از دید این افراد، اگر علوم انسانی موجود را به ساختمانی نیمه‌کاره تشبیه کنیم، این پرسش مطرح است که نقص این ساختمان چیست یا اگرچه قبول داریم این ساختمان نقایصی دارد، اما ساختن ساختمان جدید ممکن نیست یا به صلاح نیست و ... . این پرسش‌ها در بحث تولید علوم انسانی قرآن‌بنیان وجود دارد؛ یعنی بحث امکان و جواز و نیز فایده‌مندی و ضرورت تولید علوم انسانی قرآن‌بنیان از مباحث پیرامونی است. اینکه آیا اساساً امکان تولید علوم انسانی قرآن‌بنیان وجود دارد؟ اگر بله آیا جواز ورود داریم؟ و فایده و مطلوبیت دارد؟ این مباحث پیرامونی باید برای جامعه علمی و نخبگانی کشور حل شود، وگرنه مشکلات باقی است و جامعه نخبگانی همراه ما نخواهد بود. جامعه نخبگانی کشور باید به این نتیجه برسد که علوم انسانی مدرن با ضعف‌های معرفتی جدی مواجه است؛ آثار خوبی در این عرصه تولید شده ولی برای رسیدن به گفتمان واحد هنوز جای کار وجود دارد.

یکی از ضعف‌های عمده در این عرصه نداشتن نقشه راه است. آیا برای رفع این نقیصه اقدامی صورت گرفته است؟

ما در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، نقشه راه ۲۰ ساله‌ای را ترسیم کرده‌ایم. یکی از موارد لازم در نقشه راه، تولید پارادایم علوم انسانی قرآن‌بنیان است که شامل مبانی، رویکرد، قلمرو موضوعات و مسائل و روش لازم برای تولید علوم است؛ در این عرصه خلأ زیادی داریم؛ همچنین باید شبکه مسائل تولید شود. روش استخراج از قرآن برای پاسخ به مسائل هم نیازمند تولید است. ضمن اینکه تولید قواعد قرآنی برای علوم انسانی هم خلأ زیادی دارد؛ شبکه‌سازی از نظریات برای رسیدن به ساختار یک علم هم مرحله دیگری است که باید طی شود. کارهای تولیدشده در علوم انسانی اسلامی و یا قرآن‌بنیان چون مراحل بیان شده را طی نکرده و نقشه راه نداشته‌اند، موفقیت‌ لازم را کسب نکرده‌اند، ولی اگر این مسیر طی شود، حداقل در طول ۲۰ سال می‌توانیم شاهد تحول خوبی باشیم.

 الان برخی از مراکز آموزشی و پژوهشی، مدعی هستند که علوم انسانی قرآنی تولید می‌کنند و رشته و گرایش دارند و دانشجو می‌پذیرند. آیا این فعالیت‌ها اشکالات گفته‌ شده را ندارند؟

کارهای انجام شده در این عرصه عمدتا در حوزه مبانی است و ما هم در گروه علوم انسانی قرآنی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی پروژه‌هایی را تعریف کرده‌ایم و بنا داریم مبانی علوم مختلف از مدیریت، حقوق، اقتصاد گرفته تا هنر و ... را استخراج کنیم. تاکنون بخشی از آثار در این عرصه به چاپ رسیده و بخشی نیز در حوزه تولید روش است که در این مسئله ضعف بیشتری داریم. البته چند مشکل اساسی در آثار منتشرشده وجود دارد؛ مثلاً خیلی رنگ و بوی قرآنی ندارد و از منابع تفسیری به صورت دقیق استفاده نشده و دغدغه ما تولید آثاری با این رنگ و بوست.

قرآن‌بنیان کردن به معنای نقذناپذیری علوم نیست/ ناکارآمدی علومم انسانی سکولار

حتی در رشته‌هایی که الان آموزش داده می‌شود؟ مانند قرآن و علوم تربیتی و قرآن و مدیریت و حقوق و ...؟

وضع این رشته‌ها متفاوت است و نمی‌توان همه را به یک نحو قضاوت کرد؛ در برخی رشته‌ها جلوتریم و در برخی، در ابتدای راه هستیم. در علوم تربیتی نسبت به رشته‌های دیگر رشد بهتری داریم؛ همچنین باید امتداد مبانی در سطح علوم اجتماعی و سیاسی دیده شود و مردم در واقعیت زندگی خود، مانند بانکداری، نقش علوم انسانی قرآنی را ببینند؛ البته عقبه علوم انسانی در دنیای غرب بیش از ۴۰۰ سال است ولی ما ۴۰ تا ۵۰ سال فعالیت کرده‌ایم؛ لذا باید ادبیات لازم تولید و مباحث نقد شود تا به نقطه مطلوب برسیم.

مبنای غرب در علوم انسانی، اومانیستی است و چون بشری است خطا هم دارد و تبعات آن به سوی نظریه‌پردازان سرریز می‌شود ولی خطاهای علوم انسانی دینی بر سر دین سرریز خواهد شد. در این صورت بهتر نیست برای در امان ماندن دین، قید آن را بزنیم؟

بله، این از چالش‌هایی است که مطرح می‌شود. لذا در مرحله قبل از تولید علوم باید به پرسش‌های پیرامونی پاسخ دهیم، یعنی اول روشن کنیم که آیا علوم انسانی غربی اشکال دارد یا خیر و اگر دارد چیست و آیا برای رفع آن اشکالات می‌توانیم به سراغ علوم انسانی دینی و قرآن‌بنیان برویم؟ آیا با فرض این‌که معلوم شد این نظریه اشکال و خطا داشته، قداست قرآن زیر سوال نمی‌رود؟ یکی از پاسخ‌ها می‌تواند این باشد که ما در علوم انسانی قرآنی، برداشت خود را از قرآن ارائه و بر اساس آن نظریه‌پردازی می‌کنیم. این نظریه‌‌ها به روش تجربی به آزمون گذاشته می‌شود و اگر معلوم شد که خطاست و اگر در جایی نظریه ما جواب نداد، باید به سراغ اصلاح روش و برداشت خود از نصوص برویم؛ مثلا یکی از منابع فقه، قرآن است. حال اگر مجتهدی در صدور یک حکم دچار اشتباه شد، آیا به قداست قرآن لطمه‌ای وارد می‌شود و آیا ما علم فقه را دینی نمی‌دانیم؟ قداست علم دینی به معنای نقدناپذیری یا خطاناپذیری آن علم نیست. لذا علومی مانند فقه در عین اینکه اسلامی است ولی خطا هم دارد. کسی خطای فقیه را به پای قرآن و روایات نمی‌نویسد. به همین دلیل خطای علوم انسانی دینی هم نباید به پای دین نوشته شود. آنچه گفته شد به فقه اختصاص ندارد. در عرفان و تفسیر اسلامی هم همین‌گونه است. علوم و رشته‌های مختلف محصول تلاش بشرند، چه فقه، عرفان و تفسیر و چه علوم انسانی اسلامی. همه اینها محصول تلاش معرفتی عالمان غیرمعصوم‌اند. لذا خطا در این علوم خدشه‌ای را به منابع دینی وارد نمی‌کند.

در عینیت جامعه گفته می‌شود که دین پاسخگوی نیازها نیست، زیرا مثلا آیه و روایت یکی است ولی گاهی دو برداشت کاملاً متضاد از سوی دو نفر ارائه می‌شود. در اینجا چه باید کرد؟

ماهیت علم همین است؛ در دنیای غرب هم که مبانی یکسانی در علوم انسانی دارند نظریات مختلفی تولید می‌شود؛ مبانی، سکولار و اومانیستی است ولی نظریات تفاوت دارد و اقتضای علم همین است و آسیب‌شناسی این مسئله اهمیت دارد که چرا مبانی علوم انسانی، که تاکنون با عناوین اسلامی و قرآنی تولید شده‌اند، امتداد اجتماعی نداشته است و نتوانسته‌ایم در حل مسائل کشور براساس مبانی‌ که داریم از این علوم بهره ببریم و در این عرصه موفق نبوده‌ایم. به همین دلیل هنوز سخن از عدم امکان یا بی‌فایده بودن این علوم در برخی محافل علمی وجود دارد، یعنی هنوز گفتمان واحدی ناظر به علوم انسانی قرآن‌بنیان تولید نشده است.

اخیراً آقای علوی بروجردی و برخی افراد دیگر مانند دکتر سروش و کسانی در داخل، اساساً مقولاتی مانند اقتصاد اسلامی و اینگونه علوم را بی‌معنا می‌دانند و با صراحت می‌گویند ما چیزی به نام اقتصاد اسلامی نداریم. نظر شما چیست؟

برخی از این آقایان هنوز مفهوم علوم انسانی دینی را به خوبی متوجه نشده‌اند؛ این اشکال به همان مباحث پیرامونی بازمی‌گردد، یعنی باید با برگزاری نشست‌های آزاداندیشی و میزگرد و گفت‌وگو، معنای علوم انسانی اسلامی، امکان و ضرورت آن و اشکالات علوم انسانی موجود بازگو و نیز گفتمان علوم انسانی دینی در سطح نخبگان و عموم مردم نهادینه شود. ما در اینجا اشکالاتی داریم؛ دسته‌ای از آنها جنبه علم‌شناختی و معرفت‌شناختی دارد؛ مثلاً در مقام داوری باید تجربه، حرف آخر را بزند و برای تحقق عینیت و آزمون همگانی باید مقام داوری را از گردآوری تفکیک کرد. لذا اگر علم بگوید که آب در ۱۰۰ درجه می‌جوشد، همه باید آن را تجربه کنند و این اسلامی و غیراسلامی ندارد یا می‌گویند علم نباید نقلی شود، این حرفی است که سروش می‌زند و به آیت‌الله جوادی آملی هم این نقد را دارد.

برخی اشکالات، چالش‌های دین‌شناختی دارد؛ یعنی می‌گویند دین نیامده که به پرسش‌های علوم انسانی پاسخ گوید و نیاز ما را در این حوزه برطرف کند، بلکه قلمرو آن حداقلی است و فقط برای تأمین نیازهای آخرتی انسان است. یعنی برای قرآن، ظرفیت پاسخ به سؤالات این حوزه را قائل نیستند. بنابراین ما باید قبل از تولید علم به مباحث پیرامونی بپردازیم و چالش‌های موجود را پاسخ گوییم.

برخی از مخالفان علوم انسانی اسلامی، اساساً تلقی ما را در هیچ وجهی نخواهند پذیرفت و بر عدم امکان تولید علوم انسانی اسلامی اصرار دارند. آیا باید منتظر همراه کردن آنها بمانیم؟

خیر، یکی از روش‌های درست این است که ما با  تولید چیزی، امکان و فایده آن را اثبات کنیم؛ مراد از اینکه گفتم مباحث پیرامونی باید رفع شود، تقدم رتبه‌ای نیست؛ ما نباید کار را متوقف کنیم، ولی باید به مباحث پیرامونی هم بپردازیم. باید روند تولید علوم انسانی قرآنی را ادامه بدهیم و اشکالات آن را برطرف کنیم تا مخالفان منصف با ما همراه شوند و گفتمان آن فراگیر شود.

COM_FARA_COMMENT_YOUR_COMMENT

captcha