نقش اساسی علم و فناوری در پیشرفت و توسعه جوامع از موضوعاتی است که کسی در آن تردید ندارد و عناصری همچون قدرت ملی و رفاه اجتماعی یک کشور تابع این دو مؤلفه بنیادی است. درخشانترین فصل فرهنگ ایرانی اسلامی مقارن با دوره شکوفایی علم و دانش در جامعه و شکلگیری تمدن اسلامی بود؛ تمدنی که مسلمانها قرنها در حسرت احیای آن کوشیدند، ولی راه به جایی نبردند.
با گذشت زمان مشخص شد که تولید علم در علوم انسانی وضعیت رضایتبخشی ندارد. به همین دلیل امروز مسئله «تولید علم» به یکی از دغدغههای اساسی مسئولان، اندیشمندان حوزوی و دانشگاهی بدل شده است. به اعتقاد این گروه، تولید علم در ایران، خصوصاً در علوم انسانی، وضعیت مطلوبی ندارد و ایرانیان مشارکت چندانی در تولید دانش جهانی ندارند. بیگمان ادامه این مسئله در آینده پیامدهای منفی خواهد داشت و ما را در دستیابی به اهداف و آرمانهای ملی ناکام میگذارد. به همین بهانه تصمیم گرفتیم که در گفتوگو با اندیشمندان و دغدغهمندان این حوزه در قالب پرونده «تولید علم» به بررسی وضعیت تولید علم در ایران و عوامل و نتایج آن بپردازیم. در ادامه این گفتوگو با حجتالاسلام والمسلمین علیرضا قائمینیا همصحبت شدیم. قائمینیا، دانشآموخته حوزه و دانشگاه و دارای مدرک دکتری فلسفه و حکمت اسلامی از دانشگاه تربیت مدرس است. وی هماکنون عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی است و تاکنون آثار متعددی در قالب کتاب و مقاله منتشر کرده است که از جمله آنها میتوان به کتاب «بیولوژی نص؛ نشانهشناسی و تفسیر قرآن» اشاره کرد که در بیست و نهمین دوره کتاب سال جمهوری اسلامی ایران به عنوان کتاب برگزیده معرفی شد. گفتوگوی ما با علیرضا قائمینیا را میخوانید؛
*ما پیش از شما با ده تن از اساتید سرشناس در حوزه علوم انسانی در رابطه با تولید علم و وضعیت دانشگاه گفتوگو کردیم. هر کدام از این اساتید که عموما هم نگاه انتقادی به وضعیت علم در کشور داشتند، مشکل را در یکجا میدیدند. برخی به سیاستگذاری دانشگاه و نهاد علم ایراد داشتند، برخی آسیب را متوجه اساتید میدانستند، برخی وضعیت سیاسی و اجتماعی کشور را مقصر میدانستند و هر کدام از منظری به مسئله نگاه میکردند. به عنوان سوال نخست میخواستم بپرسم ارزیابی کلی شما از وضعیت علمی کشور چیست و به نظر شما بیشترین ایراداتی که در سیستم علمی ما وجود دارد ناظر به کدام بخش است؟
به نظر من وضعیت علم در کشور به هیچ وجه مطلوب نیست و پیشرفت علمی در دانشگاهها و مراکز علمی به چشم نمیخورد. بله، در برخی فناوریها قدمهایی برداشتیم که آن ماجرای دیگری است ولی بحث من ناظر به علم است. به نظرم در این حوزه کاری انجام نمیشود و وضعیت ناامیدکننده است.
دلیل این مشکل چند نکته است؛ یکی به شرایط سیاسی و اجتماعی خود کشور برمیگردد. متاسفانه در میان اهل علم همتی برای ممحض شدن و تمام وقت کار کردن در موضوعات علمی وجود ندارد. مشکلات زیادی وجود دارد که موجب شده اساتید طراوت نداشته باشند تا فکر کنند و کار علمی کنند. نکته دیگر برمیگردد به اینکه کشور ما از لحاظ سیاسی به گونهای شده است که گروهی کاملا علم جدید را بیارزش قلمداد میکنند، این حرف درست نیست. باید به صورت زنده در جریان کارهای علمی و تحقیقات جدید قرار گرفت. متاسفانه در حال حاضر پیشرفتهایی که در دنیای معاصر وجود دارد خیلی بیارزش تلقی میشود. به نظرم این امر تعمدا صورت میگیرد و باعث میشود قافله علم در ایران عقب بماند. ما امروز شاهدیم با برچسبزنیهای مختلفی که در نهادهای علمی رواج پیدا کرده است به نحوی جلوی علم جدید گرفته میشود. بله، قطعا تعدادی از افراد روحیه غربزدگی دارند ولی نمیشود تفکر جدید را با انگ غربزدگی کنار زد، باید به ارزش تفکر جدید واقف بود و با نگاه انتقادی جلو رفت.
نکته بعدی این است؛ کسانی که دستاندرکار نهادهای علمی هستند اهل علم به معنای واقعی کلمه نیستند و در متن ماجرا حضور ندارند و از این مباحث خیلی دور هستند و اصلا نمیدانند بحث علمی چیست و باید چه سیاستگذاری صورت بگیرد. واقعیت این است بیشتر عزل و نصبهایی که انجام میشود بر اساس روابط و رویکردهای سیاسی صورت میگیرد و افراد صرفا به خاطر شهرت سیاسی مسئولیت مراکز علمی را بر عهده میگیرند. این در حالی است که نهاد علم باید استقلال داشته باشد و مدیریت دانشگاه را باید تماما به فضیلتمحوری منوط کنند. این مسئله خیلی مهم است و نتایج آن را در این چهل سال دیدهایم.
نکته بعدی این است؛ بودجههایی که صرف میشود جای درست صرف نمیشود و در جاهایی هزینه میشود که ارزش ندارد، آینده ندارد. باید روی مسائل محوری و مهم امروزی جامعه تمرکز شود و اینها مورد توجه قرار بگیرد. باید برای افرادی که واقعا کار علمی میکنند طراوتی فراهم آید و امکاناتی در اختیارشان قرار داده شود که با فراغت بال کار علمی انجام دهند. این نکته هم خیلی مهم است و باید نسبت به این قضیه توجه شود.
من گاهی اوقات اوضاع قبل و بعد از انقلاب را مقایسه میکنم میبینم حتی بزرگان ما مثل علامه طباطبایی و شهید مطهری که قبل از انقلاب بودند خیلی روحیه علمی بهتری نسبت به امروز داشتند. آنها دنبال فضیلت علمی بودند و شعارزدگی و رابطهمحوری را در فضای علم کنار میگذاشتند. مادامی که این کار در ایران صورت نگیرد هر کاری کنند نه تنها وضعیت علمی پیشرفت نخواهند کرد بلکه پسرفت خواهیم داشت. باید سیاستها تعدیل شود و نحوه نگاه ما به علم و عالم تغییر پیدا کند. شما ببینید یک دانشجوی علمی در جامعه ما چقدر ارزش دارد، یک سلبریتی چقدر ارزش دارد. در کشور ما سلبریتیها خیلی جولان میدهند و امکاناتشان خیلی بهتر از نخبگان علمی است. این نشان میدهد جامعه ما بیمار است. سیاستهایی که تدوین میشود بیمارگونه است. ما هنوز متوجه نشدیم علم چیست و چه ارزشی دارد. مادامی که وضعیت اصلاح نشود هیچ پیشرفتی در فضای علمی کشور صورت نخواهد گرفت.
*شما اشاره کردید که در کشور ما نوعی ضدیت با علم جدید وجود دارد. میخواستم بپرسم ریشه این مشکل را در کجا میبینید؟
به نظر من این مسئله بیشتر ریشههای سیاسی دارد. شاید بشود مسئله را اینطور تحلیل کرد که ما بعد از انقلاب میان علم غربی و علم اسلامی خطکشی داریم، پس این برچسبزنیها ریشههای تاریخی و سیاسی دارد. واقعیت این است که غرب سیاسی خیلی به کشورهای اسلامی ظلم کرده و ظلم میکند. از سوی دیگر بعد از انقلاب اسلامی، میان غرب سیاسی و غرب علمی و فکری یک خلطی صورت گرفت. ما میگوییم چون غرب سیاسی بد است هرچه در غرب علمی هست سکولار و بهدردنخور است؛ این نکاه دوم خیلی خطرناک است. شرایط سیاسی باعث شده این نگرش در کشور ما خیلی طرفدار پیدا کند.
بنابراین چند عامل در این زمینه دخیل است؛ یکی خلط غرب سیاسی و غرب فکری. البته من غرب فکری را صد درصد درست نمیدانم و باید نگاه انتقادی نسبت به آن داشت. به عبارت دیگر نباید قضیه را سیاه و سفید دید و گفت علم غربی یا کلا باطل است یا کلا صحیح. طبیعتا علم غربی حاصل تلاشهای بشری است، بعضیهایش درست است بعضیهایش درست نیست.
من عامل دیگر در این زمینه را سوء استفاده افراد ضعیف علمی میدانم؛ آنها برای اینکه در فضای کشور وجاهتی پیدا کنند، با شعار دادن میخواهند جای پایی برای خودشان باز کنند. این افراد توانایی برخورد علمی با تفکر جدید را ندارند و نمیتوانند آن را به درستی ارزیابی کنند، به درستی تحلیل کنند و نقاط قوت و ضعفش را ببینند. متاسفانه خیلی موسسات هم از این افراد استقبال میکنند. این از دردهای جامعه ماست که افرادی از این شعارها نان میخورند و مراکز علمی ما را معطل کردند و نمیگذارند مراکز علمی جایگاه خودشان را پیدا کنند.
عامل مهمتر در این زمینه که با عامل اول بیارتباط نیست دخالت سیاستمردان در حوزه علم است. اگر سیاستمردی خودش دانشمند باشد دخالتش در حوزه علم دخالت عالمانه است ولی اگر سیاستمردی اهل علم نباشد و نداند کار تحقیقی چیست باعث میشود علم صدمه ببیند.
من یک مثال ساده بزنم؛ بعد از صحبتهای مقام معظم رهبری همه به سمت هوش مصنوعی رفتند. الآن کسانی در این حوزه نظر میدهند که هیچ اطلاعات علمی در اینباره ندارند. طرف چون سیاستمدار شناختهشده است در این حوزه سخنرانی میکند. خب هر چیزی متخصص خودش را دارد. همانطور که یک عالم نمیتواند در حوزه سیاست نظر دهد یک سیاستمدار هم نمیتواند نظر صائبی در حوزه علم داشته باشد. متاسفانه این مسائل در کشور ما خلط میشود. باید شرایط به نحوی باشد که عالمان کار علمی خودشان را کنند، تحلیل کنند، نقد کنند، تلاشهای علمی خودشان را انجام دهند.
همان طور که اشاره کردم در دورهای که شهید مطهری و علامه طباطبایی زندگی میکردند اینگونه نبود که به جای تحلیل اندیشه غربی، بگویند این اندیشه از غرب آمده و آن را کنار بگذارند. آنها هیچوقت علت تخطئه یک تفکر را غربی بودن نمیدانستند. اصلا مرزبندی جغرافیایی در علم معنا ندارد. من این رویکرد را نه در آرای شهید صدر دیدم، نه در آرای علامه دیدم و نه در آرای شهید مطهری؛ اینها برخوردشان با اندیشهها منطقی بود. باید آن شیوه دوباره احیا شود و به انگ غربی بودن از مزایای تفکر جدید محروم نشویم. برخی دارند تعمدا این کار را در کشور میکنند. اینگونه علوم انسانی عقب میماند. این افراد میخواهند ما از مزایای تفکر جدید بیبهره باشیم. باز تاکید میکنم بحث این نیست که تفکر جدیدی را دربست بپذیریم بحث من این است که برچسبزنی را کنار بگذاریم و هر تفکری میآید براساس معیارهای علمی و فکری بسنجیم.
اتفاقا همین نزاع بین حوزه و دانشگاه هم موجود دارد. برخی اندیشههای جدید که در حوزه مطرح میشود را دانشگاهیان قبول نمیکند، برخی اندیشههای جدید که در دانشگاه مطرح میشود را حوزویان قبول نمیکنند. پس این جریان فقط میان غرب و ایران وجود ندارد بلکه در نهاد دوگانه حوزه و دانشگاه هم وجود دارد و این خیلی خطرناک است و موجب عقبماندگی کشور ما شده است.
ایکنا ـ به نظر میرسد انگیزه برخی برای ضدیت با علم جدید نوعی خودشیفتگی و خودبسندگی باشد. ادعایشان این است که ما در سنتمان همه چیز داریم و خودمان باید این مسیر را طی کنیم و علوم انسانی را بر اساس سنت بازتولید کنیم و به همین جهت با علم جدید سر ناسازگاری دارند. میخواستم بپرسم از نظر شما این دیدگاه صحیح است یا خیر و آیا سنت ما این ظرفیت را دارد؟
من نوشتهای دارم که قرار است منتشر شود ولی متاسفانه به دلیل برخی مشکلات هنوز منتشر نشده است. در آنجا دیدگاه خودم را راجع به این بحث مفصلا گفتهام. از یک طرف من خودم قائل هستم که علم دینی داریم و میتوانیم داشته باشیم، اما این حرف را نمیپذیرم هر چیزی در علم جدید آمده در سنت ما وجود دارد. اینها تنها حرف و شعار است!
دستاوردهای علوم جدید کم نیستند، در ژنتیک، در علوم شناختی، در فیزیک این همه دستاورد وجود دارد. اینها کجا در سنت ما وجود دارد؟ در علوم انسانی هم همین طور است. در کشور ما یک گوشه ناچیز علوم انسانی جدید وارد شده و ترجمه شده است و بحثهای جدیتر علوم انسانی هنوز وارد کشور ما نشده است. اینها کجا در سنت ما وجود دارد؟!
سنت دینی ما میتواند الهامبخش باشد و نکات جدید در اختیار ما قرار بدهد. در عین حال نباید از علم جدید غافل شد و نمیشود علوم جدید را به سنت تقلیل داد. سنت جایگاه خودش را دارد و باید از آن استفاده کرد ولی نمیپذیرم همه چیز در سنت ما وجود دارد. بله، یک انسان معصوم میتواند از قرآن و سنت همه چیز به دست بیاورد ولی ما معصوم نیستیم. ما انسانهای گنهکار از لحاظ معرفتی هم مشکل داریم و نمیتوانیم از کتاب و سنت همه علوم را به دست بیاوریم. بر فرض هم به دست بیاوریم کارایی ندارد و هیچ دردی از ما را دوا نخواهد کرد، چون عالم تغیر پیدا کرده و مسائل جدید ایجاد شده است که برای خودش راه حلهای جدید میطلبد.
*در سالهای اخیر دو اصطلاح در فضای کشور رایج شده یکی بومیسازی علوم انسانی و یکی اسلامیسازی که در پاسخ به پرسش قبل به آن اشاره کردید. میخواستم بپرسم دیدگاه شما راجع به این دو اصطلاح چیست و آیا الآن وقت بومیسازی و اسلامیسازی علوم انسانی هست یا باید فرایندی طی شود تا به این سمت برویم؟
من بومیسازی را در بخشی میپذیرم و میشود مباحثی که آنها دارند به زبان سنت ما ترجمه شود، ولی خیلی از مباحث این قابلیت را ندارند و بدون سابقه هستند. به همین جهت بومیسازی به این معنا که شما علم جدید را به زبان سنت ترجمه کنید همیشه امکانپذیر نیست. گویا خود پیشفرض بومیسازی این است هر چه در علم جدید میآید قابل برگرداندن به چیزی است که در تراث ما وجود دارد. من این را نمیپذیرم. بله، در بخشی میشود این را انجام داد، ولی در مورد همه علم جدید نمیشود این کار را انجام داد.
مشکل اساسی کسانی که این حوزه را بنیاد کردند این است که با تفکر جدید آشنایی جدی ندارند. معنا ندارد چیزی را که نمیشناسید اسلامیسازی کنید. کدام یک از این آقایان در علوم انسانی جدید تخصص دارند، کار کردند، حرفهای غربیها را فهمیدند تا بخواهند آن را نقد کنند و اسلامیسازی کنند. با این کارها علم درست نمیشود! علم را باید جامعه علمی دنیا بپذیرد. اگر شما یک نظریه اسلامی خوب درباره جامعه داشته باشید مورد توجه قرار میگیرد. اینطور نیست که آنها با همه چیز برخورد سکولار داشته باشند. اگر علم، علم باشد آنها دنبالش میآیند.
من میگویم ما هنوز به مقدار کافی با تفکر جدید آشنا نیستیم، لذا اسلامیسازی یک پروژه ناتمام است. نمیگویم غلط است ولی ناتمام است. واقعا آثاری که در این رابطه نوشته شده است تاسفبار است و نشان میدهد نویسندگان این آثار در جریان فضای فکری دانشمندان غربی نیستند. هنوز مراکز علمی ما با روشهای علمی جدید آشنا نیستند، با روشهای تحقیق درست آشنا نیستند. اینها معضلات جامعه علمی ماست، باید اینها حل شود. اگر حل شود اسلامیسازی به تدریج صورت میگیرد و دیگر این کارها لازم نیست.
مشکل این است ما هنوز به دنیای تفکر جدید وارد نشدیم، فقط یک گوشههایی از آن را میبینیم و بر همان اساس شروع به نقد و جایگزینسازی میکنیم. باید به تفکر غربی احاطه پیدا کرد. مسئله زبان خیلی مهم است. یک اتفاق خوبی که بعد از انقلاب افتاد این بود درصد کسانی که با زبان تخصصی آشنا هستند خیلی زیاد شد، قبل از انقلاب اینطوری نبود. در حوزه و دانشگاه بیشتر اساتید نسبتا با زبان تخصصی آشنا هستند. این نکته خوبی است. باید به تفکر غربی بیش از این بها داده شود.
*در بخش پایانی گفتوگو میخواستم به خود نهاد حوزه و دانشگاه بپردازیم. در چند دهه گذشته کمتر حرف جدیدی از اساتید حوزه و دانشگاه میشنویم و اساتید ما نمیتوانند جوایز معتبر حوزه علوم انسانی را به خود اختصاص دهند و نوعی تکرار مکررات در مقالات و کتابها دیده میشود. میخواستم در این بخش به ایراداتی که در حوزه و دانشگاه وجود دارد اشاره کنید.
من به نکاتی اشاره کردم که در این زمینه تاثیر گذاشته است. باز عرض میکنم برخورد سیاستزده با علم مشکل جدی است. متاسفانه در مراکزی که جایزه میدهند و تجلیل میکنند هم این سیاستها وجود دارد و دنبال این نیستند ببینند چه کسی حرف عمیق زده است. البته نمیگویم کلا اینگونه است ولی کمتر به موردی برمیخوریم با نگاه علمی دنبال قضیه رفته باشند.
مراکز علمی ما باید چند چیز را دنبال کنند تا فضای جدید شکل بگیرد و بتوانند نوآوریهایی داشته باشند. اول اینکه آشنایی با روشهای جدید در حوزه هر تخصصی جدی گرفته شود. علم جدید معلول و مولود روشهای جدید است. افراد باید با روشهای جدید در حوزههای مختلف آشنا شوند، این یک نکته.
نکته دیگر بها دادن به مطالعات استراتژیک است. مثلا باید راجع به آینده دانشگاه در ایران مطالعات صورت بگیرد، راجع به علوم انسانی، راجع به جامعهشناسی در ایران آیندهپژوهی صورت بگیرد. این مسئله بر همه حوزهها سایه میافکند. متاسفانه ما این آیندهپژهی را نداریم.
مسئله بعدی مطالعات فرهنگی است. مطالعات فرهنگی ناظر به حوزه علم میتواند به مراکز سیاستگذار کمک کند، ببینند چه کار کنند تا مباحث علمی رونق یابد. باید با برخی علوم که علوم راهبردی هستند مثل علوم شناختی جدیتر برخورد شود. اینها دستاوردهای تفکر جدید است و غربیها با اینها کارهای گسترده و عمیق انجام میدهند. باید مطالعات استراتژیک را جدی بگیریم و به فکر تعمیق و گسترش دادن این مباحث باشیم.
اگر روشهای جدید در دانشگاهها جدیگرفته شود قطعا به زودی تحقیقات بسیار قویتری خواهیم داشت. این توصیهای است که به نظرم باید صورت بگیرد. ما چهل سال تجربه کردیم و میبینیم که با این سیاست به اینجا رسیدیم، پس باید مراکز سیاستگذار نگاه خودشان را تغییر دهند. چرا ایران باید در این نقطه از جغرافیای علمی محصور مانده باشد؟ چرا نباید بیش از این پیشرفت کند؟ باید همایشها و نشستهای زیادی راجع به این مسئله برگزار شود. کسی که جهل مرکب دارد هیچ وقت پیشرفت نمیکند. ما باید از این جهل مرکب بیدار شویم، چون ما نمیدانیم و نمیدانیم که نمیدانیم.
*اگر به عنوان سخن پایانی باید به نکتهای اشاره کنید بفرمایید.
شاید گسترش بیرویه دانشگاهها در کشور ما خودش یکی از عوامل این وضعیت بوده باشد. ایجاد دانشگاه در این حد لازم نبوده و باید محدودتر شود. نیاز نیست همه تحصیلات عالی داشته باشند. باید این تحصیلات عالی خاص کسانی باشد که شیفته علم هستند. این موضوع نیاز به فرهنگسازی دارد. الآن در کشور ما برای یک نفر افتخار است تحصیلات عالی داشته باشد. باید یک مقدار سیاستگذاری در این زمینه صورت بگیرد. ما در این حد به تحصیلات عالی نیاز نداریم. این همه تحصیلات عالی نشانه بیسوادی در کشور است، نه اینکه به معنای باسواد بودن یک ملت باشد. صرف اینک کسی دانشگاه برود و مدرک بگیرد نشانه باسواد بودن نیست. باید مراکز عالی به کسانی اختصاص پیدا کند که میخواهند علم را جلو ببرند و خودشان را وقف علم کند.