سخن درباره علم و دین تحلیل و بررسی رابطه آنها از دیرباز مورد توجه صاحبنظران، اندیشمندان و به ویژه فلاسفه بوده است؛ در طول تاریخ به ویژه قرون اخیر همواره منازعاتی میان علم و دین درگرفته که سبب شده اهمیّت این بحث را دو چندان نماید. علّامه طباطبائی از مفسران و متفکرّان مسلمان است که در قرن معاصر با بیان نظریات ارزشمندی به تبیین این رابطه پرداخته و با رفع تعارضهای بیان شده در این دوحوزه، به تعامل آنها اذعان داشته است. ایشان ضمن شناسایی قلمرو علم و دین و تبیین رسالت هر یک از آنها بر این باور است که در دین، شناخت علمی نقش مهمّی درفهم وتفسیر دقیقتر آیات قرآن دارد. علم در تحکیم باورهای دینی سهم بسزایی برعهده دارد، و هر دو از یکدیگر اثر میپذیرند. ایشان با انکار تعارض واقعی میان علم و دین معتقد است که امکان تعارض ظاهری میان علم و دین وجود دارد؛ امّا قابل رفع است. ایشان چهار راه حل در این زمینه ارائه میکند و بدین شکل به رفع تعارض آیات میپردازد: باتصرّف لفظی در آیات قرآن، تعارض مسطح بودن زمین، وبا تصرّف معنوی درآیات، تعارض نور دادن کرة ماه و همچنین با تضمینی ندانستن یافتههای علمی، تعارض نظریة تکامل با اندیشه دینی و با تبیینهای فلسفی، شبهه نسبت دادن بیماری روانی و جسمانی به شیطان را رفع نموده است. لذا در این خصوص با دکتر «محسن معارفی»، رئیس پژوهشکده علوم انسانی جامعه المصطفی(ص) العالمیه گفتگویی انجام دادیم که در ادامه مشروح آن تقدیم حضورتان می شود:
*چرا در بحران هایی از قبیل کرونا که در جهان به وجود آمد پاسخ هایی که دین می دهد از گزاره های علمی فاصله دارد یعنی پاسخ علم و دین همسو نیست این تعارضی که بین علم و دین وجود دارد چگونه باید حل شود؟
اینکه گفته می شود آن چرا را که علمای دین یا خود دین در مورد علم و دین گفته اند با گزاره های دین سازگار نیست، این یک تعبیر بسیار مسامحه ای و حتی غیر دقیق و نادرست است ، ما باید ببینیم وقتی می گوییم نزاع علم و دین یا ناسازگاری گزاره های علمی با گزاره های دینی منظورمان چیست، اگر تاریخچه این مساله را بررسی کنیم، می بینیم، بحث نزاع بین علم و دین به نزاع متدینین آن هم نزاع برخی دانشمندان بر سر ناسازگاری گزاره های علوم طبیعی و ادیان توحیدی بر می گردد.
در واقع ما ابتدا باید علم را تعریف کنیم که منظورمان از علم همان علوم طبیعی است ثانیا باید بدانیم که نزاع بین علم و دین همان نزاع بین متدینین و دانشمندان است آن هم بین برخی از آنها، لذا اگر ما آن جریان اصلی را در نظر بگیریم، چنین بحثی پیش نمی آید و نمی توان گفت که این حرف را نزنید، چون هم بین دانشمندان وهم بین روحانیون آزادی عمل وجود دارد، حتی دیده شده، وقتی برخی افراد معروف و شناخته شده جامعه که برای خود اسم و رسمی دارند، یک گزاره نادرستی را عنوان می کنند در همان جریان اصلی دینی، مخالفانی پیدا می کنند و می گویند برداشت شما از این گزاره غلط است اما اینکه ما این مساله را به پای دین بنویسیم و بگوییم این گزاره دینی با این گزاره علمی در تعارض بوده این درست نیست.
*در واقع شما اصل سوال را زیر سوال بردید؟ بله به خاطر اینکه شما باید دقیق مشخص کنید منظورتون کدام مساله در تاریخ است.مثلا قضیه فرگشت یا تکامل در کلیسا، زمانی که این این موضوع مطرح می شود و در مجامع علمی بیان می شود شما می بینید که در کلیسا چقدر نسبت به این مساله موضع می گیرند اینکه انسان اشراف مخلوقات است و این موضوع را زیر سوال می برد لطفا توضیح دهید؟
نظریه فرگشت یا تکامل توسط انتخاب طبیعی، که اولین بار در کتاب “منشأ انواع” چارلز داروین در سال ۱۸۵۹ سازمان یافت، فرایندی است که طی آن موجودات زنده به سبب تغییری که در شکل فیزیکی وراثتی یا صفات رفتاری خود به وجود میآورند، در طی زمان تغییر میکنند. تغییراتی که منجر به انطباق و سازش بیشتر موجود زنده با محیط زندگیاش شود، عملاً به بقا و زاد و ولدش کمک خواهد کرد.
اول اینکه اسلام با مسحیت قابل قیاس نیست، چون بحث علم و دین و حتی تعبیر خود علم و دین که یک تعبیر غیرواقعی و اغراق آمیز است این دو را در قبال هم قرار می دهند که این خود یک بحث تاریخی است و این به خاطر آن نکات تاریکی که نه تنها در تاریخ کلیسا بلکه در تاریخ بشریت می باشد که افرادی از روی تعصب به واضح ترین گزاره های عقلی اهتمامی نکردند و به جای اینکه آن حرف را بفهمند و متوجه شوند در این فکر بودند که چگونه انسان ها را شکنجه کنند.
حتی افرادی بودند که به جرم عدم اعتقاد به مرکزیت زمین اعدام شدند، خود گالیه هم بارها به به آنها گفت که از عقاید خود برگردند ولی آنها همچنان به روش باطل خود اصرار داشتند و در نهایت هم اعدام شدند، حتی خود گالیله در انظار عمومی و در حضور مقامات کلیسای ارتدوکس به ارتداد خوداعتراف کرد. او گفت: من به این عقیده ضاله که خورشید در مرکزیت کائنات قراردارد مجرم شناخته شدهام به این وسیله مراتب انزجار و تنفر خود را نسبت به اینگونه عقاید کفرآمیز و بهطور کل هرگونه انحرافی که مغایربا تعالیم کلیسای مقدس کاتولیک باشد اعلام میدارم لذا از این طریق از اعدام رهایی پیدا کرد. بنابراین به دلیل این نزاعی که در کلیسا راه انداخته بودند افراد زیادی اعدام شدند در حالی که این بحث فرگشت یا تکامل در بین مسلمانان هم وجود داشت.
*نظریه علامه طباطبایی در زمینه تعارض دین و علم چگونه است؟
نحوء برخورد اسلام زمینه تعارض علم با دین با مسحیت بسیار متفاوت است، علامه طباطبایى علم و دین را در تعارض واقعى نمىبیند و در موارد ناسازگار با تصرف لفظى و معنوى در آیات و قطعى ندانستن یافتههاى علمى، خود را به سنتگرایان نزدیک مىسازد. او معتقد است دین نقش برجستهاى در روششناسى علم داشته است. علامه دین اسلام را جامع همه نیازهاى دنیوى و اخروى انسان مىداند. حس و تجربه، عقل و اصول عقلى از روشهاى مهم علم شناخته مىشود. بسیارى از کارکردهاى اخلاقى و اجتماعى و مبادى اعتقادى دین نیز بر پایه عقل ساخته شده است. از سوى دیگر، وحى عمدهترین راه معرفت دین شناخته مىشود که کارآیى آن در تبیین متشابهات و گزارههاى دینى رخ مىنماید.
امروزه بطلان این حرف ها روشن و عیان گشته است و در نتیجه وجوهی که گفته اند باطل شده است، ببینید علامه می گویند: ممکن است از نوع تمثیل باشد پس نحو تمثیل از گزاره های علم بسیار فرق می کند لذا اینها خدمات متقابل علم و دین به یکدیگر است همان گونه که دین می اید و خدماتی به به علم و بشر ارایه می دهد که بدون آن زندگی راحت نیست، از سوی دیگر علم هم یک سری روشنگری ها نسبت به واقعیت ها دارد که برداشت های نادرست را تصحیح می کند.در دین اسلامی هم که ما معتقد به ان هستیم هم طبیعت و هم قرآن هر دو یک مولفه و یک خالق دارند، یعنی همان کسی که طبیعت را خلق کرده همان فرد هم قرآن را نازل کرده است.