الیوم الجمعة 2024/11/01
Skip to main content
×

تحذير

Assign the component VirtueMart to a menu item

هشتمین نشست تخصصی از سلسله نشست‌های لذت فلسفه با مشارکت مؤسسه فرهنگ و تمدن توحیدی با موضوع «چیستی و نحوه وجود فرهنگ؛ نگرشی نوین به فلسفه فرهنگ» با حضور و سخنرانی آیت‌الله استاد یدالله یزدان‌پناه برگزار شد. در این نشست حجت الاسلام و المسلمین دکتر علیرضا قائمی‌نیا، حجت الاسلام و المسلمین دکتر رضا غلامی، دکتر رضا صمیم و دکتر علی جوادی به عنوان ناقد حضور داشتند و سخنرانی کردند.

آیت‌الله استاد یزدان پناه در ابتدای این نشست توضیحاتی رادرباره کتاب خود ارائه کرد و افزود: با تعدادی از دوستان قرار بود مقولاتی را دنبال کنیم که من روی بحث تمدن، فرهنگ، جامعه، تاریخ و چیستی فرهنگ متمرکز شدم. در آن مجموعه که این بحث ها را انجام می‌دادیم من در چیستی فرهنگ، به مباحثی مانند تاریخ، تمدن و … اشاره کردم.

او ادامه داد: بسیاری از جامعه شناسان بزرگ که در فضای نظری جامعه شناسی هستند بدون یک اندیشه مباحث هستی شناسانه جامعه نمی توانند کار را پیش ببرند و حتی گیدنز در تدوین کتاب ساخت جامعه گفته که باید مباحث هستی شناسانه را در نظر گرفت بنابراین این اندیشه وجود دارد و حتی اگر جامعه شناسی به صورت آشکار آن را بیان نکند اما در پیش زمینه اش آن را در نظر می‌گیرد.

او افزود: از سوی دیگر نگاه فلسفه اسلامی به مباحث خاص است و منطقش روش اکتشافی است و می‌خواهد به حقایق دست یابد. در فضای معرفت شناسانه به گونه ای حرف می‌زنند که گویی دست یافتن به این روش دست نیافتنی است اما من معتقدم راه اصلی اکتشاف است و خطایمان را هم باید بر اساس همین روش در نظر بگیریم.

این استاد دانشگاه و حوزه با بیان اینکه ما نباید منطق اکتشاف را رها کنیم عنوان کرد: هر چند دیگران هم شیوه هایی برای خود دارند. بنابراین نکته دیگری که باید به آن توجه کرد اکتشاف است و ما می‌توانیم به واقع ها دست پیدا کنیم گرچه برخی از این واقع ها بسیار پیچیده هستند. بنابراین در این نوع مباحث ما ورود فراوان در فلسفه اسلامی نداریم و نمونه هایی در آثار فارابی، صدرا و برخی مفسران قرآنی یا آثار شهید مطهری و علامه هست اما آن گونه که باید نیست.

به گفته آیت‌الله استاد یزدان پناه، فارابی این کار را شروع کرد و ای کاش راه او ادامه می‌یافت. پس منطق ما منطق اکتشاف و قبول پیچیدگی راه است. من در بحث وجود تلاش می‌کردم از ابعاد مختلف نحوه وجود را تشریح کنم.

او مسئله دیگر را ادبیات نحوه وجود دانست و توضیح داد: برای این مقوله از صدرا استفاده کردم. فیلسوف باید روی نحوه های وجود کار کند و نحوه های مختلف وجود را تشخیص دهد و نحوه وجود فرهنگ و جامعه هم از این دست است و لذا من در کتاب تحت تاثیر ادبیات صدرا بودم.
او بیان کرد: از سوی دیگر باید چیستی را حل می‌کردیم. در کتاب هم بیان کردیم که اگر چیستی داریم رویش کار کنیم اگر نه که نمی شد روی آن کار کرد.

آیت‌الله استاد یزدان پناه بیان کرد: ما در کتاب دیدیم فرهنگ بخشی از جامعه است چون جامعه یک فشردگی اجتماعی معنایی و ساخت عینی دارد. در این راه مجبور بودیم شرح دهیم تا جایگاه آن بحث هم روشن شود.

او اضافه کرد: نکته دیگر مسئله نقطه آغاز در کتاب بود اینکه از کجا باید شروع کنیم در این زمینه یکی از گرفتاری ها این است که آغاز درست کجاست که به نتیجه درست برسیم. روی این موضوع تامل کردیم و در کارهایی افرادی مانند پارسا مطالبی را دیدم اما لزوما سر آن سفره ها ننشستم و بعد به اندیشه خود رسیدم.

این فلسفه پژوه با تاکید بر اینکه مسئله سرشت انسانی و نحوه وجود انسانی برایش مهم بوده گفت: جامعه یک پدیدار ویژه در تعامل ویژه انسانی است. بنابراین باید انسان را شناخت و ما روی نحوه وجودی شعوری ارادی تاکید کردیم. این نحوه وجودی شعوری ارادی دست ما را باز گذاشت و توانستیم استفاده خوبی از آن کنیم. بعد از این تبیین کردیم که ساحت های انسانی اعم از کنش، معرفت، احساسات، خلاقیت و … را شرح دهیم و آن ساحت ها دست ما را باز کرد چون ما می‌بینیم انسان با شعور و اطلاعات خودش کنش دارد و احساسات گاهی مایه کنشش است. من از همین جا ساحت های شعوری و ساحت های تعامل را در انسان بیان کردم.

او عنوان کرد: نکته دیگر انسان در موقعیت است؛ انسان بعد از اینکه ساحت تامل را دارد باید دید در چه موقعیتی این تعامل را پیاده می‌کند. اگر همه ساحت های شعوری و ارادی را باز کنیم می‌بینیم که این ساحت ها را باید در موقعیت تعامل انسانی توصیف کرد چون به دلیل ساحت شعوری و ارادی انباشتی به وجود می‌آید که در نهایت به پدیداری جامعه می‌انجامد.

آیت‌الله استاد یزدان پناه افزود: در ادامه مباحث کتاب ما زمینه کارمان آماده شد ما وقتی گفتیم جامعه دو بخش فشردگی معنایی و ساختی دارد اولا باید جامعه در کنار فرهنگ اثبات شود و این باعث شد ما به اثبات جامعه اشاره کردیم. برخی می‌گویند ما جامعه نداریم و فقط در کنار هم قرار گرفتن افراد است در حالیکه این گونه نیست. بعد رفتیم کنش معنادار انسان و ساحت شعوری ارادی انسان را شرح دادیم. انسان هر کنشی انجام می‌دهد معناددار است و من در کتاب مجبور شدم روی این موضوع تاکید کنم چون لازمه مباحث فلسفی در کتاب بود. از این رو تمام ساحت های پیش از کنش که در آن اثر می‌گذارد را به عنوان معنا در نظر گرفتیم و بنابراین این ساحت ها را خواه اطلاعات، احساسات، و … باشد معنی کردیم.
وی با بیان اینکه در ادامه کار به تراز فرهنگ و جامعه رسیدیم و گفتیم معنا باید عمومی و به عبارتی همگانی باشد بیان کرد: ما الان اگر در جامعه خودمان حرکتی می‌شود آن را درک می‌کنیم اما در جامعه دیگری آن را درک نمی کنیم. از سوی دیگر ما انباشت معانی در متفاهم عمومی داریم. گاهی ما حتی چیزی را از یک جهت نمی دانیم اما تلقی داریم که جز فرهنگ ماست و این در کتاب شرح داده شده است.
او افزود: در کتاب بحث های زبان و متعلقاتش خیلی قوی در بحث فرهنگ مطرح می‌شود و تلاش کردم به این مباحث هم بپردازم. در کنار این هم بیان کردیم فرهنگ به معنای متفاهم عمومی است و باید در سطح عمومی طرح شود نه فردی.

او بیان کرد: من در کتاب شرح دادم که چطور در ساختارها معنی موج می‌زند و در این باره هم از برخی از مباحث صدرا استفاده کردم. من در کتاب برخی از اصطلاحات جامعه شناسان تغییراتی ایجاد کردم و این نگرانی را برای از دست رفتن معانی اصلی مفاهیم داشتم. برخی از این اصطلاحات مانند سبک زیست است و من تلاش کردم از مفاهیم درستی استفاده کنم.

آیت‌الله استاد یزدان پناه با بیان اینکه بعد از شرح چیستی فرهنگ من ردپای آن را در نحوه وجود، گستره و … دنبال کردم توضیح داد: بعد در نحوه وجود فرهنگ ۶ مولفه را یافتیم. فرهنگ گسترده است اما ما شرح دادیم که چطور فرهنگ هویت واحد می‌یابد. از سوی دیگر فرهنگ بسیار سیال است و این سیالیت باعث می‌شود مدام مفاهیم تغییر کنند. در عصر اخیر به دست رسانه ها سطح سیالیت فرهنگ زیادتر شده است.
او با بیان اینکه فرهنگ مال اینک نیست و قد کشیده از دل تاریخ است یادآور شد: ما در کتاب درباره سریان فرهنگ در اعضای جامعه توضیح دادیم و اینکه هر فردی در جامعه جلوه ای از فرهنگ است با این وجود فرهنگ با همه هیمنه اش هویت استقلالی فرد را نمی گیرد چون نحوه شعوری ارادی انسان است که فرهنگ را می‌سازد.

آیت‌الله استاد یزدان پناه در پایان گفت: امیدوارم این کتاب فتح بابی در طرح مباحث فلسفی درباره فرهنگ باشد.

حجت الاسلام و المسلمین دکتر قائمی نیا در بخش دیگری از این نشست به عنوان ناقد کتاب سخن گفت و افزود: مباحثی معناشناسی، هستی شناسی، معرفت شناسی فرهنگ و … ذیل اچیستی فرهنگ بیان می‌شود. در کتاب ابعاد معرفتی و پدیدار شناسی فرهنگ با این که برجسته نشده اما وجود دارد، از سوی دیگر ما فلسفه استعلایی فرهنگ هم داریم که از کارهای کاسیرر منشعب می‌شود.

او با بیان اینکه کلمه فرهنگ تعدد معنایی دارد و این بدین معنا نیست که تعاریف مختلفی داریم بلکه حاکی از واقعیت‌هاست توضیح داد: من چهار معنی برای فرهنگ در نظر می‌گیرم. نخست معنای ارزشی فرهنگ است که در قرن ۱۶ و ۱۷ رخ داده است. دوم معنای جامعه شناختی فرهنگ است که در کتب جامعه شناختی وجود دارد و در کار ایشان این معنا جلوه کرده است. سوم معنای انسان شناسی از فرهنگ است که تحولی از کار جامعه شناسی است. حتی این بعد به جهان بینی و ساحت های زندگی انسان اعم از قومی و منطقه ای شکل و بنابراین به رابطه انسان با جهان، اشیا، طبیعت و … جهت می‌دهد. معنای چهارم هم در مطالعات فرهنگی به کار می‌رود و یک فرهنگی که معنای ملموس تری دارد را در نظر می‌گیرد.

دکتر قائمی نیا با بیان اینکه فلسفه فرهنگ هم می‌تواند همین چهار معنا را داشته باشد و کتاب حاضر بیشتر به معنای جامعه شناختی می‌پردازد بیان کرد: در کتاب قطعا نویسنده از منابع مختلف استفاده کرده که در کتاب نیامده است چون اساسا درباره فرهنگ منابع دست اول و مهمی وجود دارد از جمله کار اسمیت و .. که به آن اشاره نشده است. امروز انبوه ترجمه ها درباره فرهنگ موجود است گرچه منابع لاتین هم درباره فرهنگ کار کردند اما انتظار بود در کتاب دست کم به این ترجمه ها اشاره شود.

این استاد دانشگاه با بیان اینکه ساختار بحث اشکال صوری دارد و نظم منطقی ندارد عنوان کرد: شما باید از بحث معناشناسی شروع می‌کردید بعد همان ترتیب بین مسایل را مطرح می‌کردید. بحث معناشناسی فرهنگ ضعیف ترین بخش کتاب است و باید دیدگاه های مختلف درباره این موضوع در کتاب بیان می‌شد.

او با طرح سوالاتی درباره کتاب ادامه داد: اساسا مباحث کتاب فلسفه محض درباره فرهنگ است یا بحث های الهیاتی فلسفی است؟ آن طور که من استشمام می‌کنم گره زدن فرهنگ با روح خدا در کتاب جای نقد دارد. آیا از همه قابلیت های فلسفه اسلامی استفاده شده؟ چون به نظر می‌رسد مباحث فلسفه اسلامی در این باره بسیار زیاد است و می‌شد در کتاب از آن بهره برد.
به گفته او، بحث اعتباریات هنوز در حوزه علمیه جای خودش را پیدا نکرده و وزن اعتباریات در این اثر به مقداری که انتظار می‌رود نیست. چون فرهنگ با اعتباریات ارتباطات شدید دارد و اگر ادارکات به اعتباری و حقیقی تقسیم می‌شود فرهنگ هم به همین صورت است بنابراین این بحث نیاز به بسط دارد.

دکتر قائمی نیا گفت: در کتاب به فرهنگ به معنای معانی انباشته شده اشاره کردید اما سوال این است آیا فرهنگ این است یا فرهنگ نقش طرح واره ای و جهت دهی دارد و به ساحت های دیگر انسان جهت می‌دهد؟ آیا اگر ادعاهای اصلی شما را در کتاب جمع کنیم با نگاه کانتی گره نخورده؟ چون شما سریان، انباشت فرهنگ و … می‌بینید و مفر شما برای فاصله گرفتن از نگاه کانتی چیست؟

در ادامه دکتر غلامی ضمن تشکر از تشریف فرمایی استاد ارجمند حضرت آیت الله یزدان پناه به موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی گفت: موجب افتخار است و من و همکارانم امروز خیلی خوشحال هستیم. موضوع بحث این نشست، گفتگو درباره کتاب ارزشمند استاد یزدان پناه با عنوان «چیستی و نحوه وجود فرهنگ» است. این کتاب نقاط قوت فراوانی دارد: جامعیت، عُمق و انسجام نسبی مباحث و مواجهه ای که با تمدن دارد ( که همه وجوه جامعه در آن مجتمع است)؛ و از همه مهم تر، استنطاق فلسفه اسلامی در باب بُنیان فرهنگ است که تاکنون در این تراز صورت نگرفته است. شاید بتوان از این کار ارزشمند به مثابه یک نظریه جدید برای تداوم فلسفه در مسائل فردی و اجتماعی دست یافت که البته جا دارد این نظریه از کتاب استخراج شده و جداگانه درباره آن بحث شود.

وی افزود: خودم را خیلی شایسته نقد این کتاب ارزشمند نمی بینم و لذا بیشتر سئوالات و ابهاماتی در ذهن دارم که آنها را به اجمال خدمتتان عرض می‌کنم تا بیشتر بهره‌مند شوم:

یکم. ورود به فلسفه فرهنگ باید از کلی به جزئی باشد یا از جزئی به کلی؟ کدامیک با عینیت فرهنگ سازگاری بیشتر دارد؟ فلسفه فرهنگ هم مانند فلسفه تاریخ می تواند از دو مسیر خودش را به مقصد که همان دست یابی به قوانین کلی تاریخی برای داوری درباره جامعه و سرنوشت آن است، برساند. درباره تاریخ می توان از کلی به جزئی رسید تا قوانین کلی را به اثبات رساند یا از جزئی به کلی دست یافت تا قانون گذاری کرد. البته منظور از جزئی در اینجا، می تواند مواجهه علمی یعنی scientific باشد. بنابراین، سئوال بنده در اینجا در باب روش شناسی کتاب است. کتاب کدام روش‌شناسی را برای خود برگزیده است و از روش تجربی تا چه حد و با کدام منطق استفاده کرده است؟ آیا استفاده از روش تجربی را می توان در دل روش‌شناسی فلسفه فرهنگ از منظر فلسفه اسلامی تئوریزه نمود؟

دوم. توجیه فرهنگ با فلسفه همه جا ممکن نیست. فرهنگ یک امری است که بیش از آنکه با عقل گره خورده باشد، با عواطف و با وهم و خیال گره خورده است. با این وصف، شاید بشود گفت فرهنگ در همه جا در مشت فلسفه قرار نمی گیرد.

سوم. دگرگونی دائم فرهنگ را چگونه باید با کمک فلسفه اسلامی توجیه کرد؟ فرهنگ حتما یک هسته سخت دارد که البته درباره کمّ و کیف آن- و مصون بودن یا نبودن آن از نسبیت- باید در جای خود صحبت کرد. اما لایه های پیرامونی هسته سخت فرهنگ، نرم و شناور است و این شناوری، جزو خصلت های اصلی فرهنگ است، این شناوری چند درصد از فرهنگ را شامل می شود و چگونه توجیه می‌شود؟

چهارم. جدای از تغییر خود فرهنگ، نسبی بودن فهم ما از فرهنگ هم مسأله دیگری است که نمی توان از کنار آن به سادگی گذشت. هر فردی از جامعه، می تواند در عین حال که به برداشت های مشترکی از فرهنگ برسد، برداشت های ذو مراتب و حتی بعضا ناهمگون از فرهنگ داشته باشد. این می تواند روی تحولات عینی فرهنگ هم اثرگذار باشد. از این منظر، یعنی با ملاحظه دگرگونی دائم فرهنگ و نسبیت فهم فرهنگ، این اصلِ «توحّد فرهنگ» در کتاب، که بر اساس آن فرهنگ هویت واحد دارد کمی با چالش روبرو می شود. از این زاویه، حتی خود جنس واحد فرهنگ یا نخ تسبیحی که با آن هویت‌مندی شکل می گیرد هم با چالش روبروست که جا دارد فلسفه اسلامی برای آن پاسخ مناسبی داشته باشد.

پنجم. می توان صورت بندی فلسفیِ اینکه «اندیشه فرهنگ ساز است» را بیان کرد اما بر عکس چطور؟ یعنی چگونه می توان صورت بندی فلسفیِ اینکه «چگونه کُنش های فرهنگی، اندیشه را در انسان شکل می دهند»؟ را بیان نمود؟

ششم. خشما در کتاب اشاره فرموده‌اید که فلسفه فرهنگ یا وجود شناسی فرهنگ، از کجا و چگونه با فلسفه اسلامی پیوند می خورد؟ در واقع، ورودیه یا دروازه‌ای که فلسفه اسلامی از آن وارد فرهنگ میشود کجاست؟ به بیان دیگر، چگونه می توان فرهنگ را با کلی نگری مورد بررسی قرار داد در حالیکه امری به غایت جزئی است. مشکل ما در فلسفه تاریخ هم همین است. در کتاب جناب عالی، «انسان» به مثابه ورودیه انتخاب شده است اما به نظر می رسد انسان تا در قامت جامعه و مدنیت ظهور و بروز پیدا نکند، به عنوان ورودیه کافی نیست.

هفتم. جناب عالی این مطلب را در نظر داشته اید که ما تا وقتی در باب هستی جامعه نظریه ای ارائه ندهیم، دشوار است که درباره هستی فرهنگ نظریه ارائه کنیم چراکه فرهنگ مولود جامعه است. حالا بحث بر سر این است که آیا جامعه یک امر اعتباری است یا حقیقی؟ آیا جامعه همان تجمیع افراد است یا ترکیب افراد؟ آیا ترکیب افراد، روحی فراتر از روح افراد را متولد می کند که خاصیت علی حده داشته باشد؟ پاسخ کتاب به این سئوالات می توانست صراحت بیشتری داشته باشد.

هشتم. موضوع بعدی، رابطه فرهنگ و علم است. چقدر فرهنگ در منظر ما به حقایق و واقعیت ها موثر است و اگر اینگونه باشد می توان فرهنگ را بنیاد علم، اعمّ از معرفت و علم تجربی و تفسیری در نظر گرفت. البته بنیادی که به قول کوهن، تا قبل از شکل گیری یک انقلاب فرهنگی، پا برجاست.

نهم. پرسش دیگر من این است که در منظر این کتاب، دین جزئی از فرهنگ یا تمام فرهنگ است؟ در اینصورت، ثابت و متغیر دینی در فلسفه فرهنگ چگونه بحث می شود؟ یا منطقه الفراغ کجاست و چه حد و اندازه‌ای دارد؟

دهم. این کتاب خود را به صورت نانوشته محدود به جامعه عقلی- الهی می کند؛ حال این سئوال قابل طرح است که آیا در اینصورت فرهنگ جهانی امر ممکنی هست یا نه؟ وقتی از فرهنگ جهانی سخن به میان می آید، باید توجه داشت که در این فرهنگ آمیزه‌ای از ادیان و مکاتب بشری به علاوه سلایق و ذائقه‌های متنوع و متکثر وجود دارد که لزوماً با منطق حق و باطل قابل توجیه نیست. در اینصورت، آیا می توان تعریف کتاب درباره فرهنگ را به فرهنگ جهانی هم تسرّی داد؟ این در حالی است که امروز سطحی از فرهنگ جهانی وجود دارد.

یازدهم. یک چیزی که جای آن در کتاب خالی است، تمایزات نظریه فلسفی جناب عالی درباره فرهنگ با نظریات فلاسفه مشهوری است که تا الان ارائه شده است؟ چه فلاسفه اسلامی و چه فلاسفه غرب.

دوازدهم. از نظر جناب عالی با این چیستی و نحوه وجود فرهنگ که کتاب نهایتاً به آن رسیده است، معماری فرهنگی یا مهندسی فرهنگی ممکن است؟ آیا نحوه تکوین و تکوّن فرهنگ در دیدگاه جناب عالی چه پاسخی به این سئوال اساسی می دهد؟ در نگاه جناب عالی فرهنگ قانونمند است اما قانونمندی منجر به پروژه‌ای دیدن فرهنگ است یا پروسه دیدن فرهنگ است زیرا که قانون‌مندی می تواند وجه پروسه ای داشته باشد.

پاسخ به انتقادات

آیت الله یزدان پناه در ادامه بخش نخست نشست در پاسخ به منتقدان بیان کرد: بین فلسفه فرهنگ با خود فرهنگ فرق بگذارید! اگر در فرهنگ عواطف و خیال هست بدین معنی نیست که نمی شود درباره آن بحث فلسفی کرد. این به معنای نگاه درجه دوم داشتن به فرهنگ است. پس اصل نگاه فلسفی این است که هویت فرهنگ چیست؟ من در شرح معانی فرهنگ همه ابعاد اعم از خیالات، خرافات و … را آوردم چون فلسفه نمی خواهد کار خیالی بکند.

او در پاسخ به اینکه چرا دگرگونی فرهنگ با فلسفه شرح داده می‌شود؟ توضیح داد: فرهنگ هویت سیال دارد و باید بدانیم. حتی درباره بحث نسبی بودن فرهنگ باید بگوییم توحد لایه بنیادین فرهنگ است و پرسشهای اصلی انسان درباره تعامل با جهان پاسخ هایی که داده می‌شود لایه های دوم و سوم را پر می‌کند. توحد در عین سیالیت و تغییر لایه بنیادین فرهنگ است. شما ممکن است بگویید کل جامعه غربی بر اساس لیبرالیسم حرکت می‌کند اما برخی از تغییرات سلیقه ای است. ما الان دچار مدرنیته هستیم و برخی از مباحث فرهنگی ما را متحول کرده اما تا کجا می‌توان گفت هویت برقرار است پس تا هویت هست توحد هم هست.

او ادامه داد: اینکه در کتاب بیان شده کنش های فرهنگی، فرهنگ را شکل می‌دهد بیان کردم بله این طور است و چگونه می‌شود یک فرهنگ در کنش از کنش ها سرازیر می‌شود. به طور مثال گاهی کاری که می‌کنیم بنیادی دارد، آن بنیاد معنی دارد و معنی در دل عمل یا عمق می‌یابد یا بازسازی می‌شود.

آیت الله یزدان پناه درباره نسبت فرهنگ و علم هم بیان کرد: دسته ای از مباحث کلان فلسفی اینگونه است که وقتی ما اندیشه خدا را در جامعه پذیرفتیم و این تقبل علمی و اجتماعی در جامعه بسط می‌یابد. پس تا وقتی تقبل باشد توسعه می‌یابد. علم هم تا لایه رویین می‌آید و گاهی علم به تامین سلیقه های متفاوت در فرهنگ کمک می‌کند.

این استاد حوزه و دانشگاه بیان کرد: درباره اینکه دین جزیی فرهنگ است باید بگویم دین بخشی از فرهنگ است و لزوما همه مبحث دین فرهنگی نیست و اساسا لازم نیست دین همه مباحث فرهنگی را در بگیرد مانند حجاب که بر اساس فرهنگ ها تغییر می‌یابد.

او گفت: من تلاش کردم به برخی از تمایزات فلسفی اشاره کنم اما به طور مثال من به نظریه اعتباریات علامه نقد دارم و به گستردگی ایشان که فرهنگ را با اعتباریات می‌سنجد قایل نیستم. اعتباریات تنها بخشی از فرهنگ است.

یزدان پناه درباره معانی متعدد فرهنگ بیان کرد: من روی تاریخ، فرهنگ، جامعه و تمدن تمرکز کردم چون معتقدم این مباحث باعث می‌شود ما تامل اجتماعی داشته باشیم.

او درباره منابع کتاب توضیح داد: بعد از تدوین کتاب منابعی مانند کتاب دکتر مصلح، داریوش آشوری و … آمد اما من می‌خواستم اصل اندیشه را داشته باشم و روی عرف عامیانه فرهنگ تمرکز کنم که وجه جامعه شناسی دارد. من می‌خواستم به نحوه وجودی فرهنگ اشاره کنم.

او با تاکید بر اینکه گره های کور در کتاب وجود دارد که شاید باعث شود این طور به نظر برسد کتاب نظم منطقی ندارد بیان کرد: ما تلاش کردیم چیستی مای پیش از وجود را شرح دهیم. بعد آن را اثبات کرده و در نهایت چیستی فرهنگ را بیان کردیم.

او گفت: روح خدا هویتی دارد که انسان را از سایر موجودات جدا می‌کند و روح خداوندی هویت اصلی اش شعوری اداری است اما شعور و اراده خاص است. اگر کسی سرشت انسانی را قبول کند و در تعاملات انسانی قرار بگیرد روح خداوندی را می‌تواند مشاهده کند و یک پدیدار است.

آیت الله یزدان پناه در پایان گفت: اما اینکه در کتاب نگاه من با نگاه نوکانتی گره خورده باید بگویم منطق اکتشاف حض واقعی را می‌گوید اما هضم نمی شود اما در نگاه نوکانتی انسان هضم می‌شود و جامعه خودش را به فرد تحمیل می‌کند.

بخش دوم نشست به سخنرانی دکتر جوادی اختصاص داشت. جوادی در ابتدای این نشست درباره این کتاب گفت: جامع ترین نگاه محض به فلسفه فرهنگ در جامعه ایرانی است. ما در فلسفه های مضاف شاید دو دهه است که جدی تر وارد شدیم و هنوز هم در فلسفه فرهنگ و هنر و تربیت و جامعه به اجماع نرسیدیم.

او ادامه داد: ما در نظریه پردازی در عالم اسلا می‌با غربی تفاوت داریم. در نظریه پردازی در عالم دینی ما متکی به کشف هستیم اما در عالم غربی بعد از مفهوم پردازی سعی می‌شود شبکه معنایی خاصی توسعه یابد. حتی اگر منسجم و منظم باشد ما نباید این مسیر را در عالم بومی طی کنیم چون عقل خودبنیاد به ما این اجازه را نمی دهد.

او با اشاره به نقد فرمی و صوری گفت: در نظریه پردازی بهتر است صورت بندی منسجم تر و منظم تر در کتاب بیان شود. اگر کتاب از نحوه وجود شروع می‌شد و به چیستی فرهنگ می‌رسید و در نهایت علت غایی فرهنگ بیان می‌شد کتاب نظم بهتری پیدا می‌کرد.

این مدرس دانشگاه بیان کرد: نویسنده در صفحه ۴۵۸ بحث زبان را بیان کرده که در لایه ظاهر قرار می‌گیرد در صورتی که زبان خودش منبع وجودی است که بن فرهنگ است و اینجا نمی شود چنین تعبیری را برایش به کار برد.

او در پایان گفت: بعد از اینکه نظریه محض فرهنگی به اجماع می‌رسد باید کاربست آنها را در فلسفه فرهنگی، سیاست گذاری فرهنگی و … استفاده کرد وگرنه بی مایه فتیر است.

دکتر رضا صمیم هم در بخش دیگری از این نشست طی سخنانی گفت: من کتاب را خواندم. نویسنده در کتاب هم از جامعه شناسی استفاده کرده و هم آن را نقد کرده است. آن چیزی که برای من جالب بود ادعای اصلی نویسنده است.

او ادامه داد: ادعا کتاب این است که قصد دارد فلسفه اسلامی را به جامعه و فرهنگ بسط دهد. این ادعای مهمی است و من را یاد ادعای در فلسفه غرب می‌اندازد. در غرب هم تصمیم گرفتند فلسفه را به ساحت فرهنگ بسط دهند اما بعد نتیجه گرفتند دراین صورت باید پایان فلسفه را اعلام کنند. چون وقتی بحث انتزاعی را به قلمرو عینی امتداد دهند فلسفه از کار می‌افتد و بنابراین پایان فلسفه را اعلام کردند.

عضو هیئت علمی موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی بیان کرد: اما پروسه پایان فلسفه از قرن ۱۶ شروع شده بود چون ساحت قلمرو امر واقعی ساحت عواطف و کنش هاست و چیزهایی است که فلاسفه آنها را به سخره می‌گرفتند. اسپینوزا هم پایان فلسفه را در غرب اعلام می‌کند وقتی می‌خواهد به جامعه بپردازد.

شما در پیشگفتار گفتید من می‌خواهم فرهنگ را آن طور که هست بفهمم اما نتیجه ای که می‌گیرید مهم است پس نمی شود از فلسفه نتایج عملی برای حوزه فرهنگ استخراج کرد. البته شما اعلام کردید این آرمانتان هست. چطور می‌شود پایان فلسفه را اعلام نکرد و به ساحت جامعه و فرهنگ رسید؟

دکتر صمیم گفت: بعد از اعلام مرگ فلسفه جامعه شناسی پدید می‌آید. شما از اصالت امر انتزاعی آغاز می‌کنید، چون در چهارچوب فلسفه اسلامی و صدرا می‌مانید. فلسفه اسلامی هم در چهارچوب انتزاعی باقی می‌ماند و حالا آرمان این است که از دل امر انتزاعی امر واقعی بیرون بکشید؟! این چطور ممکن است؟ نکند آغاز از انتزاع ما را به فراموشی امر واقعی بکشاند!

دکتر صمیم با بیان اینکه آرمان فلسفه این بود که فضیلت را ممکن کند یادآور شد: فلاسفه اما در سنت اسلامی معتقد به شهود هستند حالا چطور می‌شود با ماندن در قلمر انتزاع به امر واقع رسید و این بزرگترین چالش این کتاب است. باید دید چگونه می‌شود از حیث روشی از قلمرو انتزاعی عبور کرد و به امر واقع رسید. ما در جامعه شناسی از امر انتزاعی می‌گذریم و به امور عینی می‌پردازیم.

او گفت: هنوز بحث های جامعه شناسانه در بحث فرهنگ که خودشان را در امر واقع محدود می‌کنند مقبول تر است در حالیکه شما در کتاب تکیه بر امر انتزاعی داشتید.

آیت الله یزدان پناه در پاسخ به دو منتقد بعدی کتاب گفت: من تلاش کردم در کتاب نظم فلسفی را حفظ کنم اما بر اساس روش حرکت کردم. زبان هم در همه حوزه ها حاضر است اما در پرسشهای بنیادینی که فرهنگ را می‌سازد زبان غلبه ندارد. بنابراین زبان را به این عنوان به آن نگاه کردم که زبان در اینجا امور ابرازی برای فرهنگ است.

او درباره نسبت فرهنگ و هنر هم بیان کرد: هنر با کیفیت ترین زبان برای شرح فرهنگ است و در فرهنگ هم هست و بسط آن را ایجاد می‌کند و در کتاب هم بیان کردم که چگونه بسط فرهنگ با هنر رخ می‌دهد.

او در پاسخ به صمیم درباره سخن اسپینوزا گفت: تعبیر اسپینوزا بیان فلسفی است. شما می‌توانید از یک بیان فلسفی فرار کنید اما از کل فلسفه نمی توان عبور کرد. حتی بیانات شما هم می‌تواند نوعی فلسفه ورزی باشد.

آیت الله یزدان پناه تاکید کرد: فرض کنید فرهنگ همه اش عواطف باشد اما من از منظر جامعه شناختی آن را بررسی کردم. معتقدم فلسفه از منظر درجه دوم نگاه می‌کند و می‌گوید انسان هویتش عواطفش است و چگونه عواطفش منجر به عمل می‌شود. گیدنز که خودش نظریه پرداز است می‌گوید ما ناچار هستیم به مباحث هستی شناسانه بپردازیم.

این استاد حوزه و دانشگاه گفت: برگر می‌گوید تمام علوم انسانی جدید آمده که جای دین و فلسفه را بگیرد چون حلال تمام مشکلات علوم انسانی و سرآمد آن جامعه شناسی است اما حتی در همین مباحث برگر و لاکمن کلی مباحث فلسفه است. انتزاعی یعنی کلی ساری. ما تعبیر اشتباهی از انتزاعی داریم.

او تاکید کرد: من معتقدم الان برخی به صورت جدی به فلسفه برگشتند چون نتوانستند به پرسش های اساسی پاسخ بدهند. اینکه سرشت انسانی و طبیعت انسانی داریم یا خیر پرسش های مهمی است. البته ما نباید احساس را آن قدر غلیظ کنیم که جایی برای فلسفه نباشد.

او در پایان گفت: من در کتاب تحلیل فلسفی از فرهنگ داشتم که عواطف بخشی از آن است نه همه آن! در باب فلسفه اگر کسی می‌خواهد نفی اش کند این است که فلسفه هویتا به امر واقع نمی پردازد. طبیعی است که حتی در جامعه شناسی هم راه های زیادی پیموده شده اما لزوما همه اش به نتیجه نرسیده است. فلسفه هم به همین شکل است و باید فلسفه را در حوزه فرهنگ استفاده کرد.

هشتمین نشست تخصصی از سلسله نشست‌های لذت فلسفه با مشارکت مؤسسه فرهنگ و تمدن توحیدی با موضوع «چیستی و نحوه وجود فرهنگ؛ نگرشی نوین به فلسفه فرهنگ» با حضور و سخنرانی آیت‌الله استاد یدالله یزدان‌پناه برگزار شد. در این نشست حجت الاسلام و المسلمین دکتر علیرضا قائمی‌نیا، حجت الاسلام و المسلمین دکتر رضا غلامی، دکتر رضا صمیم و دکتر علی جوادی به عنوان ناقد حضور داشتند و سخنرانی کردند.

آیت‌الله استاد یزدان پناه در ابتدای این نشست توضیحاتی رادرباره کتاب خود ارائه کرد و افزود: با تعدادی از دوستان قرار بود مقولاتی را دنبال کنیم که من روی بحث تمدن، فرهنگ، جامعه، تاریخ و چیستی فرهنگ متمرکز شدم. در آن مجموعه که این بحث ها را انجام می‌دادیم من در چیستی فرهنگ، به مباحثی مانند تاریخ، تمدن و … اشاره کردم.

او ادامه داد: بسیاری از جامعه شناسان بزرگ که در فضای نظری جامعه شناسی هستند بدون یک اندیشه مباحث هستی شناسانه جامعه نمی توانند کار را پیش ببرند و حتی گیدنز در تدوین کتاب ساخت جامعه گفته که باید مباحث هستی شناسانه را در نظر گرفت بنابراین این اندیشه وجود دارد و حتی اگر جامعه شناسی به صورت آشکار آن را بیان نکند اما در پیش زمینه اش آن را در نظر می‌گیرد.

او افزود: از سوی دیگر نگاه فلسفه اسلامی به مباحث خاص است و منطقش روش اکتشافی است و می‌خواهد به حقایق دست یابد. در فضای معرفت شناسانه به گونه ای حرف می‌زنند که گویی دست یافتن به این روش دست نیافتنی است اما من معتقدم راه اصلی اکتشاف است و خطایمان را هم باید بر اساس همین روش در نظر بگیریم.

این استاد دانشگاه و حوزه با بیان اینکه ما نباید منطق اکتشاف را رها کنیم عنوان کرد: هر چند دیگران هم شیوه هایی برای خود دارند. بنابراین نکته دیگری که باید به آن توجه کرد اکتشاف است و ما می‌توانیم به واقع ها دست پیدا کنیم گرچه برخی از این واقع ها بسیار پیچیده هستند. بنابراین در این نوع مباحث ما ورود فراوان در فلسفه اسلامی نداریم و نمونه هایی در آثار فارابی، صدرا و برخی مفسران قرآنی یا آثار شهید مطهری و علامه هست اما آن گونه که باید نیست.

به گفته آیت‌الله استاد یزدان پناه، فارابی این کار را شروع کرد و ای کاش راه او ادامه می‌یافت. پس منطق ما منطق اکتشاف و قبول پیچیدگی راه است. من در بحث وجود تلاش می‌کردم از ابعاد مختلف نحوه وجود را تشریح کنم.

او مسئله دیگر را ادبیات نحوه وجود دانست و توضیح داد: برای این مقوله از صدرا استفاده کردم. فیلسوف باید روی نحوه های وجود کار کند و نحوه های مختلف وجود را تشخیص دهد و نحوه وجود فرهنگ و جامعه هم از این دست است و لذا من در کتاب تحت تاثیر ادبیات صدرا بودم.
او بیان کرد: از سوی دیگر باید چیستی را حل می‌کردیم. در کتاب هم بیان کردیم که اگر چیستی داریم رویش کار کنیم اگر نه که نمی شد روی آن کار کرد.

آیت‌الله استاد یزدان پناه بیان کرد: ما در کتاب دیدیم فرهنگ بخشی از جامعه است چون جامعه یک فشردگی اجتماعی معنایی و ساخت عینی دارد. در این راه مجبور بودیم شرح دهیم تا جایگاه آن بحث هم روشن شود.

او اضافه کرد: نکته دیگر مسئله نقطه آغاز در کتاب بود اینکه از کجا باید شروع کنیم در این زمینه یکی از گرفتاری ها این است که آغاز درست کجاست که به نتیجه درست برسیم. روی این موضوع تامل کردیم و در کارهایی افرادی مانند پارسا مطالبی را دیدم اما لزوما سر آن سفره ها ننشستم و بعد به اندیشه خود رسیدم.

این فلسفه پژوه با تاکید بر اینکه مسئله سرشت انسانی و نحوه وجود انسانی برایش مهم بوده گفت: جامعه یک پدیدار ویژه در تعامل ویژه انسانی است. بنابراین باید انسان را شناخت و ما روی نحوه وجودی شعوری ارادی تاکید کردیم. این نحوه وجودی شعوری ارادی دست ما را باز گذاشت و توانستیم استفاده خوبی از آن کنیم. بعد از این تبیین کردیم که ساحت های انسانی اعم از کنش، معرفت، احساسات، خلاقیت و … را شرح دهیم و آن ساحت ها دست ما را باز کرد چون ما می‌بینیم انسان با شعور و اطلاعات خودش کنش دارد و احساسات گاهی مایه کنشش است. من از همین جا ساحت های شعوری و ساحت های تعامل را در انسان بیان کردم.

او عنوان کرد: نکته دیگر انسان در موقعیت است؛ انسان بعد از اینکه ساحت تامل را دارد باید دید در چه موقعیتی این تعامل را پیاده می‌کند. اگر همه ساحت های شعوری و ارادی را باز کنیم می‌بینیم که این ساحت ها را باید در موقعیت تعامل انسانی توصیف کرد چون به دلیل ساحت شعوری و ارادی انباشتی به وجود می‌آید که در نهایت به پدیداری جامعه می‌انجامد.

آیت‌الله استاد یزدان پناه افزود: در ادامه مباحث کتاب ما زمینه کارمان آماده شد ما وقتی گفتیم جامعه دو بخش فشردگی معنایی و ساختی دارد اولا باید جامعه در کنار فرهنگ اثبات شود و این باعث شد ما به اثبات جامعه اشاره کردیم. برخی می‌گویند ما جامعه نداریم و فقط در کنار هم قرار گرفتن افراد است در حالیکه این گونه نیست. بعد رفتیم کنش معنادار انسان و ساحت شعوری ارادی انسان را شرح دادیم. انسان هر کنشی انجام می‌دهد معناددار است و من در کتاب مجبور شدم روی این موضوع تاکید کنم چون لازمه مباحث فلسفی در کتاب بود. از این رو تمام ساحت های پیش از کنش که در آن اثر می‌گذارد را به عنوان معنا در نظر گرفتیم و بنابراین این ساحت ها را خواه اطلاعات، احساسات، و … باشد معنی کردیم.
وی با بیان اینکه در ادامه کار به تراز فرهنگ و جامعه رسیدیم و گفتیم معنا باید عمومی و به عبارتی همگانی باشد بیان کرد: ما الان اگر در جامعه خودمان حرکتی می‌شود آن را درک می‌کنیم اما در جامعه دیگری آن را درک نمی کنیم. از سوی دیگر ما انباشت معانی در متفاهم عمومی داریم. گاهی ما حتی چیزی را از یک جهت نمی دانیم اما تلقی داریم که جز فرهنگ ماست و این در کتاب شرح داده شده است.
او افزود: در کتاب بحث های زبان و متعلقاتش خیلی قوی در بحث فرهنگ مطرح می‌شود و تلاش کردم به این مباحث هم بپردازم. در کنار این هم بیان کردیم فرهنگ به معنای متفاهم عمومی است و باید در سطح عمومی طرح شود نه فردی.

او بیان کرد: من در کتاب شرح دادم که چطور در ساختارها معنی موج می‌زند و در این باره هم از برخی از مباحث صدرا استفاده کردم. من در کتاب برخی از اصطلاحات جامعه شناسان تغییراتی ایجاد کردم و این نگرانی را برای از دست رفتن معانی اصلی مفاهیم داشتم. برخی از این اصطلاحات مانند سبک زیست است و من تلاش کردم از مفاهیم درستی استفاده کنم.

آیت‌الله استاد یزدان پناه با بیان اینکه بعد از شرح چیستی فرهنگ من ردپای آن را در نحوه وجود، گستره و … دنبال کردم توضیح داد: بعد در نحوه وجود فرهنگ ۶ مولفه را یافتیم. فرهنگ گسترده است اما ما شرح دادیم که چطور فرهنگ هویت واحد می‌یابد. از سوی دیگر فرهنگ بسیار سیال است و این سیالیت باعث می‌شود مدام مفاهیم تغییر کنند. در عصر اخیر به دست رسانه ها سطح سیالیت فرهنگ زیادتر شده است.
او با بیان اینکه فرهنگ مال اینک نیست و قد کشیده از دل تاریخ است یادآور شد: ما در کتاب درباره سریان فرهنگ در اعضای جامعه توضیح دادیم و اینکه هر فردی در جامعه جلوه ای از فرهنگ است با این وجود فرهنگ با همه هیمنه اش هویت استقلالی فرد را نمی گیرد چون نحوه شعوری ارادی انسان است که فرهنگ را می‌سازد.

آیت‌الله استاد یزدان پناه در پایان گفت: امیدوارم این کتاب فتح بابی در طرح مباحث فلسفی درباره فرهنگ باشد.

حجت الاسلام و المسلمین دکتر قائمی نیا در بخش دیگری از این نشست به عنوان ناقد کتاب سخن گفت و افزود: مباحثی معناشناسی، هستی شناسی، معرفت شناسی فرهنگ و … ذیل اچیستی فرهنگ بیان می‌شود. در کتاب ابعاد معرفتی و پدیدار شناسی فرهنگ با این که برجسته نشده اما وجود دارد، از سوی دیگر ما فلسفه استعلایی فرهنگ هم داریم که از کارهای کاسیرر منشعب می‌شود.

او با بیان اینکه کلمه فرهنگ تعدد معنایی دارد و این بدین معنا نیست که تعاریف مختلفی داریم بلکه حاکی از واقعیت‌هاست توضیح داد: من چهار معنی برای فرهنگ در نظر می‌گیرم. نخست معنای ارزشی فرهنگ است که در قرن ۱۶ و ۱۷ رخ داده است. دوم معنای جامعه شناختی فرهنگ است که در کتب جامعه شناختی وجود دارد و در کار ایشان این معنا جلوه کرده است. سوم معنای انسان شناسی از فرهنگ است که تحولی از کار جامعه شناسی است. حتی این بعد به جهان بینی و ساحت های زندگی انسان اعم از قومی و منطقه ای شکل و بنابراین به رابطه انسان با جهان، اشیا، طبیعت و … جهت می‌دهد. معنای چهارم هم در مطالعات فرهنگی به کار می‌رود و یک فرهنگی که معنای ملموس تری دارد را در نظر می‌گیرد.

دکتر قائمی نیا با بیان اینکه فلسفه فرهنگ هم می‌تواند همین چهار معنا را داشته باشد و کتاب حاضر بیشتر به معنای جامعه شناختی می‌پردازد بیان کرد: در کتاب قطعا نویسنده از منابع مختلف استفاده کرده که در کتاب نیامده است چون اساسا درباره فرهنگ منابع دست اول و مهمی وجود دارد از جمله کار اسمیت و .. که به آن اشاره نشده است. امروز انبوه ترجمه ها درباره فرهنگ موجود است گرچه منابع لاتین هم درباره فرهنگ کار کردند اما انتظار بود در کتاب دست کم به این ترجمه ها اشاره شود.

این استاد دانشگاه با بیان اینکه ساختار بحث اشکال صوری دارد و نظم منطقی ندارد عنوان کرد: شما باید از بحث معناشناسی شروع می‌کردید بعد همان ترتیب بین مسایل را مطرح می‌کردید. بحث معناشناسی فرهنگ ضعیف ترین بخش کتاب است و باید دیدگاه های مختلف درباره این موضوع در کتاب بیان می‌شد.

او با طرح سوالاتی درباره کتاب ادامه داد: اساسا مباحث کتاب فلسفه محض درباره فرهنگ است یا بحث های الهیاتی فلسفی است؟ آن طور که من استشمام می‌کنم گره زدن فرهنگ با روح خدا در کتاب جای نقد دارد. آیا از همه قابلیت های فلسفه اسلامی استفاده شده؟ چون به نظر می‌رسد مباحث فلسفه اسلامی در این باره بسیار زیاد است و می‌شد در کتاب از آن بهره برد.
به گفته او، بحث اعتباریات هنوز در حوزه علمیه جای خودش را پیدا نکرده و وزن اعتباریات در این اثر به مقداری که انتظار می‌رود نیست. چون فرهنگ با اعتباریات ارتباطات شدید دارد و اگر ادارکات به اعتباری و حقیقی تقسیم می‌شود فرهنگ هم به همین صورت است بنابراین این بحث نیاز به بسط دارد.

دکتر قائمی نیا گفت: در کتاب به فرهنگ به معنای معانی انباشته شده اشاره کردید اما سوال این است آیا فرهنگ این است یا فرهنگ نقش طرح واره ای و جهت دهی دارد و به ساحت های دیگر انسان جهت می‌دهد؟ آیا اگر ادعاهای اصلی شما را در کتاب جمع کنیم با نگاه کانتی گره نخورده؟ چون شما سریان، انباشت فرهنگ و … می‌بینید و مفر شما برای فاصله گرفتن از نگاه کانتی چیست؟

در ادامه دکتر غلامی ضمن تشکر از تشریف فرمایی استاد ارجمند حضرت آیت الله یزدان پناه به موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی گفت: موجب افتخار است و من و همکارانم امروز خیلی خوشحال هستیم. موضوع بحث این نشست، گفتگو درباره کتاب ارزشمند استاد یزدان پناه با عنوان «چیستی و نحوه وجود فرهنگ» است. این کتاب نقاط قوت فراوانی دارد: جامعیت، عُمق و انسجام نسبی مباحث و مواجهه ای که با تمدن دارد ( که همه وجوه جامعه در آن مجتمع است)؛ و از همه مهم تر، استنطاق فلسفه اسلامی در باب بُنیان فرهنگ است که تاکنون در این تراز صورت نگرفته است. شاید بتوان از این کار ارزشمند به مثابه یک نظریه جدید برای تداوم فلسفه در مسائل فردی و اجتماعی دست یافت که البته جا دارد این نظریه از کتاب استخراج شده و جداگانه درباره آن بحث شود.

وی افزود: خودم را خیلی شایسته نقد این کتاب ارزشمند نمی بینم و لذا بیشتر سئوالات و ابهاماتی در ذهن دارم که آنها را به اجمال خدمتتان عرض می‌کنم تا بیشتر بهره‌مند شوم:

یکم. ورود به فلسفه فرهنگ باید از کلی به جزئی باشد یا از جزئی به کلی؟ کدامیک با عینیت فرهنگ سازگاری بیشتر دارد؟ فلسفه فرهنگ هم مانند فلسفه تاریخ می تواند از دو مسیر خودش را به مقصد که همان دست یابی به قوانین کلی تاریخی برای داوری درباره جامعه و سرنوشت آن است، برساند. درباره تاریخ می توان از کلی به جزئی رسید تا قوانین کلی را به اثبات رساند یا از جزئی به کلی دست یافت تا قانون گذاری کرد. البته منظور از جزئی در اینجا، می تواند مواجهه علمی یعنی scientific باشد. بنابراین، سئوال بنده در اینجا در باب روش شناسی کتاب است. کتاب کدام روش‌شناسی را برای خود برگزیده است و از روش تجربی تا چه حد و با کدام منطق استفاده کرده است؟ آیا استفاده از روش تجربی را می توان در دل روش‌شناسی فلسفه فرهنگ از منظر فلسفه اسلامی تئوریزه نمود؟

دوم. توجیه فرهنگ با فلسفه همه جا ممکن نیست. فرهنگ یک امری است که بیش از آنکه با عقل گره خورده باشد، با عواطف و با وهم و خیال گره خورده است. با این وصف، شاید بشود گفت فرهنگ در همه جا در مشت فلسفه قرار نمی گیرد.

سوم. دگرگونی دائم فرهنگ را چگونه باید با کمک فلسفه اسلامی توجیه کرد؟ فرهنگ حتما یک هسته سخت دارد که البته درباره کمّ و کیف آن- و مصون بودن یا نبودن آن از نسبیت- باید در جای خود صحبت کرد. اما لایه های پیرامونی هسته سخت فرهنگ، نرم و شناور است و این شناوری، جزو خصلت های اصلی فرهنگ است، این شناوری چند درصد از فرهنگ را شامل می شود و چگونه توجیه می‌شود؟

چهارم. جدای از تغییر خود فرهنگ، نسبی بودن فهم ما از فرهنگ هم مسأله دیگری است که نمی توان از کنار آن به سادگی گذشت. هر فردی از جامعه، می تواند در عین حال که به برداشت های مشترکی از فرهنگ برسد، برداشت های ذو مراتب و حتی بعضا ناهمگون از فرهنگ داشته باشد. این می تواند روی تحولات عینی فرهنگ هم اثرگذار باشد. از این منظر، یعنی با ملاحظه دگرگونی دائم فرهنگ و نسبیت فهم فرهنگ، این اصلِ «توحّد فرهنگ» در کتاب، که بر اساس آن فرهنگ هویت واحد دارد کمی با چالش روبرو می شود. از این زاویه، حتی خود جنس واحد فرهنگ یا نخ تسبیحی که با آن هویت‌مندی شکل می گیرد هم با چالش روبروست که جا دارد فلسفه اسلامی برای آن پاسخ مناسبی داشته باشد.

پنجم. می توان صورت بندی فلسفیِ اینکه «اندیشه فرهنگ ساز است» را بیان کرد اما بر عکس چطور؟ یعنی چگونه می توان صورت بندی فلسفیِ اینکه «چگونه کُنش های فرهنگی، اندیشه را در انسان شکل می دهند»؟ را بیان نمود؟

ششم. خشما در کتاب اشاره فرموده‌اید که فلسفه فرهنگ یا وجود شناسی فرهنگ، از کجا و چگونه با فلسفه اسلامی پیوند می خورد؟ در واقع، ورودیه یا دروازه‌ای که فلسفه اسلامی از آن وارد فرهنگ میشود کجاست؟ به بیان دیگر، چگونه می توان فرهنگ را با کلی نگری مورد بررسی قرار داد در حالیکه امری به غایت جزئی است. مشکل ما در فلسفه تاریخ هم همین است. در کتاب جناب عالی، «انسان» به مثابه ورودیه انتخاب شده است اما به نظر می رسد انسان تا در قامت جامعه و مدنیت ظهور و بروز پیدا نکند، به عنوان ورودیه کافی نیست.

هفتم. جناب عالی این مطلب را در نظر داشته اید که ما تا وقتی در باب هستی جامعه نظریه ای ارائه ندهیم، دشوار است که درباره هستی فرهنگ نظریه ارائه کنیم چراکه فرهنگ مولود جامعه است. حالا بحث بر سر این است که آیا جامعه یک امر اعتباری است یا حقیقی؟ آیا جامعه همان تجمیع افراد است یا ترکیب افراد؟ آیا ترکیب افراد، روحی فراتر از روح افراد را متولد می کند که خاصیت علی حده داشته باشد؟ پاسخ کتاب به این سئوالات می توانست صراحت بیشتری داشته باشد.

هشتم. موضوع بعدی، رابطه فرهنگ و علم است. چقدر فرهنگ در منظر ما به حقایق و واقعیت ها موثر است و اگر اینگونه باشد می توان فرهنگ را بنیاد علم، اعمّ از معرفت و علم تجربی و تفسیری در نظر گرفت. البته بنیادی که به قول کوهن، تا قبل از شکل گیری یک انقلاب فرهنگی، پا برجاست.

نهم. پرسش دیگر من این است که در منظر این کتاب، دین جزئی از فرهنگ یا تمام فرهنگ است؟ در اینصورت، ثابت و متغیر دینی در فلسفه فرهنگ چگونه بحث می شود؟ یا منطقه الفراغ کجاست و چه حد و اندازه‌ای دارد؟

دهم. این کتاب خود را به صورت نانوشته محدود به جامعه عقلی- الهی می کند؛ حال این سئوال قابل طرح است که آیا در اینصورت فرهنگ جهانی امر ممکنی هست یا نه؟ وقتی از فرهنگ جهانی سخن به میان می آید، باید توجه داشت که در این فرهنگ آمیزه‌ای از ادیان و مکاتب بشری به علاوه سلایق و ذائقه‌های متنوع و متکثر وجود دارد که لزوماً با منطق حق و باطل قابل توجیه نیست. در اینصورت، آیا می توان تعریف کتاب درباره فرهنگ را به فرهنگ جهانی هم تسرّی داد؟ این در حالی است که امروز سطحی از فرهنگ جهانی وجود دارد.

یازدهم. یک چیزی که جای آن در کتاب خالی است، تمایزات نظریه فلسفی جناب عالی درباره فرهنگ با نظریات فلاسفه مشهوری است که تا الان ارائه شده است؟ چه فلاسفه اسلامی و چه فلاسفه غرب.

دوازدهم. از نظر جناب عالی با این چیستی و نحوه وجود فرهنگ که کتاب نهایتاً به آن رسیده است، معماری فرهنگی یا مهندسی فرهنگی ممکن است؟ آیا نحوه تکوین و تکوّن فرهنگ در دیدگاه جناب عالی چه پاسخی به این سئوال اساسی می دهد؟ در نگاه جناب عالی فرهنگ قانونمند است اما قانونمندی منجر به پروژه‌ای دیدن فرهنگ است یا پروسه دیدن فرهنگ است زیرا که قانون‌مندی می تواند وجه پروسه ای داشته باشد.

پاسخ به انتقادات

آیت الله یزدان پناه در ادامه بخش نخست نشست در پاسخ به منتقدان بیان کرد: بین فلسفه فرهنگ با خود فرهنگ فرق بگذارید! اگر در فرهنگ عواطف و خیال هست بدین معنی نیست که نمی شود درباره آن بحث فلسفی کرد. این به معنای نگاه درجه دوم داشتن به فرهنگ است. پس اصل نگاه فلسفی این است که هویت فرهنگ چیست؟ من در شرح معانی فرهنگ همه ابعاد اعم از خیالات، خرافات و … را آوردم چون فلسفه نمی خواهد کار خیالی بکند.

او در پاسخ به اینکه چرا دگرگونی فرهنگ با فلسفه شرح داده می‌شود؟ توضیح داد: فرهنگ هویت سیال دارد و باید بدانیم. حتی درباره بحث نسبی بودن فرهنگ باید بگوییم توحد لایه بنیادین فرهنگ است و پرسشهای اصلی انسان درباره تعامل با جهان پاسخ هایی که داده می‌شود لایه های دوم و سوم را پر می‌کند. توحد در عین سیالیت و تغییر لایه بنیادین فرهنگ است. شما ممکن است بگویید کل جامعه غربی بر اساس لیبرالیسم حرکت می‌کند اما برخی از تغییرات سلیقه ای است. ما الان دچار مدرنیته هستیم و برخی از مباحث فرهنگی ما را متحول کرده اما تا کجا می‌توان گفت هویت برقرار است پس تا هویت هست توحد هم هست.

او ادامه داد: اینکه در کتاب بیان شده کنش های فرهنگی، فرهنگ را شکل می‌دهد بیان کردم بله این طور است و چگونه می‌شود یک فرهنگ در کنش از کنش ها سرازیر می‌شود. به طور مثال گاهی کاری که می‌کنیم بنیادی دارد، آن بنیاد معنی دارد و معنی در دل عمل یا عمق می‌یابد یا بازسازی می‌شود.

آیت الله یزدان پناه درباره نسبت فرهنگ و علم هم بیان کرد: دسته ای از مباحث کلان فلسفی اینگونه است که وقتی ما اندیشه خدا را در جامعه پذیرفتیم و این تقبل علمی و اجتماعی در جامعه بسط می‌یابد. پس تا وقتی تقبل باشد توسعه می‌یابد. علم هم تا لایه رویین می‌آید و گاهی علم به تامین سلیقه های متفاوت در فرهنگ کمک می‌کند.

این استاد حوزه و دانشگاه بیان کرد: درباره اینکه دین جزیی فرهنگ است باید بگویم دین بخشی از فرهنگ است و لزوما همه مبحث دین فرهنگی نیست و اساسا لازم نیست دین همه مباحث فرهنگی را در بگیرد مانند حجاب که بر اساس فرهنگ ها تغییر می‌یابد.

او گفت: من تلاش کردم به برخی از تمایزات فلسفی اشاره کنم اما به طور مثال من به نظریه اعتباریات علامه نقد دارم و به گستردگی ایشان که فرهنگ را با اعتباریات می‌سنجد قایل نیستم. اعتباریات تنها بخشی از فرهنگ است.

یزدان پناه درباره معانی متعدد فرهنگ بیان کرد: من روی تاریخ، فرهنگ، جامعه و تمدن تمرکز کردم چون معتقدم این مباحث باعث می‌شود ما تامل اجتماعی داشته باشیم.

او درباره منابع کتاب توضیح داد: بعد از تدوین کتاب منابعی مانند کتاب دکتر مصلح، داریوش آشوری و … آمد اما من می‌خواستم اصل اندیشه را داشته باشم و روی عرف عامیانه فرهنگ تمرکز کنم که وجه جامعه شناسی دارد. من می‌خواستم به نحوه وجودی فرهنگ اشاره کنم.

او با تاکید بر اینکه گره های کور در کتاب وجود دارد که شاید باعث شود این طور به نظر برسد کتاب نظم منطقی ندارد بیان کرد: ما تلاش کردیم چیستی مای پیش از وجود را شرح دهیم. بعد آن را اثبات کرده و در نهایت چیستی فرهنگ را بیان کردیم.

او گفت: روح خدا هویتی دارد که انسان را از سایر موجودات جدا می‌کند و روح خداوندی هویت اصلی اش شعوری اداری است اما شعور و اراده خاص است. اگر کسی سرشت انسانی را قبول کند و در تعاملات انسانی قرار بگیرد روح خداوندی را می‌تواند مشاهده کند و یک پدیدار است.

آیت الله یزدان پناه در پایان گفت: اما اینکه در کتاب نگاه من با نگاه نوکانتی گره خورده باید بگویم منطق اکتشاف حض واقعی را می‌گوید اما هضم نمی شود اما در نگاه نوکانتی انسان هضم می‌شود و جامعه خودش را به فرد تحمیل می‌کند.

بخش دوم نشست به سخنرانی دکتر جوادی اختصاص داشت. جوادی در ابتدای این نشست درباره این کتاب گفت: جامع ترین نگاه محض به فلسفه فرهنگ در جامعه ایرانی است. ما در فلسفه های مضاف شاید دو دهه است که جدی تر وارد شدیم و هنوز هم در فلسفه فرهنگ و هنر و تربیت و جامعه به اجماع نرسیدیم.

او ادامه داد: ما در نظریه پردازی در عالم اسلا می‌با غربی تفاوت داریم. در نظریه پردازی در عالم دینی ما متکی به کشف هستیم اما در عالم غربی بعد از مفهوم پردازی سعی می‌شود شبکه معنایی خاصی توسعه یابد. حتی اگر منسجم و منظم باشد ما نباید این مسیر را در عالم بومی طی کنیم چون عقل خودبنیاد به ما این اجازه را نمی دهد.

او با اشاره به نقد فرمی و صوری گفت: در نظریه پردازی بهتر است صورت بندی منسجم تر و منظم تر در کتاب بیان شود. اگر کتاب از نحوه وجود شروع می‌شد و به چیستی فرهنگ می‌رسید و در نهایت علت غایی فرهنگ بیان می‌شد کتاب نظم بهتری پیدا می‌کرد.

این مدرس دانشگاه بیان کرد: نویسنده در صفحه ۴۵۸ بحث زبان را بیان کرده که در لایه ظاهر قرار می‌گیرد در صورتی که زبان خودش منبع وجودی است که بن فرهنگ است و اینجا نمی شود چنین تعبیری را برایش به کار برد.

او در پایان گفت: بعد از اینکه نظریه محض فرهنگی به اجماع می‌رسد باید کاربست آنها را در فلسفه فرهنگی، سیاست گذاری فرهنگی و … استفاده کرد وگرنه بی مایه فتیر است.

دکتر رضا صمیم هم در بخش دیگری از این نشست طی سخنانی گفت: من کتاب را خواندم. نویسنده در کتاب هم از جامعه شناسی استفاده کرده و هم آن را نقد کرده است. آن چیزی که برای من جالب بود ادعای اصلی نویسنده است.

او ادامه داد: ادعا کتاب این است که قصد دارد فلسفه اسلامی را به جامعه و فرهنگ بسط دهد. این ادعای مهمی است و من را یاد ادعای در فلسفه غرب می‌اندازد. در غرب هم تصمیم گرفتند فلسفه را به ساحت فرهنگ بسط دهند اما بعد نتیجه گرفتند دراین صورت باید پایان فلسفه را اعلام کنند. چون وقتی بحث انتزاعی را به قلمرو عینی امتداد دهند فلسفه از کار می‌افتد و بنابراین پایان فلسفه را اعلام کردند.

عضو هیئت علمی موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی بیان کرد: اما پروسه پایان فلسفه از قرن ۱۶ شروع شده بود چون ساحت قلمرو امر واقعی ساحت عواطف و کنش هاست و چیزهایی است که فلاسفه آنها را به سخره می‌گرفتند. اسپینوزا هم پایان فلسفه را در غرب اعلام می‌کند وقتی می‌خواهد به جامعه بپردازد.

شما در پیشگفتار گفتید من می‌خواهم فرهنگ را آن طور که هست بفهمم اما نتیجه ای که می‌گیرید مهم است پس نمی شود از فلسفه نتایج عملی برای حوزه فرهنگ استخراج کرد. البته شما اعلام کردید این آرمانتان هست. چطور می‌شود پایان فلسفه را اعلام نکرد و به ساحت جامعه و فرهنگ رسید؟

دکتر صمیم گفت: بعد از اعلام مرگ فلسفه جامعه شناسی پدید می‌آید. شما از اصالت امر انتزاعی آغاز می‌کنید، چون در چهارچوب فلسفه اسلامی و صدرا می‌مانید. فلسفه اسلامی هم در چهارچوب انتزاعی باقی می‌ماند و حالا آرمان این است که از دل امر انتزاعی امر واقعی بیرون بکشید؟! این چطور ممکن است؟ نکند آغاز از انتزاع ما را به فراموشی امر واقعی بکشاند!

دکتر صمیم با بیان اینکه آرمان فلسفه این بود که فضیلت را ممکن کند یادآور شد: فلاسفه اما در سنت اسلامی معتقد به شهود هستند حالا چطور می‌شود با ماندن در قلمر انتزاع به امر واقع رسید و این بزرگترین چالش این کتاب است. باید دید چگونه می‌شود از حیث روشی از قلمرو انتزاعی عبور کرد و به امر واقع رسید. ما در جامعه شناسی از امر انتزاعی می‌گذریم و به امور عینی می‌پردازیم.

او گفت: هنوز بحث های جامعه شناسانه در بحث فرهنگ که خودشان را در امر واقع محدود می‌کنند مقبول تر است در حالیکه شما در کتاب تکیه بر امر انتزاعی داشتید.

آیت الله یزدان پناه در پاسخ به دو منتقد بعدی کتاب گفت: من تلاش کردم در کتاب نظم فلسفی را حفظ کنم اما بر اساس روش حرکت کردم. زبان هم در همه حوزه ها حاضر است اما در پرسشهای بنیادینی که فرهنگ را می‌سازد زبان غلبه ندارد. بنابراین زبان را به این عنوان به آن نگاه کردم که زبان در اینجا امور ابرازی برای فرهنگ است.

او درباره نسبت فرهنگ و هنر هم بیان کرد: هنر با کیفیت ترین زبان برای شرح فرهنگ است و در فرهنگ هم هست و بسط آن را ایجاد می‌کند و در کتاب هم بیان کردم که چگونه بسط فرهنگ با هنر رخ می‌دهد.

او در پاسخ به صمیم درباره سخن اسپینوزا گفت: تعبیر اسپینوزا بیان فلسفی است. شما می‌توانید از یک بیان فلسفی فرار کنید اما از کل فلسفه نمی توان عبور کرد. حتی بیانات شما هم می‌تواند نوعی فلسفه ورزی باشد.

آیت الله یزدان پناه تاکید کرد: فرض کنید فرهنگ همه اش عواطف باشد اما من از منظر جامعه شناختی آن را بررسی کردم. معتقدم فلسفه از منظر درجه دوم نگاه می‌کند و می‌گوید انسان هویتش عواطفش است و چگونه عواطفش منجر به عمل می‌شود. گیدنز که خودش نظریه پرداز است می‌گوید ما ناچار هستیم به مباحث هستی شناسانه بپردازیم.

این استاد حوزه و دانشگاه گفت: برگر می‌گوید تمام علوم انسانی جدید آمده که جای دین و فلسفه را بگیرد چون حلال تمام مشکلات علوم انسانی و سرآمد آن جامعه شناسی است اما حتی در همین مباحث برگر و لاکمن کلی مباحث فلسفه است. انتزاعی یعنی کلی ساری. ما تعبیر اشتباهی از انتزاعی داریم.

او تاکید کرد: من معتقدم الان برخی به صورت جدی به فلسفه برگشتند چون نتوانستند به پرسش های اساسی پاسخ بدهند. اینکه سرشت انسانی و طبیعت انسانی داریم یا خیر پرسش های مهمی است. البته ما نباید احساس را آن قدر غلیظ کنیم که جایی برای فلسفه نباشد.

او در پایان گفت: من در کتاب تحلیل فلسفی از فرهنگ داشتم که عواطف بخشی از آن است نه همه آن! در باب فلسفه اگر کسی می‌خواهد نفی اش کند این است که فلسفه هویتا به امر واقع نمی پردازد. طبیعی است که حتی در جامعه شناسی هم راه های زیادی پیموده شده اما لزوما همه اش به نتیجه نرسیده است. فلسفه هم به همین شکل است و باید فلسفه را در حوزه فرهنگ استفاده کرد.

COM_FARA_COMMENT_YOUR_COMMENT

captcha