علوم انسانی به علومی گفته میشود که موضوع آن درباره انسان و مسائل مربوط به اوست. در واقع این علوم برآمده از ذهن و تفکر انسان هستند و در مقابل علوم تجربی و فنی و مهندسی قرار میگیرند. در سالهای اخیر با توجه به اینکه غرب خاستگاه علوم انسانی است بحث بومیسازی و یا به تعبیری اسلامیسازی علوم انسانی مطرح میشود، در همین رابطه گفتوگویی با حجتالاسلام مجتبی سپاهی، عضو هیئت علمی گروه معارف دانشگاه اصفهان، انجام شده است که متن آن را در ادامه میخوانید:
منظور از علوم انسانی چیست؟ آیا با این مسئله موافقید و آیا چنین سیاستی امکانپذیر است؟
علوم انسانی در برابر علوم تجربی، فنی و حرفهای و مهندسی قرار دارد. علوم انسانی به تبیین حالات و رفتار انسان نسبت به دیگر پدیدهها بازمیگردد. مسئله اصلی در علوم انسانی، انسان و مسائل و مشکلات او در حوزه افکار و رفتار و هیجانات است. در واقع علوم انسانی به سه ساحت اصلی انسان میپردازد؛ ساحت افکار و اندیشهها، ساحت عواطف و هیجانات و ساحت رفتار و عملکرد. هر علمی که در رابطه با این سه حوزه تحقیق کند در دسته علوم انسانی قرار میگیرد. پس علوم انسانی شامل همه علومی است که با تلاش بشر به دست آمده است. همچنین علوم دینی را هم شامل میشود. یعنی علوم دینی نیز در دسته علوم انسانی قرار میگیرد، چرا که در علوم دینی نیز انسان محور اصلی است.
با طرح مسئله علوم انسانی، به نحوی آن را از علومی جدا میکنیم که به پدیدههایی غیر از انسان مرتبط است. مثلاً در علوم پزشکی نه درباره رفتار، روحیات و عواطف انسان، بلکه درباره جسم و مکانیزم حاکم بر تعاملات جسمی او که بسیار نیز پیچیده است، صحبت شده و مطالعاتی انجام میگیرد تا نحوه کارکرد صحیح این جسم مشخص شود.
در علوم فنی مهندسی نیز بیشتر در خصوص پدیدههایی که مکانیزم خاصی داشته و از سوی بشر ایجاد میشوند، تحقیق میشود تا بتوان از نیروهای موجود در طبیعت در جهت رفاه بیشتر انسان استفاده کرد. مثلاً مطالعه انرژی هستهای به خاطر این است که از توان و پتانسیل موجود در مواد در مسیر رفاه انسان کمک بگیریم. در واقع در علوم تجربی و فنی مهندسی با مواد خامی که در اختیار داریم سر و کار داشته و تلاش میکنیم آن را بشناسیم.
پس علوم انسانی مانند روانشناسی و جامعهشناسی، افکار و ایدهها، هیجانات و عواطف و رفتار و عملکرد انسان در حوزههای فردی و اجتماعی مورد مطالعه قرار داده و اصول خاصی را خلاقانه و یا با توجه به سیستم حاکم بر نظام خلقت به دست آورده و در اختیار انسان قرار میدهد تا او با تکیه بر این اصول بتواند مسیر خود را پیدا کرده، به ایدهپردازی روی آورده، هیجاناتش را کنترل کند و در جامعه رفتاری منطقی و متناسب داشته باشد.
آیا رویکرد اسلامیسازی علوم انسانی اقدامی مؤثر و قابل تحقیق است؟
در کنار علوم انسانی علومی داریم که برآمده از دین، منابع دینی با منبع آسمانی هستند، یعنی علما و معتقدان به آن منابع از دل آن منبع با تفحص، تعقل و تحقیقی که سفارش شده خود آن منابع بوده است، قوانینی را استخراج کردهاند. در میان مسلمانان ریشه و منبع علوم فقه یا تفسیر، قرآن کریم بوده است که با یادگیری روش تأمل اولیای الهی و در گذر زمان به وجود آمدهاند. مثلاً علم تفسیر به ما آموزش میدهد که چگونه قرآن کریم را به عنوان یک منبع آسمانی تفسیر کنیم و یا علم فقه تعیین میکند که چگونه احکام و دستورات شریعت خداوند را به دست آوریم.
در واقع علومی که از منابع دینی الهام گرفته شده و به آنها وابستهاند، یعنی اگر آن منبع را از بین ببریم آن علوم هیچ معنی و مفهومی نخواهند داشت، «علوم انسانی دینی» نام دارند.
وضعیت علوم انسانی از نظر کیفی، ساختاری و سیاستگذاریها چگونه است و چه جایگاهی دارد؟ در چهار دهه گذشته چه تغییر و تحولی در بحث علوم انسانی رخ داده است؟
واقعیت این است که علوم تجربی و فنی تدریس شده در دانشگاهها برگرفته از دنیای غرب و دنیای مدرن است. بخشی از علوم انسانی نیز مانند روانشناسی یا جامعهشناسی همین وضعیت را دارد. علت این مسئله میتواند شرایط به وجود آمده در جهان غرب و دوران مدرنیته باشد که اندیشمندان آن سرزمین را به این سمت سوق داد که بتوانند با تبیین اصول مورد نیاز انسانها، چنین علومی را در اختیار بشر قرار دهند.
پس از انقلاب اسلامی سؤالی بسیار جدی به وجود آمد و آن این بود که آیا علاوه بر علوم تجربی و علوم انسانی که علومی فراگیر و جهانی هستند، میتوانیم از آن تکنولوژی استفاده کنیم بدون اینکه از فرهنگ غرب در آن تکنولوژی بهره ببریم. میتوانیم علوم انسانی بومی و دینی داشته باشیم؟ آیا میتوانیم یک روانشناسی بومی داشته باشیم؟ مثلاً روانشناسی تدریس شده در دانشگاهها در حال حاضر، حاصل دیدگاههای افراد بزرگی مانند ویلیام جیمز یا فروید است. اما آیا میتوانیم جامعهشناسی را که در حال حاضر حاصل تفکرات افرادی مانند مارکس است بومی و اسلامی کرده و آن را از فرهنگ خودمان استخراج کنیم؟
علوم انسانی با فرهنگ، ایدئولوژی و آرمانهای انسان مرتبط است و مواضع علوم انسانی غرب با انسانی که ما میخواهیم تربیت کنیم متفاوت است، حال آیا میتوانیم این علوم را از منابع دینی خودمان و متناسب با ایدهها و آرمانهای مرتبط با فرهنگمان به دست آوریم؟
بحثهایی جدی در خصوص پاسخ این سؤال وجود دارد و حتی مراکزی در دانشگاهها و حوزههای علمیه به وجود آمده تا محققان بتوانند در این خصوص تأملاتی داشته باشند. اما برای اینکه این تأملات به نتیجه رسیده و در دنیای امروز فراگیر شود، راهی بسیار طولانی در پیش داریم و هنوز نتوانستهایم در نظام بینالمللی علمی حرفی برای گفتن داشته باشیم. تا به حال نتوانستهایم یک مکتب روانشناسی دینی عرضه کنیم که در دنیا در کنار مکاتب روانشناسی بنام، قابل عرضه باشد. پس ما در ساختار، کیفیت و سیاستگذاری علوم انسانی راهی طولانی پیش رو داریم.
در مسائل علمی و اندیشهای، زمینه باید در جامعه اندیشمندان، دانشگاهیان و حوزویان به طور طبیعی و متناسب با نیازهای جامعه ایجاد شود تا به پیشرفت برسیم. چرا که علم دستوری نیست، بلکه شرایط آن باید فراهم شود تا زایش طبیعی اتفاق بیفتد. زایش طبیعی نیز زمانی اتفاق میافتد که جامعه علمی کشور به طور طبیعی و بدون تعصب به اندیشهورزی و نقد بپردازد تا ایدههای خوبی در جامعه شکل گرفته و در دنیا عرضه شود.
منبع: ایکنا