دکتر سیدسعید زاهد زاهدانی جامعه شناس، استاد دانشگاه و رئیس پژوهشکده تحول و ارتقاء علوم انسانی و اجتماعی دانشگاه شیراز در یادداشتی در مورد نقش علم و تکنولوژی در مرعوب کردن ملتها توسط دنیای غرب نوشت:
رویکرد توسعۀ آمریکائی به جای بردن منابع ملی کشورها به سرزمین خود، سرمایهگذاری بر روی منابع ملی آنان و آوردن صنعت به داخل این کشورها و نزدیک کردن تولید به بازارهای مصرف بود.
بعد از جنگ جهانی دوم آمریکا با برنامههای توسعه وارد کشورهای به اصطلاح جهان سوم شد و رویکرد استعماری کشورهای اروپائی را نفی نمود. در رویکرد استعماری کشورهای اروپائی با حضور نظامی در سرزمینهای آسیائی و آفریقائی با سرکوب هر مقاومتی منویات خویش را پیش میبردند. منویات عمدۀ اقتصادی آنان در درجۀ اول تصاحب مواد اولیه آن کشورها و بعد فروش محصولات تولیدی خویش به آنان بود. این کار با تسلط بر دستگاه سیاسی آنان و اعمال زور انجام میگرفت. کشتارهای فرانسه در الجزایر، مهاجران اروپائی در قارۀ آمریکا و انگلیس در اغلب کشورها نمونه هائی از این دست هستند.
رویکرد توسعۀ آمریکائی به جای بردن منابع ملی کشورها به سرزمین خود، سرمایهگذاری بر روی منابع ملی آنان و آوردن صنعت به داخل این کشورها و نزدیک کردن تولید به بازارهای مصرف بود. به این ترتیب هم خود از شر آلودگی صنایع در امان میماند و هم با چهرهای انسانیتر میتوانست به سود خویش دست یابد. به این ترتیب او با اجرای برنامۀ توسعۀ فرهنگی – یعنی ترویج فرهنگ مصرفی کالاهای تولیدی خویش – به سود سرشارتری دست یافت و دلار را به پول رایج جهانی تبدیل نمود؛ ایجاد اشتغال در حاشیۀ صنایع وارداتی نیز قدرت خرید مردم بومی را برای محصولاتشان بالا میبرد. در این راه مجدداً تسلط بر نظام سیاسی این کشورها برای حفاظت از سرمایه و اجرای بیدغدغۀ منویاتشان ضروری و حتی موجه مینمود. معمولاً سیاستمداران کشورهای جهان سومی هم برای حفظ اشتغال و رفاه مصنوعی به وجود آمده، به بهای از دست دادن استقلالشان، از این برنامهها استقبال کردند.
برای حفظ این سلطه یا باید بود مانند گذشته از نیروی مستقم نظامی استفاده کنند و یا به نحو دیگری به ارعاب مردم محلی بپردازند. حمایت از سیاستمداران مرعوب، اولین راه حفظ این سلطه بود. برای این کار در ایران ضمن حمایت همه جانبه از شاه، به تقویت ارتش مرعوب و وابسته همت گماشتند و در اختیار او گذاشتند. در واقع مستشاران آمریکائی (حدود ۴۰ هزار نفر) همۀ امور این ارتش وابسته را میگرداندند. ورود سرمایه و صنعت و اشتغال یکی دیگر از نیروهائی بود که مردم محلی منجمله ایران را رام میکرد. وارد کردن اقلام فرهنگی نظیر فیلمهای هالیودی هم در رام کردن و صدور فرهنگ مصرفی مؤثر بود. اما از همه مهمتر ارعاب مردم محلی با به رخ کشیدن پیشرفتهای تکنولوژیک و علمی در غرب بود. با این کار به مردم محلی میفهماندند که شما به هیچ وجه نمیتوانید با ما مقابله و برابری کنید. به این ترتیب مردم «ما نمیتوانیم» شکل میگرفت که اساساً به فکر مخالفت و مقابله با حضور آمریکا در کشورش نمیافتاد.
در ایران قبل از انقلاب اسلامی همۀ عوامل ارعابی فوق در کار بود. دانشگاههای پیشرفته اما وابسته و در سطوح پائین دانش نه در سطح تولید دانش، تأسیس و تقویت شد. تمام ارگانها منجمله ارتشِ از همه لحاظ به خصوص تکنیکی وابسته به آمریکا شکل گرفت. اجازۀ ورود به تکنولوژی سلاحهای نظامی و سطوح پیچیدۀ کارخانجات صنعتی به مردم ایران داده نمیشد؛ اگر به صورت نادر، تکنیکی هم ساخته میشد آن را متعلق به شرکت وارد کننده میدانستند. اما بعد از انقلاب اسلامی در آغاز با تأکید بر استقلال کشور، رویکرد استقلالی ملت ایران تقویت شد. بعد از آن به انگارۀ غلط «ما نمیتوانیم» پرداخته شد. در این مسیر با تأکیدات فراوان و پشتیبانیهای بسیار ارزنده رهبر معظم انقلاب پیشرفتهای علمی در کشور به گونهای شد که امروز عبارت ما نمیتوانیم به «ما میتوانیم» تبدیل شده است. تأسیس شرکتهای دانش بنیان نقش بسیار ارزنده و انقلابی در این راه داشتهاند و دارند.