متن زیر گزارش سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین دکتر رضا غِلامی رئیس مجمع عالی علوم انسانی اسلامی در شب ۱۹ ماه مبارک رمضان، یکم اردیبهشت ۱۴۰۱، تهران، مسجد حضرت خدیجه (س) است که در پی می آید:
بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین، الصلاة و السلام علي رسول الله و علي آله الطيبين الطاهرين و لعنة الله علي أعدائهم أجمعين
سلام عرض می کنم خدمت برادران و خواهران گرامی و از کسانی که در برپایی این مجلس مقدس همت کردند سپاسگزارم.
امشب یک شب تعیین کننده و سرنوشت ساز است. نمی شود نسبت به چنین شب مهمی بی تفاوت بود و ارزش فوق العاده آن را برای خود، نادیده گرفت. خب، مگر امشب چه شبی است؟ شبی است که در آن مقدرات انسان برای یکسال معین میشود. امام صادق (ع) می فرمایند: آغازِ سال، شب قدر است. در آن شب، آنچه از این سال تا سال آینده خواهد شد، نوشته مىشود. یعنی بر خلاف تصور رایج که ابتدای سال را شروع سال شمسی یا قمری در نظر می گیریم، ابتدای سال واقعی از فردای شب قدر شروع می شود.
در آستانه ورود به شب قدر و به عنوان بستر ورود به این شب سرنوشت ساز، بابد چند اتفاق بزرگ برایمان رقم بخورد:
مهم ترینِ این اتفاقها، بیداری است و آن عنصری که قادر است انسان را به بیداری برساند، تفکر و اندیشه ورزی است. در واقع، تفکر عمیق، زمینه بیداری انسان را فراهم می کند.
تلاش همه پیامبران و ادیان الهی در طول تاریخ این بوده تا با زنده کردن تفکر، انسان ها را از خواب آلودگی و خواب رفتگی و از مستی و ناهوشیاری خارج کنند. تا انسان بیدار نباشد صحبت کردن از حق و باطل مانند سخن گفتن در گوش میت، بی فایده است. لذا تلاش اصلی پیامبران الهی این است که انسان ها را زنده کنند تا بتوانند با آنها درباره حقیقت صحبت کنند و سپس آنها را در مسیر حقیقت به مقصد برسانند. از امام علی (ع) سئوال شد که هدف از بعثت پیامبران الهی چیست؟ در پاسخ فرمودند: لیثیروا لهم دفائنالعقول. یعنی برای این آمدند تا با یک انقلاب درونی، دفینه های عقلی را از عمق انسان بیرو بکشند.
قرآن مجید در وصف مؤمنین می فرمايد: الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَٰذَا بَاطِلًا یعنی همانها که خدا را در حال ایستاده و نشسته، و آنگاه که بر پهلو خوابیدهاند، یاد میکنند؛ و در اسرار آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند؛ (و میگویند:) بار الها! اینها را بیهوده نیافریدهای! منزهی تو! ما را از عذاب آتش، نگاه دار!
یاد کردن خدا فقط به معنی ذکر گفتن نیست. اینکه یک تسبیح دست بگیریم و دائم ذکر زبانی داشته باشیم. خیر، انسان می تواند در همه حال به یاد خدا باشد و خود را در محضر الهی حس کند. کاسب در محل کسبش، تاجر در تجارتخانهاش، پزشک در محل طبابتش، کارمند در ادارهاش و غیره، البته ذکر هم کارش همین است. یعنی خاصیتش این است که انسان را به یاد خدا می اندازد. مؤمن واقعی، کسی است که اولا همواره به یاد خداست و ثانیاً در اسرار آفرینش تفکر می کند. عالم مملوّ است از اسرار الهی؛ به هر چیز نگاه می کنیم مخزن اسرار الهی است. به مورچه نگاه بکنید یا به کوه فرقی نمی کند؛ همه چیز در این عالم آیتی از آیات الهی است و مؤمن کسی است که درباره اسرار خلقت دائما تفکر می کند. خب، این تفکر او را به چه نتیجه ای می رساند؟ به این نتیجه می رساند که این عالمِ سراسر شکوه و زیبایی و نظم، به عبث و برای بازی خلق نشده است. این عالم حساب و کتاب دارد. لذا مؤمن بعد از تفکر می گوید: رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَٰذَا بَاطِلًا. خدایا آنچه خلق کردی باطل نیست.
امام باقر (ع) روايت شده كه اين آیه از سوره آل عمران خاصه درباره امام علی (ع) و اصحاب و ياران ایشان نازل گرديده است. به هر حال آیه، پیام های کلیدی برای ما دارد.
بحث تفکر و اندیشه ورزی در اسلام خیلی مهم و جدی است. در حدیثی از امام صادق (ع) آمده : فِکرَةُ ساعَةٍ خَیرٌ مِن عِبادَةِ اَلفِ سَنَةٍ؛ یعنی یک ساعت اندیشیدن در خیر و صلاح، از هزار سال عبادت بهتر است.
این حدیث و احادیث مشابه این حدیث که کم هم نیست خیلی حرف بزرگی می زند. یک ساعت اندیشیدن از هزار سال عبادت بهتر است! چرا اینقدر تفکر در فرهنگ اسلامی مهم است؟ برای اینکه تفکر می تواند انسان را از غفلت و بی هوشی که بلای جان انسان است نجات دهد. برای اینکه تفکر می تواند آدمی را از هلاکت نجات بدهد. برای اینکه تفکر و ثمره آن یعنی هوشیاری، می تواند انسان را به سمت کمال و تعالی به پرواز درآورد.
دوستان عزیز! غفلت وجوه گوناگونی دارد. یک وجه آن غفلت از خداست. غفلت از خالق و رب العالمین است. خدایی که عالم تحت اداره اوست و اداره عالم را به کسی واگذار نکرده و اسباب و وسائل هم از خودشان هیچ استقلالی ندارند. غفلت از خدایی که کمال مطلق است و کمال همه موجودات در گرو تقرب به اوست.
وجه دیگر غفلت، غفلت از قیمت واقعی انسان است. انسان اگر قیمت خود را در حد یک چارپا در نظر بگیرد که به جز خواب و خوراک و تولید مثل کار دیگری ندارد، یک سرنوشتی پیدا می کند و چنانچه خودش را اشرف مخلوقات و خلیفه الهی در نظر بگیرد سرنوشت دیگری پیدا می کند. لذا خیلی مهم است که انسان قیمت خودش را چقدر بداند.
وجه بعدی، غفلت از زندگی ابدی است. ما ابد در پیش داریم. این زندگی کوتاه و ناچیز است. زندگی اصلی و جاودانه تازه بعد از رها شدن از زندگی دنیوی شروع می شود. وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ؛ اگر انسان خود را متوجه ابدیت نداند تلاش درخوری برای تامین نیرو و انرژیای که برای حیات ابدی نیاز دارد نخواهد کرد.
وجه دیگر، غفلت از معنا و هدف حقیقی حیات است. اگر با تفکر، درک کردیم که خداوند این عالم را بیهوده خلق نکرده است، به سمت شناخت معنا و هدف زندگی که دین از آن پرده برداری کرده است حرکت خواهیم کرد و خودمان را با برنامه الهی هماهنگ می کنیم.
یکی از شاخه های بسیار راهگشا در ساحت تفکر، مرگ اندیشی است. یعنی انديشيدن درباره مرگ، که زمینه ساز بیداری است. بر خلاف سبک زندگی مدرن که انسان را به فراموشی مرگ دعوت می کند، و از یاد مرگ فرار می کند، در سنت اسلامی، روی مرگ اندیشی خیلی تاکید شده است. این که گفته شده زود به زود به قبرستان ها بروید به خاطر این است که زیارت قبور انسان اگر همراه با توقف، تانی و تفکر باشد، زندگی را متحول می کند.
یکی از خواص مرگ اندیشی، کنار رفتن خواهش های باطل است. خواهش های کودکانهای که انسان را از کمال و تعالی دور می کند. امام صادق (ع) می فرمایند : یاد مرگ خواهش های باطل را از دل زائل می کند و ریشه های غفلت را یکسره بر می کند.
یکی دیگر از مزایای مرگ اندیشی، کاهش دلبستگی های نامعقول و باطل به دنیاست. امام علی(ع) می فرماید : هر کس زیاد به یاد مرگ باشد، دلبستگی او به دنیا کم می شود.
خاصیت دیگر مرگاندیشی، قرار گرفتن انسان ها در مسیر زهد واقعی و تعدیل هوس ها و آرزوهاست. امام صادق (ع) می فرمایند: زیاد در اندیشه مرگ باش که با آن اندیشه، انسان زهد می ورزد و از دام آرزوها نجات می یابد.
بر خلاف تصورات صوفیانه و غلط، زهد، یعنی بهره گیری از دنیا به اندازه ضرورت عقلی. زهد به معنای ترک دنیا و رهبانیت نیست. ما در اسلام چیزی به نام رهبانیت نداریم.
یکی دیگر از خواص مرگ اندیشی، تحمل سختی ها و فشارهاست. قرآن مجید می فرمايد: الَّذینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ. وقتی انسان مرگ اندیش بود، و نهایت کار خود را لقاء الهی دانست، وقتی با یک بلا یا شرّ روبرو می شود، سریع می گوید انا لله و انا الیه راجعون و همین جمله که از عمق دلش برخاسته، او را در مقابل انواع سختی ها مقاوم می کند.
ثمره بعدی مرگ اندیشی، سرعت دادن به کارهای خوب است. امام علی (ع) می فرمایند: با کردار نیک به استقبال مرگ و سختی های آن بروید و پیش از آمدنش، برای پذیرایی آن آماده شوید، و تا نیامده است خود را مهیای درآمدند سازید که پایان کار قیامت است. پس ببینید وقتی مرگ اندیش باشیم، در انجام امور خیر کوتاهی و تعلل نمی کنیم. کار خیر را به تاخیر نمی اندازیم زیرا مرگ انسان را خبر نمی کند.
فایده دیگر مرگ اندیشی، رویش و تقویت نهال تقوا در انسان است. تقوا یعنی خویشتن پایی در برابر معاصی، و مرگ اندیشی موجب می شود که انسان با در نظر گرفتن قيامت و محکمه الهی، دائما از خودش در برابر گناهان مراقبت کند. چه در آشکار و چه در نهان. امام علی (ع) می فرمایند : اِتَّقُوا مَعَاصِيَ اللّهِ فِي الْخَلَوَاتِ، فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاكِمُ. یعنی در محکمه الهی قاضی و شاهد یکی است. دادگاه الهی، به شاهد نیاز ندارد چراکه عالم محضر خداست.
در اینجا دو نکته را باید متذکر شوم:
یکی اینکه آیا مرگ اندیشی منجر به افسردگی انسانمی شود؟ خیر؛ چراکه اتفاقا مرگ اندیشی، نه تنها انسان را در برابر سختی ها مقاوم می کند، بلکه اگر مبنای درستی داشته باشد، توانایی غلبه بر ترس از مرگ را در آدمی بوجود می آورد. مهم ترین ترس انسان ها در زندگی، ترس از مرگ است و اگر انسان به معرفت درستی درباره حقیقت مرگ رسید، می تواند بر این ترس غلبه کند. همین مرگ اندیشی است که انسان را به این فهم می رساند که مرگ مساوی با پایان کار انسان نیست بلکه مرگ یعنی از پوست درآمدن، آزاد شدن و ورود به حیات ابدی.
نکته دوم این است که آیا مرگ اندیشی یعنی بی بهره ماندن و کنارهگیری از نعماتِ حلال دنیا؟ پس منظور از فرمایش قرآن مجید در سوره قصص آیه ۷۷ که می فرماید : وَ لَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا چیست؟ آیا حرف شما با این آیه منافاتی ندارد؟
برای پاسخ به این سئوال، می رویم سراغ مفسر حقیقی قرآن، علی (ع) که در تفسیر این آیه شریفه می فرمايند: سلامتی، نیروی جوانی، نشاط و بی نیازی خود را از ياد مبر تا آخرت را به دست آوری.
پس ببینید، مرگ اندیشی به منزله بی اعتنایی به دنیا و افتادن در فقر و فلاکت نیست. دنیا مزرعه آخرت است؛ پس چگونه می خواهیم در این دنیا در شرایطی که غرق در انواع گرفتاریها هستیم توشه آخرت خودمان را مهیا کنیم؟ اینکه پیامبر اکرم (ص) می فرمایند کاد الفقر ان یکون کفرا؛ معلوم می شود که تا این دنیا و به تبع آن زندگی فردی و اجتماعی آباد نباشد، خبری از رشد معنوی هم نیست. بنابراین رشد مادی و معنوی دو روی یک سکه محسوب می شود با این ملاحظه که دنیا مقصد نیست، معبود نیست.
عرضم تمام و برویم در خانه علی(ع)، در روایت هست که علی (ع) شب نوزدهم منزل دخترشان امّ کلثوم (س) افطار کردند. نگاهی به سفره افطار کرد و فرمود: برای من دو خورش گذاشتهای؟ کی من دو خورشت مصرف کردهام؟ آیا نمیدانی من از پسر عممّ و برادرم رسول خدا متابعت میکنم؟
امّ کلثوم میگوید: بعد از افطار، پدرم دوباره به نماز ایستاد و مرتّب نماز میخواند و حال عجیبی داشت. امّ کلثوم میگوید: پیش پدر آمدم و گفتم: پدر! این چه حالی است که امشب در شما میبینم؟
علی(ع) به من رو کرد و گفت: «وَ اللَّهِ مَا کَذَبْتُ وَ لَا کُذِبْتُ وَ إِنَّهَا اللَّیْلَهُ الَّتِی وُعِدْتُ»؛ به خدا قسم! دروغ نمیگویم و به من دروغ گفته نشده؛ امشب همان شب است که به من وعده داده شده است. اللَّهُمَّ بَارِکْ لِی فِی الْمَوْتِ؛ خدا! مرگ را بر علی مبارک کن. بعد فرمود: دخترم! صبحِ امشب پدرت را شهید میکنند.
خب، علی (ع) وارد مسجد شدند. در روایت هست حضرت در مسجد چند رکعت نماز خواند و به بالای بام مسجد رفت. نگاهی به افق کرد. گفت: ای سپیده دم! نشد که روزی طلوع کنی و چشمان علی در خواب باشد.
سپس پائین آمد، مشعل ها را روشن کرد و کسانی را که خوابیده بودند را بیدار کرد. به آن لعین ازل و ابد یعنی ابن ملجم رسید، و درباره نحوه خوابیدنش تذکر داد. سپس فرمود: تو هدفی داری که اگر بخواهم بگویم، میتوانم، و از هدف تو آسمانها میخواهد فرو ریزد و زمین چاک شود و کوهها سرنگون گردد.
علی (ع) وارد محراب شد و نماز را آغاز کرد. وارد سجده شد که آن لعین با شمشیر زهرآلود بر فرق سر آن حضرت کوبید. و در این هنگام بود که منادی بین زمین و آسمان ندا کرد: «تَهَدَّمَتْ وَ اللَّهِ أَرْکَانُ الْهُدَى وَ انْطَمَسَتْ وَ اللَّهَ أَعْلَامُ التُّقَى وَ انْفَصَمَتْ وَ اللَّهِ الْعُرْوَهُ الْوُثْقَى قُتِلَ ابْنُ عَمِّ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى قُتِلَ الْوَصِیُّ الْمُجْتَبَى قُتِلَ عَلِیٌّ الْمُرْتَضَى قُتِلَ وَ اللَّهِ سَیِّدُ الْأَوْصِیَاءِ. یعنی بخدا سوگند ستونهاى هدایت در هم شکست و نشانه هاى تقوى محو شد و دستاویز محکمى که میان خالق و مخلوق بود گسیخته گردید؛ پسر عم مصطفى صلى الله علیه و آله کشته شد، على مرتضى به شهادت رسید و بدبخت ترین اشقیاء او را شهید نمود.