الیوم الجمعة 2024/11/22
Skip to main content
×

تحذير

Assign the component VirtueMart to a menu item

از دیدگاه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای «تحوّل در علوم انسانی» دو مقدمه دارد: یکی تحول در علوم انسانی موجود و دیگری تولید علوم انسانی بر اساس منابع معرفتیِ اسلام. «تولید علوم انسانیِ اسلامی» نیز خودش مبتنی بر سه علم است: تفسیر قرآن، فلسفه‌ی اسلامی، فقه و روش‌شناسی اجتهادی (اجتهاد به‌مثابه روش فهم و تفسیر در علوم انسانی). البته علوم دیگری هم قطعاً تأثیرگذارند، مثل علوم حدیث و تاریخ و… اما این سه اهمّیت کلیدی دارند. توضیح اینکه:

در علوم انسانی روش‌های تحقیق متفاوتی مطرح است که هر یک مبانی ویژه‌ی خود را دارند. علوم انسانی، انباشته از روش تحقیق‌ها است. هر یک از این روش‌ها هم مدعی برتری‌اند، لیکن آن روشی که رهبر معظّم انقلاب به آن باور دارند «منطق اجتهاد» یا «روش تبیین و مبناسازی» است که خود این از جمله مهم‌ترین روش‌های تحقیق کیفی است که ظرفیّت بالایی برای تولید نرم‌افزار تمدّن اسلامی دارد.

البته ممکن است این سوال مطرح شود که چرا روش تفسیر و معنایابی در علوم انسانی، اینقدر مهم است؟ به دو دلیل: اولاً اکثر منابع اصلی‌ای که در علوم انسانی با آنها مواجه هستیم، متون هستند. لذا «روش تفسیر متن» نقش کلیدی دارد. ثانیاً علوم انسانی، علومی برآمده از فرهنگ و تاریخ هستند و با کنش‌ها و معانی نهفته در تاریخ و فرهنگ و درک مقاصد و انگیزها و دلایل کنشگران اجتماعی، سروکار دارند. این «تفسیر» ی که در علوم انسانی گفته می‌شود، اعم از تفسیر متن و توصیف پدیده‌ها و کنش‌های انسانی است.

لذا در این زمینه، تبحّر خاصی از رهبر معظّم انقلاب مشاهده می‌شود. به‌عنوان مثال در تحلیل‌های تاریخی ایشان نسبت به کنش‌های فردی و اجتماعی و سیاسی ائمه‌ی هدی (ع) این تبحّر به وضوح مشاهده می‌شود. آن کنش‌ها را در تحلیل ایشان، در بستر تاریخی‌اش فهم و تفسیر و علت‌یابی شده است؛ و لذا با تفسیری بدیع، عمیق‌تر و رساتر از تفسیرهایی که تا حالا انجام شده، روبه‌رو هستیم. نمونه‌ی عینی این مطلب را در کتاب بسیار ممتاز «هم رزمان حسین علیه‌السلام» می‌توان مشاهده کرد.

پس ایشان روش تفسیری اجتهادی را، نه‌فقط برای فهم متون، بلکه به عنوان روشی برای فهم و تفسیر کنش‌های انسانی و پدیده‌های تاریخی به کار گرفته‌اند. ایشان عمل تفسیر را نوعی «بازسازی و بازتولید ذهنیت کنشگران و بازیگران تاریخ» می‌دانند. وقتی یک عمل از یک کنشگر در بستر تاریخ صادر می‌شود، مفسّر می‌خواهد بداند که پشت‌پرده‌ی این عمل چیست و در ذهن این کنشگر چه بوده که این عمل سر زده است؟ پس تمرکز بر ظاهر نقل‌ها و قواعد زبانی تاریخی، از دیدگاه ایشان کفایت نمی‌کند و مفسر و پژوهشگر باید تلاش کند به دنیای ذهنی کنشگر نفوذ کند، معانی و مقاصد خود را بر اساس جایگاه و نقل اجتماعی و شرایط تاریخی درک کند. حاصل اینکه کنش‌های انسانی را نمی‌توان به مثابه پدیده‌های طبیعی مطالعه کرد. بلکه متغیّرهای انسانی را باید در تحلیل آن پدیده لحاظ نمود. آنچه رهبر معظّم انقلاب در تحلیل سیره‌ی اهل‌بیت علیهم‌السلام ارائه می‌دهند، دقیقاً مصداق این است.

الزامات تفسیر کنش انسانی

پس یکی از مهم‌ترین الزامات حرکت به سمت علوم انسانی اسلامی «تفسیر متن با روش اجتهادی» است. در تفسیر متن چه گام‌هایی باید طی بشود؟ بر اساس دیدگاه رهبر معظّم انقلاب هفت گام می‌توان تعریف کرد:

پرسشگری و استنطاق: علم با مسئله و پرسش است که پیش می‌رود. در فرایند تحلیل کنش‌های فردی و اجتماعیِ بشر، اندیشمند با پرسش‌هایی مواجه می‌شود. استنطاق از متن یعنی پرسش‌هایی را که از واقعیّات انضمامی و عینیِ حیات بشری برآمده‌اند، به متن عرض کنیم و در فرایند دیالوگ میان متن و پرسش، جواب جوابی را از متن استخراج کنیم. ایشان معتقد است که خوانش متن و کنش، فارغ از پرسش و ارتباط آن متن با دنیای واقعیت و خارج نمی‌تواند الهام‌بخش و کاشف از پاسخ متن به پرسش‌های امروزی باشد. چرا که این فرایند درواقع اساس پژوهش است. لذا بعضی از مؤسسات پژوهشی که در زمینه‌ی تولید علوم انسانیِ اسلامی فعّالیت می‌کنند، معتقدند که یکی از خدمت‌های علوم انسانی غربی به ما همین تولید سوال است. یعنی از طریق کندوکاوهایی که اندیشمندان غربی داشته‌اند و مسئله‌هایی که مطرح کرده‌اند، به سوالات مهمّ معاصر دست پیدا کنیم و آنها را به متون خودمان عرضه کنیم و متون را از این طریق استنطاق کنیم.

البته در همین مسئله هم «اولویت‌بندی» خیلی مهمّ است. یکی از نکاتی که رهبر انقلاب بسیار بر آن تأکید دارند و حتی از دوران جوانی (که نمونه‌اش در مباحث «طرح کلّی اندیشه اسلامی در قرآن» و همچنین «هم رزمان حسین علیه‌السلام» هم موجود است) تا امروز، همواره بر آن تأکید دارند، این است که در استنطاق متن، باید مسائل و پرسش‌ها را اولویّت‌بندی کنیم و متمرکز بر مسائل اولویت‌دار بشویم. به ویژه یکی از اولویّت‌ها از نگاه ایشان، «امتداد عینیِ معارف و بنیان‌های فکری» است.

منبع‌شناسی: پس از طرح پرسش و قبل از آنکه مسئله را به متن عرضه کنیم، لازم است بدانیم آن متنی که قرار است مرجع استنطاق باشد، چه ویژگی‌هایی دارد؟ در این مرحله باید متون تحلیل و دسته‌بندی شوند. نکته‌ی اول اینکه آثار یک متفکر را باید تقسیم شوند به دسته‌اول (که توسّط خودش تولید شده) و دسته‌دوّم (که توسّط دیگران درباره‌ی آرا او تولید شده) و آثار دسته‌اول نیز طبق زمان و شرایط تاریخی تولید، دسته‌بندی می‌شوند. زمان ارائه این منبع، چه وقت بوده است؟ آیا در دوران تحصیل آن متفکر بوده یا دوران استادی‌اش؟ نکته دوم، توجه به قالب ارائه است. قالب ارائه چیست؟ آیا این متن، مکتوب است یا شفاهی است؟ اگر مکتوب است، آیا کتاب است یا مقاله است یا پیام؟ اگر به صورت شفاهی است، آیا تدریس است یا سخنرانی است یا مصاحبه و گفتگو؟

نکته سوم، میزان اتقان علمیِ محتوا است. استدلال‌ها و تحلیل‌های متن را از بررسی کنیم که آیا -مثلاً- استدلالی است یا خطابی؟ آیا قضایای حقیقه را مطرح می‌کند و رویکرد راهبردی دارد یا اینکه بر قضایای خارجی‌ها تکیه دارد و رویکرد کاربردی دارد یا اینکه صرفاً قضایای شخصی را مطرح می‌کند؟ نکته‌ی چهارم، مخاطب‌شناسیِ متن است. آیا مخاطب، یک مخاطب تخصصیِ یک‌دست بوده (مثلاً شاگردان یک کلاس نشست علمی یا سخنرانی) یا اینکه مخاطبان غیرتخصصی و متنوّع بوده‌اند. اینها همه در اولویت‌بندی استفاده از منابع هم به ما کمک می‌کنند.

شناخت بنیان‌های فکری: توجّه به مبانی و رویکرد حاکم بر متن یکی از ضروریات فهم صحیح متن است. دستگاه و چارچوب فکری هر متفکر اجتماعی، متأثر از مبانی اوست که عبارتند از: هستی‌شناسی، انسان‌شناسی، معرفت‌شناسی، ارزش‌شناسی و جامعه‌شناسی. مثلاً رهبر معظّم در تحلیل سیره و بیانات ائمه‌ی هدی (ع)، معتقدند که بدون توجه به فلسفه امامت و جایگاه اصلی امام و رسالت ایشان در جامعه، نمی‌توان تحلیل صحیحی از گفتار و رفتار ایشان ارائه داد.

بازشناسی مفاهیم اصلی: لازم است مفاهیم به کاررفته در گفتار و متن را دقیق بازشناسی کرد. برای این غرض هم ابتدا باید مفاهیم اصلی را از مفاهیم فرعی جدا کرده و آنها را تعریف و معنایابی کنیم؛ سپس آنها را دسته‌بندی و منظومه‌سازی کنیم تا بتوانیم به عمق آن مفاهیم، دست پیدا بکنیم. (یادآوری می‌کنم که اینها مبتنی بر صریح فرمایشات رهبر انقلاب هست که در گوشه و کنار گفتارها و آثار ایشان وجود دارد و اکنون جمع‌بندی شده است.)

مقصود از منظومه‌سازی

در این مبحث «منظومه‌سازی» بسیار مهم است و چون ایشان تأکید زیادی بر آن دارند، توضیح می‌دهم: نقطه‌مقابل منظومه‌سازی، جزئی‌نگری است. ایشان معتقد است جزئی‌نگری و غافل شدن از منظومه‌ی فکری، موجب انحراف و گمراهی است و مانع فهم درست متن می‌شود. ایشان می‌فرمایند: «گاهی جزئی‌نگری و نگاه نکردن مسیر مستمرِ از ابتدا تا انتهای، انسان را گمراه می‌کند؛ حتّی گاهی آدم راه را گم می‌کند، هدف را گم می‌کند. نمی‌خواهیم بگوییم جزئی‌نگر نباشیم؛ چرا، نگرش به جزئیات، یعنی همان برنامه‌ریزی؛ این را ما منکر نیستیم. برنامه‌ریزی، نگاه به فصول مختلف و بخش‌های مختلف، یعنی جزئی‌نگری. می‌خواهیم بگوییم این نگاه به بخش‌ها و اجزا و ابعاد موجب نشود که ما غافل بشویم از نگاه به کل. چون نگاه به کل برای ما درس‌آموز است». (۱۱/۰۲/۱۳۸۷)

سنخ‌شناسی گزاره‌ها: در دانش منطق، تقسیمات مختلفی از جهات متفاوت برای گزاره‌ها بیان شده است. به عنوان مثال این تقسیمات: ۱. خبری و انشایی ۲. محکم و متشابه، ۳. قضایای حقیقه و خارجیه و شخصیه. ۴. حقیقی و اعتباری. ۵. توصیفی، تبیینی و یا تجویزی. در روش تفسیر اجتهادی، باید دقت شود که پایه و اساس متن، معمولاً گزاره‌های «خبریِ محکمِ حقیقی» هستند که سایر گزاره‌ها را باید بر اساس آنها سنجش کرد. با سنخ‌شناسی گزاره‌ها، این امکان را پیدا می‌کنیم که آنها را در یک شبکه‌ی معناییِ منسجم قرار دهیم. البته لازم است به دلالت‌های مطابقی و التزامیِ گزاره هم توجه داشته باشیم و معناهای التزامی و غیرصریح متن را شناسایی بکنیم تا بتوانیم توسعه‌ی معنایی داشته باشیم.

کشف روابط شبکه‌ای و نظریه‌سازی اولیه: پس از این‌که اجزای متن، اعم از مفاهیم و گزاره‌ها به درستی شناسایی و رتبه‌بندی شدند، نوبت آن است که نظام حاکم بر کل متن و گفتار را استنباط بکنیم. آیت‌الله خامنه‌ای تأکید می‌کنند که این، کار اصلی مجتهد است: «این‌که ما جمع‌بندی کنیم، یعنی مرحله اجتهاد. مجتهد در عرف طلبگی ما، یعنی آن کسی که می‌تواند مباحثی را که یک آدم عامی و عادی اصلاً نمی‌تواند از آن مباحث استفاده کند و آنها را جمع‌بندی کند، جمع‌بندی کند. مجتهد یعنی کسی که قوّت استنباط دارد. آن کسی است که می‌تواند مثلاً از ده عنصری که علی‌الظاهر به هم ارتباط ندارند، یک جمع‌بندی صحیح داشته باشد. این کار، کار مجتهدانه است.» (۱۳۷۰/۱۱/۲۹)

اصول حاکم بر کشف روابط شبکه‌ای

توجه به عینیت و زندگی اجتماعی: ایشان در مقدمه‌ی کتاب طرح کلّی اندیشه اسلامی می‌فرماید: «شرط ارائه‌ی دستگاه فکری و کشف نظریه از داده‌های یک متن که دارای ظرفیت و استعداد است، ابتدا خروج آن از تجرّد و ذهنیت محض است و اینکه ناظر به مسائل و تکالیف عملی و به ویژه، زندگی اجتماعی است». لذا برای ایشان بسیار مهمّ است که آن دستگاه‌های فکری، حتماً «امتداد اجتماعی» هم داشته باشد.

نقد ایشان به فلسفه‌ی اسلامی هم، نه به خود محتوا و روش آن، بلکه ناظر به فقدان امتداد اجتماعی آن است. ایشان می‌فرمایند: «ما به رنسانس فلسفی یا واژگون‌کردن اساس فلسفه‌مان احتیاج نداریم. نقص فلسفه‌ی ما این نیست که ذهنی است – فلسفه طبعاً با ذهن و عقل سروکار دارد – نقص فلسفه‌ی ما این است که این ذهنیّت امتداد سیاسی و اجتماعی ندارد. فلسفه‌های غربی برای همه‌ی مسائل زندگی مردم، کم و بیش تکلیفی معیّن می‌کند: سیستم اجتماعی را معیّن می‌کند، سیستم سیاسی را معیّن می‌کند، وضع حکومت را معیّن می‌کند، کیفیت تعامل مردم با همدیگر را معیّن می‌کند؛ اما فلسفه‌ی ما به‌طور کلّی در زمینه‌ی ذهنیّاتِ مجرّد باقی می‌ماند و امتداد پیدا نمی‌کند. شما بیایید این امتداد را تأمین کنید، و این ممکن است.» (۱۳۸۲/۱۰/۲۹) ایشان می‌فرمایند: «هدف از پژوهش و کشف یک منظومه فکری و نظریه عملی می‌بایست یک هدف روشن و ملموس و دارای کارکرد واقعی باشد و در حیات انسان، دارای اولویت، قدرت جهت‌بخشی و آثار قابل توجه باشد تا محقق بتواند ابعاد مختلف یک مسأله را شناسایی و داده‌های به‌دست‌آورده را منظم بکند». این دغدغه -به نوعی- یک دغدغه‌ی تاریخی است و شاید بیش از پنجاه سال است که ایشان این دغدغه را دارند که معارف اسلامی و پژوهش‌های اسلامی باید در متن جامعه جریان یابد؛ و متأسفانه هنوز هم این مطالبه به نقطه‌ی مطلوب نرسیده است.

جمع‌آوری همه‌ی گزاره‌های مرتبط، ارائه‌ی مهم‌ترین پایه‌های فکری مؤلف

بهره‌مندی از دانش‌ها و نظریات موجود: پس از آن‌که نظریه و نظام و اره استنباط شد، جا دارد تا با مقایسه مستمرّ منظومه‌ی ارائه داده‌شده با نظریه‌های هم‌سو، به شناسایی وجه اشتراک و تمایزها پرداخته شود. همچنین برای تکمیل و اتقان این منظومه، می‌توان آن را با نظریه‌های متضاد مقایسه نمود و سعی شود اشکالات و پرسش‌های آنها را، به این منظومه، عرض کرد و پاسخ‌های متناسب را استنباط و استخراج کرد؛ که خود این در ارتقا و سنجش آن نظام فکری، بسیار مؤثر است.

اعتبارسنجی نظام فکری: که این خود دو گونه است: یکی سنجش درونی توسط خود مؤلّف یا بر اساس دیگر گفته‌های او؛ دیگر سنجش بیرونی توسط دیگر اندیشمندان متفکران. اما این سنجش در چه حیطه‌هایی باید انجام بشود؟ چهار ملاک برای سنجش یک نظریه‌ی مستخرَج از متن می‌توان مطرح نمود:

بررسی کفایت ادله و شواهد و نبود ادله و شواهد مخالف؛

بررسی انسجام درونی کل پژوهش؛ مقایسه‌ی نظریه‌های هم‌سو و متضادّ

بررسی کارآمدی نظریه در حل مشکلات و بحران‌های اجتماعی؛ یعنی امکان تحقق عینی نظریه.

خلاصه‌ی فرایند تولید علوم انسانی اسلامی

حاصل اینکه تولید علوم انسانی، از نظریه‌پردازی شروع می‌شود و به منظومه‌سازی می‌رسد:

نظریه‌پردازی شامل: استنطاق از طریق پرسشگری، منبع‌شناسی، شناخت بنیان‌های حاکم بر متن و گفتار، شناسایی مفاهیم و هسته‌های مفهومی، شناسایی و طبقه‌بندی گزاره‌ها، کشف روابط شبکه‌ای و نظریه‌سازی اولیه، و در مرحله گام هفتم، بحث سنجش و اعتبارسنجی.

منظومه‌سازی؛ به معنای کنار هم‌نهادن صحیح مسائل و نظریاتی مختلف پیرامون انسان و حیات اجتماعی و ترسیم کامل از آنها به صورت یک دستگاه، منظومه و شبکه‌ی منسجم و درهم‌تنیده.

گفتمان‌سازی، کاربرد سازی و عملیاتی‌سازی در فرایند تولید علم

یکی از تأکیدات رهبر معظم انقلاب برای تولید علم «گفتمان‌سازی» است که مربوط به مرحله‌ی بعد از نظریه‌پردازی و منظومه‌سازی است. این اندیشه‌ها و نظریه‌ها باید در قالب‌های مختلف رسانه‌ای (اعم از کتاب و مجله و سمعی بصری و…) منتشر شوند. همچنانکه تشویق و حمایت حاکمیتی در این زمینه اهمیت دارد ایشان مکرّر در دیدار با کارگزاران و مسؤولین امر، این نکته را تذکر داده‌اند. همچنین وارد شدن نظریه‌های اسلامی در کتب درسی و منابع آموزشی و تحقیقاتی که مقدمه‌ی حک و اصلاح و چکش‌کاری آنها و در ادامه، امتداد یافتن آنها در متن مناسبات اجتماعی است.

بعد از گفتمان‌سازی هم مسئله‌ی «کاربرد سازی» مطرح می‌شود که منظور، همان امتدادهای اجتماعی و عینیِ نظریه‌های کلان از طریق خرد کردن و بسط دادن ابعاد مختلفش است. گام بعدی، «به‌کارگیری نظریه‌ی تولیدشده، در پاسخ‌دادن به مسائل جاری کشور بر اساس نظریه تولیدشده» است که این هم در علوم کاربردی و هم در علوم انسانی بسیار مورد تأکید رهبر انقلاب است.

و در نهایت، «جریان‌سازی» است. رهبر انقلاب معتقدند بعد از مراحل پیشین، باید چرخه‌ی سیاست‌گذاری و مدیریت کشور بر نظریه‌های تولیدشده اسلامی بنا گذاشته بشود تا آن علوم جریان یابند و فرایند جامعه‌سازی و تمدن‌سازی سرعت بگیرد.

حجت‌الاسلام گرامی پور

*منبع:مهر

 

COM_FARA_COMMENT_YOUR_COMMENT

captcha