«موانع و راهکارهای ارتقای فرهنگ همت و کار در آینه قرآن و روایات»، عنوان کتابی است که از سوی جواد و رضا رحیمی دهسوری و انتشارات چتر دانش به زیور طبع آراسته شده است.
نویسنده کتاب، در فصل چهارم به مسئله «موانع ارتقاء کار در جامعه اسلامی» پرداخته و با اشاره به این مقوله از منظر قرآن نوشته است: بیکاری تحت تأثیر عوامل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در جامعه افزایش مییابد. یکی از این عوامل عبارت از ظلم و فساد است. رعایت نکردن عدالت در جامعه موجب از بین رفتن روحیه کار و تلاش میشود و انگیزه کار کردن را از افراد سلب میکند و وقتی که افراد جامعهای ببینند که تلاش و کوشش آنان بیثمر است و مشکلی را از آنان حل نمیکند، ناامید شده و آنان نیز راه بیعدالتی و فساد را پیش میگیرند؛ خداوند در کنار امر به عدالت از بیعدالتی و تبعیض نهی کرده است: «اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى؛ در کارهایتان عدالت را رعایت کنید و این امر نزدیکتر است به تقوای الهی» و همچنین به اجرای عدالت، به دست مومنان امر میکند: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا»؛ خدا به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحبانشان بازگردانید و چون در میان مردم به داوری نشینید، به عدل داوری کنید.
خداوند در قرآن اقوامی را معرفی میکند که از نظر اقتصادی در وضعیت خوبی بودهاند؛ ولی فسادشان موجب از بین رفتن آنان گردید: الف: فرعون «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَهَا شِیَعًا یَسْتَضْعِفُ طَائِفَهً مِنْهُمْ»، ب: قارون «إِنَّ قَارُونَ کَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَى فَبَغَى عَلَیْهِمْ وَآتَیْنَاهُ مِنَ الْکُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَهِ أُولِی الْقُوَّهِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ»، ج: بنی اسرائیل «وَقَضَیْنَا إِلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیرًا»، د: قوم هود(ع) «أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادٍ».
در نتیجه، بیعدالتی، ظلم و مفاسد اقتصادی از عوامل موثر در تقلیل کمی و کیفی کار و تلاشند؛ مثلاً وقتی عدهای منفعتطلب برای رسیدن به امیال نفسانی خویش حقوق دیگران را ضایع میکنند و با آنان برخورد نشود، به طور طبیعی بقیه اقشار جامعه نیز در انجام وظایفشان کوتاهی میکنند و منفعل میشوند.
فقر نیز یکی دیگر از عوامل است. از آنجا که خیلی از کارها نیاز به سرمایه دارد، فقر اقتصادی میتواند موجب بیکاری و بیانگیزه شدن برای کار کردن را فراهم کند، از اینرو برای ارتقاء فرهنگ کار نیازمند سرمایه و سرمایهگذار هستیم. خداوند به بعضی از اقوام سرمایه زیادی داده است که این موجب رشد اقتصادی و ارتقای فرهنگ کار در آن جامعه شده است؛ مانند حضرت داود و سلیمان(ع) «وَلَقَدْ آتَیْنَا دَاوُودَ مِنَّا فَضْلًا یَا جِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَالطَّیْرَ وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ؛ که خداوند داود را برای پیامبری برگزید و به کوهها و پرندگان با او هم آواز شوند و آهن را برایش نرم کرد».
پس انجام کار نیازمند وسائل و لوازمی است که بدون آنها عملاً انجام هیچ کاری ممکن نیست، حال این مقدمات و لوازم گاهی به عهده شخص و گاهی به عهد دولتها و حکومتهاست تا مقدمات و لوازم انجام کار را برای افراد جامعه فراهم کنند؛ مثلاً در بعضی موارد موانع قانونی را بردارند یا مجوزهایی را برای افراد صادر کنند یا در کارهای بینالمللی باید دولت مقدمات روابط و زمینههای انتقال افراد و امکانات و نقل و انتقال سرمایهها و کالاها و … را فراهم کند.
عامل دیگر فقدان آموزش است. یکی از مهمترین مراحل در ارتقاء فرهنگ کار، آموزش است امروزه هزینهها زیادی صرف آموزش کارکنان میشود تا بتوانند کارهایی را که به عهدهشان محول شده را به خوبی انجام دهند، در واقع اگر افرادی که در انجا که کارها نقش اساسی دارند، آموزش کافی ندیده باشند، یقیناً نمیتوانند کارآیی لازم را داشته باشند. خداوند تمام انبیاء و رسولانش را از ابتدا آموزش میدهد و بعدا آنها را برای هدایت مردم مبعوث میکند؛ مثلاً در مورد حضرت موسی(ع) که ابتدا، کارهایی را که باید انجام بدهند، به او آموزش میدهد، که ای موسی در دست تو چیست؟ تا اینکه موسی مهارت و آمادگی کامل را برای انجام آن کار پیدا کند، همچنین بقیه انبیاء الهی که آموزشهای لازم به آنها داده شده است.
گناه نیز عامل دیگری است. یکی از نعمتهای خداوند که شامل حال بندگان میشود، توفیق انجام کارها و اعمال صالح است که اگر انسان مرتکب فعلهای حرام و گناه شود، سلب توفیق میشود و انسان دیگر قادر به انجام آن اعمال نخواهد بود. خداوند میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ؛ خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملتی) را تغییر نمیدهد، مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند و هنگامی که خداوند اراده سوئی به قومی (به خاطر اعمالشان) کند، هیچ چیز مانع آن نخواهد شد و جز خدا سرپرستی نخواهند داشت. مانند بنی اسرائیل که خداوند نعمتهایش را از آنها گرفت، آنگاه که گفتند: «ای موسی، ما بر یک نوع طعام نتوانیم ساخت از پروردگارت بخواه تا برای ما از آنچه از زمین میروید چون سبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز برویاند» موسی گفت: «آیا میخواهید آنچه را که برتر است با آنچه فروتر است عوض کنید؟ به شهری باز گردید که در آنجا هر چه خواهید به شما بدهند مقرر شد بر آنها خواری و بیچارگی و با خشم خدا قرین شدند و این بدان سبب بود که به آیات خدا کافر شدند و پیامبران را به نحق کشتند و نافرمانی کردند و تجاوز ورزیدند».
پس معصیت و سرپیچی از دستورات الهی موجب زوال نعمت و توفیقات الهی میگردد و میفرماید: «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ». در نتیجه معصیت و گناه باعث بستهشدن رحمت الهی و از بین رفتن نعمتهاست: «وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَلَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ»