از نگاه برخی، زبان و کارکرد دین در بسیاری موارد، زبان توصیه و ارزشگذاری و امر و نهی است و نه زبان توصیف و تحلیل که در علوم انسانی مورد توجه است. بنابراین دادن صبغۀ دینی و اسلامی به علوم انسانی، کاری ناموجّه است.
آقای عبدالکریم سروش میگوید: “هرچند در علوم انسانی، ارزشها، حقوق، اخلاقیات، مذاهب و آداب و رسوم مورد مطالعه و بررسی قرار میگیرند، اما خود علوم انسانی هرگز بیانگر ارزش، حق، اخلاق یا ادبی نبوده و نیستند. علوم انسانی صرفاً بیان میکنند که “در فلان جامعه میگویند چنین باید کرد و چنان نباید کرد” یا “در بهمان جامعه میگویند فلان کار خوب است و فلان کار بد.” اما هرگز نمیگویند “چه خوب است و چه بد” یا “چه باید کرد و چه نباید کرد”. به تعبیر دیگر علوم انسانی، ارزششناسی میکنند، اما خودشان علوم ارزشی نیستند. امر و نهیهای موجود در زندگی افراد و جوامع را توصیف میکنند اما خودشان، هیچ گونه امر و نهی نمیکنند.”[۱]
به حسب ظاهر، این گونه برداشتها، متاثر از دیدگاههای برخی از متفکّران غرب است که به طور کلّی گزارههای اخلاقی را خارج از دایرۀ علوم میدانند. مانند آلفرد آیر[۲] (۱۹۱۰ ـ ۱۹۸۹) که مینویسد: “دستور و ترغیب به فضائل اخلاقی، اصلاً قضیه نیستند، بلکه کلمات قصار و اوامر هستند که خواننده را به عمل معیّنی بر میانگیزند. از این رو، متعلّق به هیچ شعبهای از علوم یا فلسفه نخواهند بود.”[۳]
برّرسی و نقد
دکتر علی اکبر کلانتری در کتاب جدید خود «درآمدی بر مبانی، اصول و منابع توليد علوم انسانی اسلامی» به نقد این دیدگاه پرداخته است:
به نظر میرسد اینگونه ایرادها، ناشی از عدم درنگ در ماهیّت علوم انسانی و رسالت آنها است، زیرا چنان که گذشت، افزون بر اینکه در تعریف این علوم، عناصری مانند “توصیف” و “تبیین” حائز اهمّیّت است، باید به اهمّیّت عناصری مانند “تقویت”، “اصلاح” یا “تغییر” کنشهای انسانی نیز توجّه داشت. زیرا بیتردید علوم یاد شده، فقط توصیفی و گزارشی نیستند، بلکه بُعد توصیهای و هنجاری و تجویزی نیز دارند. برای مثال: روانشناسی، تنها به توصیف پدیدههای روانی و تجزیه و تحلیل آنها، کشف روابط میان رفتارها و حالات روانی انسان و بیان علل و عوامل شکلگیری یا تغییر یک رفتار یا پدیده نمیپردازد. بلکه توصیه و ارائه هنجارهای لازم برای تغییر رفتار یا بهبود یک وضعیت روانی را نیز وظیفۀ خود میداند. و این بُعد نیز دقیقاً جزء دانش روانشناسی و وظیفۀ عالم روانشناس است.
یک عالم روانشناس نمیتواند با این توجیه که روانشناسی، فقط به توصیف پدیدههای روانی و گزارش وضعیت روانی افراد میپردازد، از ارائۀ راهکار برای بهبود یک رفتار خودداری کند و آن را کاری غیرعلمی تلقّی نماید. وجه آشکار بسیاری از گرایشهای روانشناسی، وجه دستوری و تجویزی است. بخش أعظم مباحث گرایشهایی مثل روانشناسی تبلیغات، روانشناسی بالینی، روانشناسی کودک، روانشناسی مشاوره، روانشناسی خانواده و مانند آنها، مباحث دستوری و تجویزی است. یا یک عالم اقتصاد، فقط به توصیف و کشف روابط میان پدیدههای اقتصادی از قبیل تولید، توزیع، مصرف و تحلیل علل و عوامل رونق یا رکود اقتصادی نمیپردازد. بلکه او، زمانی عالم اقتصاد است که بتواند راه درمان بیماریها و معضلات و مسائل اقتصادی و دستور العمل نجات از گرفتاریهای اقتصادی را نیز تجویز کند و بتواند با ارائۀ دستور العملهایی، رکود را به رونق تبدیل نماید.[۴]
پانوشت ها:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱]. ر.ک: سروش، تفرّج صنع، ص۱۷۶ ـ ۱۷۷
[۲]. Alfred. J. Ayer
[۳]. آیر، زبان، حقیقت و منطق، ص۱۳۹
[۴]. ر.ک: شریفی، مبانی علوم انسانی اسلامی، ص۱۰۱ ـ ۱۰۲