آقای مصطفی ملکیان که علم دینی را نه ممکن میداند و نه مطلوب، میگوید:
«یکی از پیش فرضهای بازسازی اسلامی علوم انسانی آن است که “علوم انسانی موجود، دارای نقصاند و عیب و آفت دارند.” گفته میشود بعضی از آن چه در علوم انسانی عرضه میشود با آنچه در قرآن و روایات در باب انسان گفته شده ناسازگار و متعارض است. ولی باید گفت صرف این که دین، اطلاعاتی دربارۀ انسان به ما داده است به این معنا نیست که با علوم انسانی معارض است. بلکه باید اثبات کنیم چنین تعارضی وجود دارد. البته معارضه را در برخی علوم تجربی طبیعی راحتتر میتوان نشان داد تا علوم انسانی. وقتی علوم طبیعی میگوید فقط یک آسمان وجود دارد و دین میگوید هفت آسمان، تعارض بهتر درک میگردد یا این که علم بگوید بعضی گیاهان نر و ماده ندارند، اما دین بگوید هر موجودی نر و ماده دارد.
اما در کجای علوم انسانی با دین تعارض وجود دارد؟ تعارض علوم انسانی با دین، بدین معنا است که نظریهای مطرح شده است و قاطبۀ اهل آن علم هم آن را پذیرفتهاند و این نظریه با نص روایات یا آیهای ناسازگار است. البته ممکن است در برخی نظریهها تعارض وجود داشته باشد اما تا زمانی که مکاتب متعدد وجود دارد و قاطبۀ عالمان، نظریههای معارض دین را نپذیرفتهاند، نمیتوان گفت بین علوم انسانی و دین تعارض وجود دارد.
به نظر میرسد نمیتوان در علوم انسانی، این تعارضها را به سادگی اثبات کرد، یا لا اقل این گونه موارد، آن قدر زیاد نیست که بتوان دم از بازسازی علوم انسانی زد. موارد تعارض باید آن قدر زیاد باشد که بتوان گفت میخواهیم آن علم را بازسازی کنیم. تبصره زدن بر یک علم را بازسازی آن علم نمیگویند.»[۱]
اخیرا آیت الله علی اکبر کلانتری مدیر پژوهشکده علوم انسانی اسلامی آیت الله حائری شیرازی (ره) در کتاب خود با عنوان «درآمدی بر مبانی، اصول و منابع تولید علوم انسانی اسلامی» دیدگاه فوق را در این زمینه به چالش کشیده و نقد می کند:
بررسی و نقد
عمدۀ نظر کسانی که از امکان یا ضرورت علوم انسانیاسلامی بحث میکنند آن است که نمیتوان با جهان بینی بسیار محدود مادی و علیرغم اذعان به عدم شناخت انسان و بدون اتکا به هدایتهای آفریدگار انسان در معرفی او، به علوم انسانی کارآمد دست یافت و به فرض آن که غرب، موفق به ارائۀ علوم انسانی متناسب با جامعۀ خود شده باشد، تحمیل ظالمانۀ این علوم بر جوامع دیگر به خصوص جوامع اسلامی، به جای آن که پاسخگوی نیازهای آنها باشد، بر مشکلاتشان میافزاید و مهمتر از همه، زمینه ساز و تسهیل کنندۀ سلطۀ فرهنگی، سیاسی و اقتصادی غرب بر این جوامع است. وضعیتی که در قرون اخیر و در حال حاضر شاهدیم.
درنگ در تمثیلی که آیةاللّه حائری شیرازی برای تبیین این تحمیل و برخی از پیامدهای آن آورده است، بسیار سودمند است:
“اقتصاد، اخلاق، تربیت و... همه لباسهایی هستند که برای برهنه نماندن و حفاظت انسان، بر او پوشانده میشود. چگونه ممکن است لباسی که آن را اندازه گیری نکرده باشند، با بدنی متناسب باشد؟ خیاطی که هنوز مشتری خود را ندیده و او را اندازه نگرفته، چطور حق دارد و میتواند بر پارچۀ او قیچی گذارد؟! مکاتب و علوم انسانی بشری این گونه عمل میکنند که برای انسان، ندیده لباس میدوزند و بعد هم آن را بر او پوشانده به او میگویند این لباس تو است! یا آن را بپوش، یا به تو میپوشانیم و کاری میکنیم که به اندازۀ آن شوی! به عبارت دیگر، در مسائل فرهنگی و تربیتی، از دبستان تا دبیرستان، دقیقاً به گونهای برنامهریزی میکنند تا انسان مورد نظرشان، با اقتصادی که در نظر دارند، تطبیق کند! آنان راهی جز این ندارند که اگر لباس اندازه نبود، آن قدر فشار بدهند تا اندازه شود.[۲]
بنابراین اهتمام به علوم انسانیاسلامی، تنها به سبب وجود فرآوردههای متعارض با اسلام در علوم انسانی غرب نیست تا گفته شود این موارد، اندک یا مورد قبول قاطبۀ مکاتب بشری نیست، هرچند از نظر ما، موارد ناسازگار با مبانی و ارزشهای اسلامی که مورد قبول همه یا بیشتر مکاتب غربی است، به اندازهای است که نمیتوان به راحتی آنها را نادیده گرفت.
پانوشت ها:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱]ـ ر.ک: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، علم دینی، دیدگاهها و ملاحظات، ص۱۸۷
[۲]ـ حائری شیرازی، تعلق، ص۷۴